#حضرت_زینب_س_مدح_و_مصائب
"ندانمت به حقیقت که در جهان به چه مانی"*
که هر چه از تو بگویند، باز برتر از آنی
به نام نامیات ای دختر بزرگ شب قدر!
به نام نامیات ای دختر شُکوه نهانی!
گُلی به هیبت کوه و زنی به هیأت طوفان
تو آن حقیقت محضی که ماورای بیانی!
تو همزمان که نشستی به آرد کردن گندم
ورای فهم زمینی، ورای درک زمانی!
که کوله بار علی، عطر دستپخت تو را داشت
برای کودک بی نان، هنوز دل نگرانی!
چه سایههای بلندی که پشت کودکی تو
برای "واقعه" با کوچه کردهاند تبانی...
گدازههای کلامت، شرارهخیزِ همیشه
مگر هنوز هم ای کوهِ داغ در فورانی؟!
به روی ساعت سه، کوک شد زمان و پس از آن
رسید موسم گودال و فصل جامه درانی
در آن غروب دویدن میان خیمه و صحرا
"تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی"*
تمام عقلی و دور از مدار زینبی تو
هر آنچه مست سر بام، گرم سنگ پرانی!
و کوچه ها همه خمیازههای وا شده بر خواب
بهنام هر چه سپیده، بمان که خطبه بخوانی
غبار مردهی رخوت گرفتهایم و ملولیم
مگر تو چادر خود را به روی ما بتکانی..
شروع میشود این روضه با لهوف نگاهت
مدد گرفته قلم باز از حروف نگاهت
::
به یال اسب گره میزند زنی گلهها را
چنان صبور که کم کرده روی حوصلهها را
زنی شگفت که زیبایی نگاه بلندش
به هم زدهست برای ابد معادلهها را
شب و قیام نشسته، هنوز هم نشکسته
گواه این نشِکستن، گرفته نافلهها را
از اولین نفس صبح تا همین دم مغرب
به پای خسته دویده مسیر هلهلهها را
کسی نبود به غیر از رمیدگانِ به صحرا
به دست خیمه گرفتند فاتحان صلهها را!
ز سنگهای سرِ بامها نیامده پیداست
کشیدهاند به شهر امتداد غائلهها را
آهای وارث اعجاز "نَبتَهِل"! به نگاهی**
بکش به شومی تقدیرشان مباهلهها را!
چنین که بر گسلِ بغض ایستاده نگاهت
به شهر میکشی آخر تمام زلزلهها را
"سری به نیزه بلند است" و سخت بوده بگویی
که بیشتر بکند نیزهدار فاصلهها را
به جز سؤالِ "عمویم چرا به خیمه نیامد"
عقیلهای تو جواب تمام مسالهها را...
چقدر خاطر آسوده دارد این سرِ بر نی
که داده است به دستت زمام قافلهها را
مسیر قافله کج شد به سمت عصر تلاطم
و زانوان تو خم شد کنار تربت چندم؟
::
حساب داغ من از روز و ماه و سال، گذشته
نپرس! حال من از غصه و ملال گذشته
همینکه کمتر از آنی که رفتهایم، رسیدیم
مشخص است که بر کاروان چه حال گذشته!
من آن تمامیِ شرمم که ماندهام به جوابی
تو آن نجابت محضی که از سؤال گذشته!
رسیدهها که به جای خود، از تطاول طوفان
چقدر تیغ که از سیبهای کال گذشته!
زمین گریست که: "چیزی نمانده تا کف گودال"
زمان گریست که: "ساعاتی از زوال گذشته"!
حریم خیمه به فتوای شرع سوخت و یعنی
حرامها همه از بسترِ حلال گذشته!
محال بود تصور کنم به نیزه سرت را
محال بود و چهها دیدم از محال، گذشته!
کسی برای خرید کنیز اشاره به ما کرد
حدیث غارت و تاراج ما ز مال گذشته!
شبی نبود که لالاییاش به گوش نیاید
ببین که کار رباب تو از خیال، گذشته!
شبیه هر چه که زخمم، شبیه هر چه که داغم
بیا که وصف من از مثل و از مثال گذشته
به اشک نیست امیدی که داغ دل بنشاند
اگر چه دیری از این حسرت زلال گذشته
"مَضَی الزّمانُ و قَلبی یقول انّک آتٍ"*
اگر چه عمر من از وعدهی وصال گذشته
به مویههای زنانه سبک نشد دلم اما
حدیث هجر، مفصل شد و مجال گذشته
مسیر آمده را بی تو میروم نه به دلخواه
چگونه رد شوم از خاطرات روشنِ این راه
::
نه آرزوی رسیدن، نه اشتیاقِ سلامی
نه رغبتی به نشستن، نه شور و شوق کلامی!
نمیشناسیام ای زادگاه ایل و تبارم!
ز بس گذشتهام از کوچههای کوفی و شامی
"تو خود حدیث مفصل بخوان ز مجمل" و بگذر
به زیر تیغ امامی، میان شعله امامی...!
به لطف آیهی "الا المودّةَ" نگذشتیم
ز کوچهای که ندیدیم احترام تمامی!
به سرسلامتی ما، سری نماند سلامت
مگر به اینکه خطا رفت سنگی از سرِ بامی!
کدام شعله به "در" زد که عصر روز دهم هم
نمیرسید به جز بوی سوخته به مشامی!
به غیر فصل پیمبرکُشانِ وادی تورات
کدام فصل در این قوم داشتهست دوامی؟
به پیشواز من ای شهر، شیرخواره نیاور
شراره خیزتر از این نخواه داغ مدامی!
گذار باد نیفتد به کوی هاشمیانت
که مانده است بر او ردّ یادگاریِ گامی
بگو به مادرِ آن چار قبرِ تازهی خالی
که کوچه مانده صدایت کند دگر به چه نامی!
بگو به تربت معصوم "مجتبی" که ندارم
ز شهدنوشِ قبیله به غیر زخم، پیامی!
فدای خانهی دربستهات، برادرِ زینب!
نمیشود که دری وا کنی به ذکرِ سلامی؟!
که بغض، تکیه زده روی شانههای صدایم
چقدر روضه شود خواهرانههای صدایم...
✍ #سیده_اعظم_حسینی
*سعدی
*اشاره به آیه مباهله
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_زینب_س_مصائب
#حضرت_زینب_س_کوفه_و_شام
ای هم سفر! که با سر پاکت سفر کنم
خون گریم و بر این سر خونین، نظر کنم
قرآن ناطقم! به سرم سایه کردهای
تا در پناه سایهی قرآن سفر کنم
خواهم سرت ز نیزه بگیرم، به بر نهم
لیک از دراز دستی دشمن، حذر کنم
شب تیره است و راه مخوف، ای هلال من!
با نور روی تو، شب خود را سحر کنم
مبهوت، دخترت شده از دیدن سرت
گاهی نظر به دختر و گاهی به سر کنم
با من گر ای حسین، نگویی سخن، مگو
چون صبرِ بیشتر، ز غمِ بیشتر کنم
با دختر صغیرهی خود کن تَکلّمی
کز بهر آن سه ساله، گمان خطر کنم
رنگین شده است موی تو از خون عارضت
من هم خضاب، موی خود از خون سر کنم
شعری به اشک و آه "موید" سرود و من
امضا بر این مقاله ز خون جگر کنم
✍مرحوم #سیدرضا_مؤید
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_زینب_س_مدح_و_مصائب
تویی که قبلۀ جان خاک آستانۀ توست
عفاف، پردهنشین حریم خانهٔ توست..
تویی عقیلهٔ عترت، تویی سلالهٔ نور
که نقد عصمت حق گوهر خزانهٔ توست
تو زینبی که خِرَد غرق لُجّهٔ حیرت
ز قدر و منزلت روح بیکرانهٔ توست..
چنان ز منطق شیوا به خصم طعنه زدی
که سرشکسته ز آزار تازیانهٔ توست
یزید رفت و از او در جهان نماند اثر
نه شام، بلکه به هر کشوری نشانهٔ توست
تو آن خطابهٔ والا به نقل گفتی باز
که داستان غم مادر یگانهٔ توست
هنوز چشم سماواتیان به دامن طف
به سوی نافله و گریهٔ شبانهٔ توست
نه داستان تو تنها حدیث عاشوراست
که از کران ازل تا ابد زمانهٔ توست
پیام خون شهیدانِ عرصۀ تاریخ
رسالتیست که تا حشر زیبِ شانۀ توست..
✍ #محمود_شاهرخی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_زینب_س_مدح_و_مصائب
زینب اگر نبود حدیث وفا نبود
با رمز و راز عشق کسی آشنا نبود
زینب اگر نهیب نمیزد علیه کفر
نطق مدافعان ولایت رسا نبود
زینب اگر اسیر نمیشد به راه دوست
دین خدا ز قید اسارت رها نبود
زینب اگر طلسم ستم را نمیشکست
امروز صحبت از شرف اولیا نبود..
در شام و کوفه باز نمیکرد اگر زبان
نام رسول بر سر گلدستهها نبود
اُمّ الکتاب اوست «کلامی» به یک کلام
زینب اگر نبود کتاب خدا نبود
✍ #ولیالله_کلامی_زنجانی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_زینب_س_شهادت
ای که چراغ یاد تو، شد نور عینم
بی تو اسیر درد و رنج عالمینم
ای آرزوی خفته درخون، ای حسینم
بعد از تو چشمانم پُر از خون جگر شد
از آتش داغت، دل من شعلهور شد
امشب دل من در حصار درد، تنهاست
امشب دلم تنگ تو و دیدار باباست
امشب دلم مشتاق وصل روی زهراست
ازداغ هجرانت غمی جانکاه دارم
بعد از تو، عمری مثل گُل کوتاه دارم
بعد از تو غم، در سینهی من موج زن بود
بعد از تو تنها مونسم این پیرهن بود
این پیرهن ای کاش بهر من کفن بود
از شوق وصلت سینهای پُرجوش دارم
پیراهنت را باز در آغوش دارم
ای رهنورد و رهبر راه عقیده
مرغ دلم بار دگر سویت پریده
آیم به دیدار تو، با قد خمیده
محبوب قلب خستهی زینب! کجایی؟!
امشب تو باید پیشواز زینب آیی
در وادی طف، روز عاشورا برادر
تا پیشوازت آمدم با دیدهی تر
بر حنجر تو بوسه دادم جای مادر
رفتی و دل دنبال تو، مهجور میرفت
با رفتنت از چشم زینب، نور میرفت
آن لحظهای که با هزاران درد جانکاه
جسم تو را در قتلگه دیدم به ناگاه
بوسه زدم بر حنجرت با ناله و آه
گفتم پس از تو از جهان، سیرم حسینم
با رفتن تو زود میمیرم حسینم
تو شور صبر و مذهبم بودی برادر
آموزگار مکتبم بودی برادر
تو شاهد تاب و تبم بودی برادر
در هر کجا باشی، مرا نور وجودی
من بی تو میمُردم، اگر با من نبودی
ای ذکر یادت چلچراغ هرشب من
در هر نفس نام تو شد ذکر لب من
با نام تو پایان پذیرد مطلب من
گفتا سخن از درد من، طبع «وفایی»
با وصل تو پایان پذیرد این جدایی
✍ #سیدهاشم_وفایی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_زینب_س_شهادت
گریه کردم روضهی سخت تو را یک سال و نیم
زهر شد در کام من آب و غذا یک سال و نیم
در شگفتم، من که با تو زنده بودم روز و شب ...
زنده ماندم بی وجودِ تو چرا یک سال و نیم ؟!
هیچ جا حتی گلستان هم دلم را وا نکرد
بعدِ تو هر چیز، دق داده مرا یک سال و نیم
با سرِ تو سر شده روز و شبِ این سرنوشت
پیش چشمم بودهای بر نیزهها یک سال و نیم
"کاش میشد زودتر جانم شود تقدیم تو " ...
بوده بر روی لب من این دعا، یک سال و نیم
ابرِ بارانزای چشمم لحظهای خشکی ندید
مثل طوفان بود، این آب و هوا یک سال و نیم
جسم من اینجاست، روحم در کنار قبر تو
هم در اینجا بودم و هم کربلا، یک سال و نیم
روز و شب صد بار مردم من، در این یک سال و نیم
بوده در تقویم من، این بدترین یک سال و نیم
::
آه، از آن ساعتی که کربلایت سرخ شد
سنگهای نینوا هم در عزایت سرخ شد
تا که خونت ریخت بر روی زمینِ قتلگاه ...
آسمان لرزید از داغت، برایت سرخ شد
دست و پای خواهرت از تازیانه شد کبود
بعد از آنکه بین مقتل دست و پایت سرخ شد
رفتی و شد خواهر تو همسفر با حرمله
بهر هتک حرمت من اشکهایت سرخ شد
روی نیزه بودی و نیزه برایت خون گریست
خاکهای کوچهها هم در قفایت سرخ شد
آه، قرآن خواندی و چوبی به لبهای تو خورد
آنقَدَر کوبید، تا لحن صدایت سرخ شد
حال، از داغ تو آه و شیون من سرخ شد
در غم پیراهنت، پیراهن من سرخ شد
✍ #رضا_قاسمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_زینب_س_شهادت
گوشهی خانهی خود جای به بستر دارد
مثل زهرا شده و دست روی سر دارد
دختر فاطمه و حیدر کرار است این
عفت فاطمه و هیبت حیدر دارد
زینت حیدر و پیغامبر کرببلاست
این که در جان خود اوصاف پیمبر دارد
گریه گریه همهی بستر او تر شده است
مثل یک لالهی مجنون، دل پرپر دارد
لحظه لحظه همهی خاطرهها در ذهنش
یادی از پر زدن سورهی کوثر دارد
گُر گرفته بدنش، در تب و تاب است تنش
یاد دیوار و دری روضهی مادر دارد
همهی عمر به دل عشق حسینی پرورد
به لبش ذکر حسین تا دم آخر دارد
ظرف یک سال غم کرببلا پیرش کرد
قامتش تا شده، درد کمر و سر دارد
بدنش را طرف سایه نیارید فقط
سینهای داغتر از داغ برادر دارد
به روی سینهی او پیرهن خونیناش
زیر لب زمزمهی روضهی حنجر دارد
زیر لب زمزمه میکرد: خدایا... نزنید
«این هلال سر نی آمده دختر دارد»
✍ #وحید_محمدی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_زینب_س_شهادت
تا که کهنه پیرهن در دستهایم جا گرفت
نیمهی ماه رجب هم بوی عاشورا گرفت
روضه خوانت بودهام یک سال و نیم ای بی کفن
از صدای نالهی زینب دل دنیا گرفت
گودیِ زیر دو چشمم! یادگار گودی است
تا که شمر آمد به مقتل، کار دل بالا گرفت
جای سالم در تنت پیدا نکردم، لا جرم
خواهر غمدیدهی تو بوسه از رگها گرفت
هر کسی در کربلا از هر کجایی کینه داشت
انتقام خویش را از ما بنیالزهرا گرفت
دست نامحرم به روی خواهرت تا شد بلند
بر فراز نیزه، خونْ، چشمان سقا را گرفت..
✍ #محمدحسین_مهدی_پناه
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_زینب_س_مدح_و_مصائب
ماجرای کربلا شرح بلای زینب است
عصر عاشورا شروع کربلای زینب است
شرح صدرش در نمیآید به فهم اهل دل
صبر زینب آیت صبر خدای زینب است
رو «اَلم نَشرَح لَک صَدرَک» بخوان کاین آیه را
عشق گفتا بعد پیغمبر، ثنای زینب است
باغبان گلشن سرخ ولایت اشک اوست
حافظ خون شهیدان گریههای زینب است
پرچم سرخی که عاشورا به خاک و خون فتاد
بر سر پا، باز با صبر و رضای زینب است
کوفه و روز اسیری دیدن زینب! دریغ
چون در و دیوار کوفه آشنای زینب است..
نی همین در شام و کوفه بلکه در وادی عشق
هر کجا پا میگذاری جای پای زینب است..
خطبۀ او افتخار ملت اسلام شد
بانگ «اَلاِسلامُ یَعلوا» در ندای زینب است
پرچمش سرهای هفتاد و دو تن بر نیزههاست
ای دریغا! در کف دشمن لوای زینب است..
✍مرحوم #سیدرضا_مؤید
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_زینب_س_مدح_و_مصائب
#حضرت_زینب_س_کوفه
فَلَک عشق را ثریا شد
زهرهای در مدارِ زهرا شد
رود از بی قراریاش مبهوت
کوه از استواریاش مبهوت
معنیِ تازهی رشادت شد
بارها منجیِ امامت شد
حِلم را ریشه و تباری داد
نوح را درس بُردباری داد
شیعه را حُجب اوست سرمایه
سایهاش را ندیده همسایه!
خِرَد از پایداریاش حیران
از سیاستمداریاش حیران
خسته از غم نشد، چهل منزل
شوکتش کم نشد چهل منزل
عشق را از نگاه زهرا دید
هجر را مثل وصل، زیبا دید
صبر بی او شناسنامه نداشت
راه ایوبها ادامه نداشت
کوفه میدانِ اقتدارش شد
خطبهاش تیغِ ذوالفقارش شد
چادرش را تکاند، طوفان شد
همهی شهر خیس باران شد
از علی داشت گفتههایش را
لحنِ مردانهی صدایش را
او نشان داد، دین نمایش نیست
خیبریزاده اهلِ سازش نیست
::
عاقبت اشک ارغوان را دید
خندهی نحس ساربان را دید
صحبت از روسیاهی کوفهست
روضه در کوفه سخت و مکشوفهست
درد این روضه قاتل مرد است
درد ناموس بدترین درد است
مثل این درد روضه، دردی نیست
شأن زینب که کوچه گردی نیست!
✍ #وحید_قاسمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_زینب_س_شهادت
پُر از توأم دم آخر، ز غیر تو بریام
دلم برای تو لک زد، مرا نمیبریام؟!
به شوق اینکه بگیری مرا در آغوشت
من از حیات گذشتم؛ به مرگ مشتریام
حباب زیر قدمهای من نمیشکند
نمانده هیچ اثری از شکوه حیدریام
حسین! چشم تو روشن به شام برگشتم
هنوز خانه به دوش مصیبت سریام،
که شمر آمد و از تن برید و بر نی زد
بریده مثل همان ضجههای آخریام
حسین! کشته مرا حکمت نفس زدنت
هنوز عطر تو جامانده روی پیرهنت
✍ #ناصر_دودانگه
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_زینب_س_مدح_و_مصائب
غزل نوشتهام از غم قصیده میخوانم
هجای واژهی غم را کشیده میخوانم
از آنکه عفت زهرا، شجاعت حیدر
درون او به تبلور رسیده میخوانم
به تیغ تیز زبان زنده کرده مکتب را
از آن معلم مکتب ندیده میخوانم
ز قامتی که الف بود و دال شد از داغ
ز کوه صبر که از غم خمیده میخوانم
از آن عقیله که تا بعد کربلا حتی
کسی شکستن او را ندیده میخوانم
ز بوسهای که به زیر گلو نشست؛ از آن
امانتی که به صاحب رسیده میخوانم
از آن که شاهد عینی ماجرا بوده
همان که بر روی تل شد شهیده میخوانم
نفسنفس زده زینب رسیده تا گودال
از این به بعد بریدهبریده میخوانم
هجا هجا شدهای حا و سین و یا و نون
میان جزر و مد تیغهای تشنهی خون
خروش موج بلا رهسپار ساحل شد
میان عاشق و معشوق شمر حائل شد
برای پستی دنیا بس است تا محشر
همین که با پسر سعد او مقابل شد
جدال خنجر کندی و حنجر خشکی
گریز روضهی ارباب در مقاتل شد
شنیده بود علی در رکوع بخشیده
میان سجده رسید و برید و سائل شد
کتاب خاطرههایش ورق ورق میشد
دمی که وارد گودال بعد قاتل شد
کسی هنوز نفهمیده عمق فاجعه را
چگونه زینب کبری سوار محمل شد
✍ #علی_اصغر_شاهسنایی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net