eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.6هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
408 ویدیو
29 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
زیر هجوم درد شکسته‌ست قامتم تقدیر من غم است، چه تلخ است قسمتم کاری نمی‌کنم به تو نزدیک‌تر‌ شوم انگار من بدون حضور‌ تو راحتم طیّ‌ طریق من به نیازم رسیدن است تو‌ گریه می‌کنی به من و من به حاجتم ای غایب از نظر! تو‌ حضورت همیشگی‌ست بیچاره من.. منی که گرفتار غیبتم چشمم به التماس دعای بقیه بود نعمت تو هستی و پی کفران نعمتم این آبروی عاریه‌ای ماندگار نیست با سیلیِ گناه شده سرخ، صورتم دست‌ مرا بگیر و دخیل حسین کن من بی حسین گم شده‌ام، آخر خطم این روزها که شال عزا بسته‌ای به ‌دوش رخصت اگر‌ دهید شریک مصیبتم این بوی دود از طرف خانه علی‌ست! آقا نمی‌کنید به این‌روضه دعوتم؟ این روزها که شاه نجف گریه می‌کند لبریز یاعلی شده ساعت به ساعتم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هر وقت حرف ديدن يار است، "لن" هم هست دل کندن از دلبستگي‌ها، از وطن هم هست گفتم همه جمعند شايد جاى من هم هست در باغ اگر گل هست، پهلويش چمن هم هست وقتى که در باز است، حرفِ باز کردن نيست وقت گدايى که مجال ناز کردن نيست پروانه بودن به همين پرواز کردن نيست گر خواستى پروانه باشى، سوختن هم هست لازم نکرده هيچ‌کس ما را نگه دارد ما را دو عالم بس؛ اگر مولا نگه دارد سرمايه‌اى دارى، بده زهرا نگه دارد زيرا که در اين راه حتماً راهزن هم هست هر وقت دردى هست، يا هر وقت آهى هست از جانب معشوق ما حتماً نگاهى هست در کوله‌بار ما اگر بار گناهى هست اما خوشم، زيرا دعاى پنج تن هم هست داريم ما از دو برادر، هر چه را داريم پس کربلا را از حسين و مجتبا داريم گيرم مدينه بسته گردد، کربلا داريم قبرِ حسين بن على، قبرِ حسن هم هست نامى که هر شب با توسل می‌برم زهراست مهر على را دارم و بالاسرم زهراست من بچه‌ی اين خانه‌ام، پس مادرم زهراست آرى به فکرم هست زهرا، دائماً هم هست آتش گرفته گلشنى در پيش همسايه خاکى شده چه دامنى در پيش همسايه اين را که دارى می‌زنى در پيش همسايه تازه پدر از دست داده، تازه زن هم هست ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
کیستم من، فاطمــه، محبـوبۀ جان‌آفرینـم جنــةالاعـلای قُـربِ رحمـةٌ للعـالمینم لیلة‌ُ القدری که کس غیر از خدا قدرش نداند معنــی «انا فتحنـــا»ی امیــرالمؤمنینم مادر پیغمبران از شخص آدم تا محمّد بانــوی مـلک خـدا در آسمان‌ها و زمینم از ازل پیشانــی توحیــد را بــودم ستاره تا ابـد انگشـتر ختــم رســالت را نگینم ذات حق کرده اراده تا که باشد یک حسینش ور نه ریزد تا صف محشـر، حسین از آستینم آن جناب مریـم عـذرا و این یکتـا مسیحش این مـن و ایـن یـازده عیسـای عیسا آفرینم راستـی رکـن همه ارکان عالم کیست؟- حیدر در حقیقـت مـن همـان رکـن امـام راستینـم ایـن عجب نبْوَد چو پا در عرصۀ محشر گـذارم عفـو جوشــد از یسـار و رحمـت آید از یمینم سجـده و والشمس و واللیـل و دخـان و عادیاتم کوثر و تطهیر و قـدر و فجـر و نور و یاء و سینم هم به سیرت مصطفی فرموده در شأنم «فداها» هم به صــورت گفتــه صــورت‌آفرینم، آفرینم در حقیقت عبد حق خوانده، سپس گویید مدحم گرچــه فــوق مــدح خلــقِ اوّلیـن و آخرینم گاه مـی‌خوانند حــورم، گــاه مـی‌گویند انسان هر چه باشم بهتر از آن، هر چه هستم فوق اینم عصمتـم، زهـدم، عفافم، کعبه‌ام، رکنم، طوافم مـام نفس مطمئنـه، قـلب تقـوا، جـانِ دینـم نی عجب گر چشم حق در من ببیند روی حق را نیستـم هرگـز خـدا؛ امـا خـدا را جانشینم مرتضی در من خدا را دید با چشم خدایی مـن خدا را دیده‌ام هر گاه حیدر را ببینم شب که همچون کوکب دُرّی جمالم می‌درخشد تــا فــلک انــوار ثــارالله خیــزد از جبینم هـم نبــوت را یگانــه، چشمــۀ عین‌الحیاتم هـم ولایـت را فـروزان، آیــت حــقُ الیقینم بهتریـن ســادات عالــم: چـار بانوی بهشتی مـن میـان چـار سـادات بهشتــی، برترینـم ایستـادم روی پـا چـون کوه، بر حفظ ولایت سیل اگر سیلی زنـد، آن نیستم کز پا نشینم این حمایت از علی، این ضربه‌های دست دشمن آن شــرار آتــش و ایـن خطبه‌های آتشینم بـا وجـود آنکــه در راه علــی اولْ شهیـدم پیش‌تـر از مـن فــدا گردیــد طفـلِ نازنینم یـک مدینـه دشمـن و یـک خانۀ آتش‌گرفته کس نبود آنجا به جز دیوار و در، یار و مُعینم من که پیغمبر «فداها» گفت در حقم، همانا اولیــن یـــار فـــداکار امیـــرالمؤمنینم دست دادم لیک بند از دست مولایم گشودم تا بداننــد اهــل عالَـم حامی حبلُ المتینم من شدم نقش زمین، بُردند مولا را به مسجد آه یـارب تــا قیــامت از امـامم شـرمگینم من بـه یـاری علی «میثم!» مقـاوم ایستـادم شد خجـل مسمـارِ آهن، پیشِ عزمِ آهنینم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
گفت: در می‌زنند مهمان است گفت: آیا صدای سلمان است؟ این صدا، نه صدای طوفان است مزن! این خانه‌ی مسلمان است مادرم رفت پشت در، اما... گفت: آرام ما خدا داریم ما کجا کار با شما داریم و اگر روضه‌ای به پا داریم پدرم رفته ما عزاداریم پشت در سوخت بال و پر، اما... آسمان را به ریسمان بردند آسمان را کِشان‌کِشان بردند پیش چشمان دیگران بردند مادرم داد زد بمان! بردند بازوی مادرم سپر، اما... بین آن کوچه چند بار افتاد اشک از چشم روزگار افتاد پدرم در دلش شرار افتاد تا نگاهش به ذوالفقار افتاد- گفت: یک روز یک نفر اما... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
نیازی نیست روضه سر بیاید نباید روضه‌خوان دیگر بیاید برای گریه، این ایّام کافی‌ست فقط گاهی صدای "در" بیاید@dobeity_robaey
آیا "در" و "دیوار"… حقیقت دارد؟ برخورد "گل" و "خار"… حقیقت دارد؟ ای صاحب عزای فاطمیه! آیا… این روضه‌ی "مسمار" حقیقت دارد؟@dobeity_robaey
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد گریه‌ها می‌کرد تا اُمّت شود بیدار... حیف از صدای گریه‌اش اُمّت فقط بی‌خواب شد پشت در آمد بگوید، گوش عالم بشنود: «ارث دریا بود آنچه قسمت مرداب شد»... بشکند دستی که پای شعله را اینجا کشاند باب را آتش کشید، آتش کشیدن باب شد حضرت صدّیقه از گستاخی مسمار نه از طناب دور دستان علی بی‌تاب شد ما نمی‌دانیم، «نَعلُ السیف» می‌داند چرا «مرتضایم را نبر...»، «فضه مرا دریاب» شد... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
(گلچین و تلفیق سه مثنوی فاطمی) من بحر نهفته در سبویم فریاد شکسته در گلویم بحری شده‌ام تمام گوهر در مدح و ثنای کفو حیدر آن اختر عالم هدایت پیوند رسالت و ولایت او کوثر و نور و قدر و طاهاست او مریم یازده مسیحاست لبخند نماز بر لب اوست صد لیله‌ی قدر، هر شبِ اوست وقتی به نماز بست قامت کردند فرشتگان قیامت دیدند خدای بی نیازش فخریّه نموده بر نمازش چون پرتو حق که تابد از طور تابید شبی ز چادرش نور زآن نور که بود نور ایمان هفتاد یهود شد مسلمان از عصمت او حجاب جوشد جز او که ز کور، چهره پوشد؟ حیدر که امامت و ولایت دارد به جهان بی نهایت چون فاطمه‌اش دُرِ سخن سُفت رازی ز کمال خویشتن گفت حیرت‌زده رو به قهقرا رفت یکباره به نزد مصطفی رفت احمد که ز قصّه بود آگاه لبخند زد و شکفت ناگاه کای کلّ علوم را تجسّم بنشین به برم بزن تبّسم کاین راز نگفته با تو گویم زهراست محمّد و من اویم با این همه داشت دستش آماس گرداند ز بس به خانه دستاس انداخته بود دست او پوست با آن همه داشت کار را دوست چون ذات خدای خود یگانه با فضّه شریک کار خانه فردوس گدایِ فضه‌ی اوست خاکِ کف پای فضه‌ی اوست ای دختر نور و کفو یاسین ای بضعه‌ی خاتم النبیین تو لیله‌ی قدر کبریایی تو مادر کل انبیایی قرآن به فضیلتت گواه است هر لحظه‌ی تو هزار ماه است قرآن به تو قلب خود گشوده مشتاق تلاوت تو بوده تهلیل تو بهترین شهادت تسبیح تو بهترین عبادت ای ملک خدا مدینه‌ی تو جنت نفسی ز سینه‌ی تو یک قطره ز اشک توست کوثر یک سایه ز قامت تو محشر یک حکم تو را هزار طاعت یک اجر محبتت شفاعت کوثر، نمی از محبت تو تطهیر، گواهِ عصمت تو با آنکه به خاک بی نشانی خورشید هزار کهکشانی کی گفته که قبر تو نهان است خاک تو فراتر از جهان است بالله قسم ای رسول را اُم عالم شده در مزار تو گم بر عرشه‌ی فُلکِ تو فَلَک چیست؟! در وُسعتِ مُلکِ تو مَلَک چیست؟! ارکان وجود، محکم از توست مُلک و ملکوتِ عالَم از توست مسکین تو ای ملیکه‌ی دین صد باغ فدک دهد به مسکین بالله به بهشت، ناز داری تو کی به فدک نیاز داری! تو بهر علی قیام کردی خود را سپر امام کردی احقاق فدک برای این بود کآن در ید دشمنان دین بود دشمن زشما فدک ستانَد تا دست علی تهی بمانَد تو یار امام راستینی تو دست خدا در آستینی جز دست خدا کسی نشاید کز دست علی گره گشاید از فتنه‌ی شوم اهرمن‌ها قرآن و علی شدند تنها در شهر مقدس مدینه شد باز دوباره باب کینه از فتنه به دوششان حطب‌ها بدذات‌تر از ابولهب‌ها در بیت رسول پا نهادند در را به غضب فشار دادند دردا که تو را به خانه کشتند با ضربت تازیانه کشتند خاکم به دهن، به ضرب سیلی خورشید مدینه گشت نیلی تا چند کنایه و اشاره؟! والله شکست گوشواره فریاد که پاره شد گلویم بگذار همان به پرده گویم تاریکیِ محض، نور را کشت شیطان به بهشت، حور را کشت پاداش رسول، خوش ادا شد یک آیه ز کوثرش جدا شد آن آیه دُرِ نهفته‌اش بود... محسن گل ناشکفته‌اش بود... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خوشا دلی که قرار است بی‌قرار تو باشد که راه چاره ندارد مگر دچار تو باشد سپرده‌ام به دلم تا به گرد رویت گردد که از تو نور بگیرد، که در مدار تو باشد تنم قرار ندارد مگر به‌پای تو افتد سرم چه فایده دارد مگر نثار تو باشد «در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم» خوشا به محتضری که در انتظار تو باشد چه سالخورده، چه کودک، بزرگ باشد و کوچک عزیز ماست هر آن‌کس که از تبار تو باشد از آن زمان که فروریخت حرمت تو، بنا شد که هر چه هست در این خاک، سوگوار تو باشد زمانه دشمن جان شد، بهار رفت و خزان شد و مرگ نیز بر آن شد که داغدار تو باشد تویی نشان خداوند بی‌نشان و عجب نیست که بی‌نشانه‌ترین آسمان، مزار تو باشد... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
فضای خانه‌ی تو رنگ و بوی ریحان داشت صدای زمزمه‌هایت شمیم قرآن داشت هوای دشت قنوتت همیشه ابری بود قنات اشک زلالت همیشه جریان داشت اگر چه مادر آبی ولی همه دیدند تنور خانه‌ی گرم تو بی عدد نان داشت تو با یتیم و فقیر و اسیر همدردی چرا که سفره‌ی سبزت همیشه مهمان داشت نماز و راز و نیاز و دعای نیمه شبت برای دوست و دشمن مگر که پایان داشت؟ بهشتِ رویِ زمین بودی و امیرِ بهشت میان روضه‌ی شهر مدینه، رضوان داشت خدا که خون خودش را به دست تو پروَرد به مادرانگی تو چه قدر ایمان داشت :: نخواستم بروم سمت قتلگاه اما گریز زد قلمِ من، قلم، پریشان داشت... به سمت لحظه‌ی تنهایی کسی می‌رفت که خیمه، وقت وداعش هوای باران داشت به قتلگاه رسیدی، کنار پیکر او به احترام تو می‌ایستاد اگر جان داشت حسین، قلب رسول، این چنین به خاک نبود سیاه لشکرِ دشمن اگر مسلمان داشت سری به نیزه بلند است روبه روی تو، آه سری به نیزه رها، لا اله الا الله ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
زهرا همیشه عشق در جریان حیدر بود زهرا همیشه خون در شریان حیدر بود زهرا ستون خانه‌ی ایمان حیدر بود ایمان نه تنها بلکه زهرا جان حیدر بود زهرا اگر حوراست حورای علی بود و زهرا اگر انسیه بود انسان حیدر بود زهرا تنور خانه‌اش گرم از ولایت بود در سفره‌ی زهرا همیشه نان حیدر بود هر جا تبسم کرد علی، زهرا دلیلش شد شیرینی خرمای نخلستان حیدر بود زهرا دعا کرد و علی هم فتح خیبر کرد آرامش قبل از دم طوفان حیدر بود از سوره‌ی زهرا سه آیه جلوه کرد اما زهرا تمام جلوه‌ی قرآن حیدر بود زهرا برای ماندن نام علی جان داد آن زخم‌های پشت در، درمان حیدر بود زهرا که باشد، از علی درد و بلا دور است زهرا همه عمرش بلاگردان حیدر بود وقتی دم در رفت یعنی فاطمه اول اذن ورود خلق بر ایوان حیدر بود باری اگر افتاد ارزش داشت که افتاد مردی که پایش کشته شد دردانه، «حیدر» بود :: ‌‌‍‍زهرا حسینی داشت، او هم زیر پا افتاد اما به فکر دختر گریان حیدر بود زینب کنار خیمه حیران برادر بود انگار زهرا پشت در حیران حیدر بود ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
اسیرِ بسترم بابا... ندارم قوّتی دیگر پُر از دردم! به این دنیا ندارم رغبتی دیگر پس از تو می‌روم از حال؛ لحظه لحظه با سردرد سه ماهی می‌شود پایم ندارد قدرتی دیگر سرم پایین بود و بیهوا خوردم چنان سیلی که در چشمَم ندارم هیچ خوابِ راحتی دیگر لگد زد بیهوا، خوردم زمین، شش ماهه‌ام را کشت ندیدم محسنم را و ندارم حاجتی دیگر نفسگیر است وقتِ سجده بازویِ ورم کرده برای دخترت بابا!...نمانده طاقتی دیگر از این پهلو به آن پهلو شدن با درد؛ دشوار است ببَر پیشِ خودت امشب مرا تا ساعتی دیگر حسن با ذکرِ "یا شافی" شبانه اشک می‌ریزد ندیدم با خدا زیباتر از این خلوتی دیگر کجایی تا ببینی بی رمق افتاده پهلویم همان دستی که بوسیدی، ندارد حرکتی دیگر برایم ساخت تابوت و دعایش کردم و گفتم علی جانم! حلالم کن اگر شد زحمتی دیگر پدر! تنهاییِ حیدر برایم بدترین درد است سلامِ بی جوابش شد برایم غربتی دیگر! ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e