eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
46.6هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
395 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
همون روز دهم بود توی قبرش دلم رو بینِ دستاش خاک کردم همونجا با همین چادر که سوخته خون دست حسین رو پاک کردم همون روز دهم بود یادمه خوب همینکه خیمه‌هامونو سوزوندن سرِ قبرش براش مجلس گرفتن با نیزه فاتحه واسش میخوندن شبام کابوس تیر و حلق بچس نه جون مونده برام، نه خواب راحت ازون ساعت که تیر وا کرد گلوشو گلوم تیر میکشه، ساعت به ساعت تمیزش می‌کنم، دستم بیادش سرش خاکی و خونی و کبوده ببینن مادرای شام چی می‌گن نمیگن مادرش مادر نبوده؟! بهم پیریِ زود رس داده داغش همینجور سنْ روی سنم گذاشته می‌پرسیدن زنای کوفه از هم کدوم پیرِزنه شیرخواره داشته بغل می‌خواد اگه داره میفته دیدم بستند با معجر سرش رو نمیذارن که نیزه‌ش رو بیارم می‌ترسم گم کنن آخر سرش رو شب از نیمه گذشته دیروقته «نبودش» تار و پودم رو سوزونده غروبی روی نیزه بود، دیدم نمیدونم الان دست کی مونده سروه گروه ادبی 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای بزرگ همه! نوزاد اباعبدالله وارث غیرت اجداد اباعبدالله حضرت محسن ِ اولاد اباعبدالله با تو حاجت به همه داده اباعبدالله پَرِ قنداقه‌ی تو بال و پر نوکرهاست چون عمو روضه‌ی تو چاره‌ی ما مضطرهاست شب هفتم چه قَدَر مثل شب تاسوعاست هر چه خواهید بگیرید، شب معجزه‌‌هاست یارمان باب حوائج شده، حاجات رواست کرمش شامل عالم شده از بس آقاست این طبیبی که کُنَد درد، دوا نشنیده غالباً بیشتر از خواهشمان بخشیده کیستی ای همهْ صاحب‌نفسان نوکر تو ای بزرگان همه زانو زده در محضر تو رو زده آبروی عالم امکان سرِ تو شیر سرخ عربستان شده آب آور تو ابر و باد و مه و خورشید و فلک حیرانت اکبر و قاسم و عباس بلاگردانت شد گرفتار تو هر بنده، گرفتار نگشت در دو عالم به کسی جز تو بدهکار نگشت دست و دلباز! چرا عمر تو بسیار نگشت وای بر حالِ زمین، دور تو یک بار نگشت در تو دیدم کرمِ ارثی این سلسله را ترسم این است شفاعت بکنی حرمله را چیست جرمت که گرفتند ز چشمان تو خواب چیست جرمت که شده سهم تو اینگونه عذاب عرشیان مویه کنان، گشته فلک خانه خراب کم تلظی بنما، ای نوه‌ی مادر آب تو غم‌انگیزترین روضه‌ی عاشورایی سند محکم مظلومیت بابایی فاطمه ناله زد و عرش در آمد آهش پدری تیر کشید از گلوی نوزادش آمده پشت در و مادر و فضه یادش یک نفر نیست در اینجا برسد بر دادش پدری خسته و شرم و قدِ همچون دالش مانده کم حرمله هم گریه کند بر حالش گل نشکفته و پرپر شده، ای وای رباب ذکر یک عرش سراسر شده، ای وای رباب قدّ ارباب چو مادر شده، ای وای رباب خاک، گهواره‌ی اصغر شده، ای وای رباب مانده کم جان دهد از دلْ‌نگرانی پدرش چشم سرنیزه بُوَد آه، به دنبال سرش 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
؛ شیرینیِ داغت به دلی گر بنشیند پای غم تو تا دمِ آخر بنشیند جز تو چه کسی لایق این نام..؛ "حسین"..، است... تنها به تو این واژه‌یِ دلبر بنشیند آن آه که از سینه‌ی عُشّاق تو برخاست هیهات که تا لحظه‌ی محشر بنشیند بر خاکِ حسینیّه دو خط روضه نوشتم حیف است که داغ تو به دفتر بنشیند غیر دمِ این خانه محال است بسوزیم... خاکستر ما پشت همین در بنشیند یک عُمر میان دل او عشق تو جوشد یکبار کسی پای سماور بنشیند جز رخت عزاداری‌ات ای شاه! ندیدیم این‌قدر لباسی تن نوکر بنشیند چشمی که محرم ز غمت خوب بگرید مِهرش به دل فاطمه بهتر بنشیند آن گریه ثواب است که زهرا بپسندد آن روضه‌ قبول است که مادر بنشیند یک واعطشای تو بَس‌است ای پسر آب در سوگ لبت زمزم و کوثر بنشیند ** ای ابر! چه می‌شد وسط ظهر بباری یک قطره‌ی تو بر لب اصغر بنشیند شش‌ماهه‌گُلی را تبر حرمله‌ای چید... نگذاشت به روی بدنش سر بنشیند حلقوم نحیفی که علی داشت، گمان کن... تیری که سه‌شعبه شده، تا پر بنشیند ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در سر آغاز مُحرم قصه را از سر بخوان از شب دلواپسی‌ها، از شب آخر بخوان از فرات، از آب، از دریا، از امواج عطش از کمان، از تیر، از شمشیر، از خنجر بخوان در کنار خیمه‌ها آرام بنشین و فقط از هجوم نیزه‌های وحشی لشکر بخوان همدم گهواره باش و با صدایی دل نشین لا لالایی، لا لالایی، ای علی اصغر بخوان ای رباب آرام و تنها گریه کن مانند ابر شعرهایت را برای غنچه‌ی پرپر بخوان خطبه‌ای از ماجرای قد کشیدن روی دست از زبانِ حضرتِ خورشیدِ بر منبر بخوان کهکشان‌ها، نوحه‌خوانان گلوی اصغرند از غم شش‌ماهه در شش‌گوشه‌ی محشر بخوان یا بزن گاهی گریزی هم به سمت علقمه از علمدار و علم، از دستِ آب‌آور بخوان در مدینه، در کنار حضرت ام البنین لا اقل این روضه‌ی مکشوف را کمتر بخوان با سه شعبه، چارپاره می‌شود شعر گلو این غزل مرثیه را در قالبی دیگر بخوان ذبح کودک در میان کوفیان شد افتخار حرمله بعد از علی اصغر شده سردار جنگ صبر کن در انتظار انتقامی سخت باش می‌رسد از جاده‌ها، سردار خودمختار جنگ روی دستان پدر، باب الحوائج می‌شود کودکی که دست‌های کوچکش مشکل‌گشاست با دعای او محقق می‌شود امر فرج وعده‌گاه ما حدود اربعین در کربلاست ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
حسینی زاده هستی، شیوه‌ی اعجاز میدانی بگو با حنجرت قدری به ما اسرار پنهانی گلویت راه شیری و سه جرعه تیر قادر نیست که روی کهکشان را خط بی اندازد به‌آسانی تبارت آفتاب است و زلال رود و بارانی بهاران را نشان دادی در آن عصر زمستانی کجای این جهان دیدند یک لشکر به یک‌باره ز نوزادی بیاموزد چنین رسم مسلمانی؟ علی‌الظاهر تو نوزادی، ولیکن یک ولی‌الله که می‌بردند نامت را علی جویان به حیرانی تو روح عدلی و حقاً توانستی به نای حق ستون کاخ ظلمت را چنان زینب بلرزانی تو و سرنیزه‌ها و باز تکرار جسارت‌ها ملائک با تو می‌گریند وقتی روضه‌ می‌خوانی دلی که بی تو می‌ماند بیابان است می‌خشکد نگاهت نور مهتاب است دریک شام بارانی شبیه باد سرگردان، میان صحن می‌چرخم و می‌گویم به آن‌هایی که می‌آیند مهمانی «گدای» کربلا بودن شرف دارد به «اربابی» بیا مسکین در این خانه، که پشت در نمی‌مانی بیا که سفره‌ی احسان در این بیت الکرم پهن است چه خانی و چه احسانی، چه روزیِ فراوانی منم آنکه کریمی چون تو را دارد و تو آنی که دستم را گرفتی بارها در کمتر از آنی پریشانم پریشان هوای کربلای تو زیارت هست پایان دل‌انگیز پریشانی ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مگر که داشته با تو حساب بیشتری؟ که زد به حنجر تو با شتاب بیشتری به آب خواستنم دست جمع خندیدند دگر چرا بزنم حرف آبِ بیشتری؟! سه شعبه‌ای که تو را کشت، مال یل‌ها بود تو را زدند ولی با عذاب بیشتری عزیز بی گنهم را چه زود حرمله زد برای اینکه بگیرد ثواب بیشتری تکان‌تکان شدنت دردسر برایم شد شکفته شد گل من با گلاب بیشتری کشیدم از گلویت تیر را دگر بیرون بزن به فاطمه لبخندِ نابِ بیشتری تو را به خاک سپردم به‌جای گهواره نبود بهر تنت جای خواب بیشتری چنان شکافته این تیر حنجرت را که به نیزه بسته شدی با طناب بیشتری یگانه‌ی دل من را دو قسمتش کردند نیاز نیست دگر آب‌وتاب بیشتری ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آن کودکی که در دلِ میدان اَمان نداشت تابِ گلوی خُشکِ وِرا آسمان نداشت می‌خواست یک‌کلام بگوید که "تشنه‌ام" اما هِزار حِیف که طفلی زَبان نداشت می‌خواست تا به اَشک کُند رَفعِ تشنگی یک قطره هم به چَشمِ خود اَشکِ رَوان نداشت مادر همیشه مَظهرِ اَمواجِ دَردهاست اینجا رُباب هم به‌جز آه و فَغان نداشت دیدند با عَبای رَسول آمَده حُسین حُجَّت تمام‌تر به دِلِ کاروان نداشت موجی فُرات می‌زد و لَب روی لَب عَلی بی رَحمیِ عَیان ‌که نیازِ بیان نداشت تَحریک شُد قُلوبِ تَمامِ سِپاهیان گُفتند: شیرخواره که بَر ما زیان نداشت... ** یک تیر آمد و سه هَدف را نِشانه زد جُز طِفل و قَلبِ مادَر و بابا، نِشان نداشت با سُرعَتی که تیر به حُلقومِ او نِشَست حَتّی برای بَستنِ چَشمَش زَمان نداشت گیرَم گِرِه حُسِین زِ قُنداقه باز کرد تا دست‌وپا زَنَد، تَنِ اَصغر که جان نداشت پاشید خونِ او به سَما و به ناله گُفت: شش‌ماهه که نیاز به تیر و کَمان نداشت ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شش‌ماهه‌ی حسین لبش التهاب خورد آنجا که اسب شمر، لب نهر آب خورد آورد طفل را وسط دشت و آب خواست گوشش ولی به هلهله جای جواب خورد شاه احتجاج کرد ولی در جواب شاه تیری به حنجر پسرش با شتاب خورد آنقدر تیز بود که یک‌جا ز جا پرید مثل تلنگری که به روی حباب خورد از نهر آب رفت و به نحر علی نشست هی تیر تاب خورد و علی پیچ و تاب خورد یک بار خون اصغر و یک بار قتلگاه پس صورت حسین دو دفعه خضاب خورد آورد طفل را ببرد سمت دار حرب یک دفعه چشم‌هاش به چشم رباب خورد ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تو که لب‌تشنه بودی، چاره‌ای را دست و پا کردند برایت عاقبت زیرِ گلویت چشمه وا کردند تنت را موقعِ بیرون کشیدن از درونِ خاک به زورِ ضربه‌هایِ محکمِ سرنیزه تا کردند فقط یک نیزه خالی بود و نیزه‌دار سر می‌خواست که این‌ها با سرِ تو حاجت او را رَوا کردند غریبی می‌کنی بالایِ آن نیزه نمی‌مانی سرت را چند باری رویِ نیزه جا‌به‌جا کردند نخِ قنداق، یا معجر، نمی‌دانم چه بود اما سرت تا بند شد بر نیزه، جشنی را به پا کردند سرت بر رویِ نیزه، رو به رویِ مادرت اما تنت را مثلِ بابا در بیابان‌ها رها کردند ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خیمه‌ها را عجیب‌تر می‌کرد گریه‌هایِ عجیبِ آن نوزاد پیشِ گهواره‌اش زمین می‌خورد مادرِ بی شکیبِ آن نوزاد همه مشغولِ کودکش بودند خبر از سمتِ علقمه آمد که عمو رویِ خاک افتاده وَ پدر دست، بر کمر می‌زد نا امیدانه مادرِ اصغر... رو به زینب، چکار باید کرد؟ دارد از دست می‌رود طفلم سوخت از تب، چکار باید کرد؟ این‌چنین صحنه را تصور کن این همه درد را کجا دیدی؟ تا به حالا تمامِ عمر آیا سُرفه‌ی خشکِ طفل را دیدی؟ پدرش آمد و عبایی خواست طفل را در عبایِ خود پیچید نرم و آهسته گام بر می‌داشت لبِ او را چقدر می‌بوسید تا عبا را کنار زد بابا دید طفلش دوباره تب می‌کرد پسرِ مظهرِ مناعتِ طبع آب از دشمنش طلب میکرد اشکِ بابا فقط تمسخر داشت به علی رحم شد؟ بگو اصلاً حرمله آمد و نشانه گرفت یک سه شعبه رسید تا گردن گره افتاده بود در کارش پدری مانده بود شرمنده این طرف گریه‌ی حرم بود و آن طرف یک سپاه در خنده وَ گذشت و گذشت و گذشت روزگاری به مادرش طی شد اصغرش را ندید تا وقتی که سرِ او سوارِ بر نِی شد گفت حالا به رویِ این نیزه لااقل قد کشیده‌ای، مادر از کبودیِ پلکِ تو پیداست چِقَدَر زجر دیده‌ای مادر ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از گلویت پسرم هرم عطش می‌بارد لبت از تشنگی انگار که آتش دارد می‌زند شعله لب سوخته‌ات بر جگرم تاب یک ناله نمانده‌ست برایت پسرم برو ای تشنه محال است که آبت ندهند نه! بعید است که این قوم جوابت ندهند ** تو بمیری ز عطش هم به دلشان غم نیست بین این طایفه‌ی شب‌زده یک آدم نیست مهلت حرف ندادند به لب‌های پدر خون لب‌های تو پاشید به سیمای پدر حرمله کاش که شرمنده‌ی رویت می‌شد کاش دستم سپر زیر گلویت می‌شد ناگهان کشت مرا درد صدای گلویت چقدر تیر بزرگ است برای گلویت می‌چکد خون ز لبت قطره به قطره پسرم مانده‌ام با تو چگونه بروم سمت حرم ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شب و روزام اینطوری سر نمیشه بدتر از این می‌شه بهتر نمیشه دلمو به گهواره‌ش خوش نکنین اینا واسم علی اصغر نمیشه حرمله وصله‌ی جونمو گرفت عصای قدّ کمونمو گرفت مگه من چند تا دیگه پسر دارم حرمله یکی یدونه‌مو گرفت اشک ابر تو مگه یادم میره قتل صبر تو مگه یادم میره کفْن و دفن تو اگه یادم بره نبش قبر تو مگه یادم میره نیزه می‌خواد بی نقابت ببره بهره از بوی گلابت ببره وقتی نیزه‌دار داره تابت میده لالایی می‌گم که خوابت ببره سندی بودی که رو شدی علی هق هق بُغض گلو شدی علی آرزوم بود ببینم بزرگ شدی حالا هم‌قدّ عمو شدی علی ✍سروده گروه ادبی @dobeity_robaey