eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.9هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
398 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
2.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به مناسبت ۲۴ رجب، سالروز برایش فتح خیبر مثل تفریحی در اوقات است دلِ مسکین به‌دست‌ آوردنش، فتح الفتوحات است@dobeity_robaey
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد روزهای تیره هریک شب‌تر از دیروز تار در میان دخمه‌ای سر شد ولی نفرین نکرد هرچه آن صیادها را صید خود کرد این شکار روزی‌اش یک دام دیگر شد ولی نفرین نکرد روزهٔ غم، سجدهٔ غم، شکر غم، افطار غم زندگی با غم برابر شد ولی نفرین نکرد وای اگر نفرین کند دنیا جهنم می‌شود از جهنم وضع بدتر شد ولی نفرین نکرد وقت افطار آمد و دیدم که خرماها چطور یک به یک در سینه خنجر شد ولی نفرین نکرد آن دم بی‌بازدم چون آتشی رفت و سپس آنچه باید می‌شد آخر شد ولی نفرین نکرد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
امام هفتم ما، پاره پاره شد جگرش نشسته گرد یتیمی به چهره‌ی پسرش بدن کبود، جگر پاره، ساقِ پا مجروح مگر چه آمده زیر شکنجه‌ها به سرش انیس و مونس او بود در سیاهی شب صدای حلقه‌ی زنجیر و ناله‌ی سحرش سیاه چال کجا، طایر بهشت کجا هزار حیف که یکباره ریخت بال و پرش نیاز نیست ببندند چشم‌هایش را که نیست تاب نگاهی دگر به چشم ترش شراره‌ی دل او گشت اجر روزه‌ی او درست موقع افطار پاره شد جگرش سیاه چال و نماز شب و غل و زنجیر فراق روی رضا بود غصّه‌ی دگرش بسوز ای دل «میثم» در آتش دل او که سوز شعر تو دارد حکایت از شررش ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آسمان را به روی تخته‌ی در می‌بردند تاج سر بود که باید روی سر می‌بردند او درست است که یک همدم و غمخوار نداشت بدنش روی دری بود که مسمار نداشت جگرش پاره شد اما به دل تشت نریخت عضو عضو بدنش هر طرف دشت نریخت بود زندانی و در مجلس اغیار نرفت همره اهل و عیالش سر بازار نرفت کسی از دور به پیشانی او سنگ نزد گرگ درنده به پیراهن او چنگ نزد کنج زندان خبر از بزم می و جام نبود دخترش ثانیه‌ای در ملاء عام نبود سر سجاده و در حال سجودش نزدند هر دو دستش به تنش بود و عمودش نزدند بود مظلوم؛ ولی هفت کفن داشت به تن گریه می‌کرد به جسمی که نشد غسل و کفن ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
عصر آشوب و بلا... ولوله و بحران‌ها جامعه از همه‌سو دستخوش توفان‌ها رویش معتزله، زیدیه و جنبش فخ عصر سرکوب و فراوان شدن زندان‌ها ای امامی که دلت نرم‌تر از باران بود یا ابا الصبر! شمارا چه به این زندان‌ها خاک‌پای تو چه بسیار هشام بن حکم تربیت‌یافته‌ی مکتب تو صفوان‌ها کاظمین است دل شیعه... ز داغ غمتان به فدای تن رنجور تو گردد جان‌ها عطری از پیرهن پاره‌ی تو در زندان می‌کند باز دل و چشم همه کنعان‌ها ای عزیزی که خداوند فرو می‌ریزد از دعا و نفس گرم شما باران‌ها زینت مجتهدان! لطف تو کاری کرده است که مرید تو شدند آن‌همه زندان‌بان‌ها پیکرت روی پل و... رافضی‌ات می‌خواندند از همان نسل که بر نیزه زده قرآن‌ها گرچه تشییع تو بسیار غریبانه گذشت وای بر آن بدن دوخته با پیکان‌ها... چند دربان، تن بی‌جان تو را چرخاندند روی یک‌تخته‌ی چوبی وسط میدان‌ها زیر تابوت تو رفتند ملائک تا عرش ختم در نور شده با تو همه جریان‌ها... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از حال و روزش آسمان حالی مکدر داشت رنگی کبود و دیده‌ای دلواپس و تر داشت خورشید در زنجیر بود و نور می‌افشاند او چشم‌هایی نافذ و قدیسه‌پرور داشت زندان در آغوشش گرفت و نورباران شد چون بوریایی که کسی را گرم در بر داشت پایش شکست و آهِ زهرا رفت تا بالا یعنی ستون عرش آن لحظه تَرَک برداشت با چشم نیمه‌بسته جان می داد؛ یعنی که شوق وصال دخترش را بار دیگر داشت زندان به زندان مجلس روضه عوض می‌کرد بر لب نوای "یاحسین" و "وای مادر" داشت وقتی کبودی تنش تکثیر شد، گفتند: او هیأتی در سینه‌اش از داغ کوثر داشت او ترجمان زخم‌های "کوچه و در" بود بر روی جسمش بیت الاحزانی مصور داشت زیر گلویش زخم شد، اما جدا هرگز در لحظه‌ی جان دادن خود سایه‌ی سر داشت با روضه‌های قتلگاه جد خود جان داد با هفتمین زخمی که جدش روی حنجر داشت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دوباره چنگ زدم دامن خراسان را به کاظمین رساندم صدای لرزان را برای حاجت کوچک نمی‌روم آن‌جا دریغ اگر که بگویم به او غم نان را منی که هیچ ندارم برای عرض ادب چه تحفه‌ای ببرم پیشکش کنم؟ جان را دو پادشاه به یک سرزمین نمی‌گنجند کنار هم به خدا دیده‌ام دو سلطان را که دیده در وسط آسمان دو تا خورشید؟ که دیده پا قدم آفتاب، باران را؟ ببین چه بخت بلندی! به دست کوتاهم گرفته‌ام منِ بی‌دست‌وپا دو دامان را ببین کسی که خودش میهمان زندان بود چه بی مضایقه دارد هوای مهمان را به چشم دیده اسیری‌ست در دل زندان به چشم دل به اسیری گرفته زندان را بر او که لحظه به لحظه مسافر عرش است گماشته‌ست چه دیوانه‌ای نگهبان را؟ براو چگونه اثر کرده زهر؟ در عجبم! که خلق در نفسش دیده‌اند درمان را "کریم" ترجمه‌ی دیگر "ابوالحسن" است که جمع دیده‌ام اطراف او فقیران را وداع با حرمش ساده نیست،‌ حق دارم عقب عقب بروم تا ته خیابان را ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای بنای حرم عدل و امان را بانی ای ز انوارِ تو، آفاق همه نورانی ای تو در مکرمت و جود، نبی را مانند ای تو در منزلت و قدر، علی را ثانی تو اَمینُ‌اللَّهی و بر درِ بیتُ‌الشَّرَفت هست جبریل امین را شرف دربانی آن جمال ملکوتی که تو داری، به مَلَک، از تماشای رُخت دست دهد حیرانی تویی آن جلوه که تابید به موسی در طور تو مسیحایی و داری نفسی رحمانی تویی آن نوح، که خود روح نجاتی، هر گاه، گیتی از سیل حوادث بشود توفانی گردش چشم تو و گردش افلاک یکی‌ست نکند چرخ ز فرمان تو نافرمانی.. جان فدایت که به يک عطف نظر زنده کنی در دل و جان جهان عاطفۀ عرفانی از لب لعل تو، انوار هدایت جاری‌ست ای سحاب کرمت، در همه‌جا بارانی ای کلامُ اللَّه ناطق که تو را می‌خوانند شجر طیبه در معرفت قرآنی حبس و تبعید به فتوای تو محبوب‌تر است، از قبول ستم و سلطۀ بی‌ایمانی بر در قاضی حاجات مناجات‌کنان عرض حاجت بری ای سجدۀ تو طولانی آفتابی و سفر می‌کنی از شرق به غرب عجب از صبر تو در سایۀ سرگردانی به پریشانی تو دجلۀ بغداد گریست ای نصیب تو همه بی‌سر و بی‌سامانی اهرمن گرچه بسی بهر فنایت کوشید نشود جلوۀ انوار الهی، فانی شاهد مکتب توحیدی و در راه هدف بِاَبی اَنت و اُمّی که شدی قربانی تا مرا رخصت پابوس تو قسمت نشود منم و دست و گریبانِ غمی پنهانی.. «گر چه دوريم به یاد تو سخن می‌گوییم بُعد منزل نبود در سفر روحانی» با تولّای تو، تا گلبن طبعم گل کرد عوض گریه کند دیده گلاب‌افشانی به بَرَت آمده‌ام، تا ببرم فیضی از آن جذبۀ معنوی و جاذبۀ روحانی چه بخواهم؟ که تو خود حال مرا می‌بینی چه بگویم؟ که تو خود درد مرا می‌دانی * * که گمان داشت که با آن همه تشريف و جلال یوسف فاطمه یک عمر شود زندانی؟ آب شد شمع وجود تو و خون شد جگرت آه از ظلمت زندان و شب ظلمانی از هجوم غم و اندوه به تنگ آمده بود روح قدسیِ تو در کالبد انسانی نظری کن که «شفق» مُحرم کوی تو شود ای بنای حرم عدل و امان را بانی! ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آیینه صدق و صفا، موسی بن جعفر روح مناجات و دعا، موسی بن جعفر در بند، در تشویش، در طوفانِ ظلمت کشتی ما را ناخدا، موسی بن جعفر واشد گره از کار ما بی مزد و منت تا زیر لب گفتیم: یا موسی بن جعفر عاقبتش در دو جهان ختم به خیر است هرکس مسیرش شد "الی موسی بن جعفر" از ابتدا خورده گره حاجات شیعه با حضرت عباس؛ با موسی بن جعفر ذکر لب ما یک‌صدا: "جانم رضا جان" ذکر علی موسی الرضا: "موسی بن جعفر" در کنج زندان‌ها به صرف تازیانه افطار را می‌کرد وا، موسی بن جعفر کار خودش را کرد سِندی ابن شاهک جان داد با زهر جفا، موسی بن جعفر ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
همیشه سهم آب و نان ما چندین برابر بود چرا که رزق ما از سفره‌ی موسی‌بن‌جعفر بود اگر باب‌الحوائج خوانده می‌شد علتش این است، که با قلب شکسته مرهم دل‌های مضطر بود زن بدکار و بُشر حافی و مردان زندان‌بان به لطف او برای هرکسی ایمان میّسر بود عذاب شیعیان یا قعر زندان؟ انتخاب از او به دوشش بار جُرم دوستان تا روز محشر بود* اسیری که تمام مدت آزادی‌اش تنها زمان رفتن از زندان به یک‌ زندانِ دیگر بود امام مهربانِ مسلمین، افطار هر روزش به دست سندی‌بن‌شاهکِ ملعونِ کافَر بود اگرچه عاقبت آزاد شد، اما همه دیدند که بر یک تخته‌پاره در غل و زنجیر، پیکر بود به یاد مادرش افتاد هرکس دید جسمش را به او گفتند: "صارت کالخیال" از بس که لاغر بود ✍ * امام کاظم (علیه السلام) فرمودند: «إنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ غَضِبَ عَلَى الشِّيعَةِ فَخَيَّرَنِي نَفْسِي أَوْ هُمْ فَوَقَيْتُهُمْ وَ اللَّهِ بِنَفْسِي» ترجمه: «خداوند متعال بر شیعه غضب کرد و مرا بین جان خودم و آنان مخیّر فرمود؛ پس به خدا قسم من با جان خودم، شیعیان را حفظ کردم» 📚کافی، ج ۱، ص ۲۶۰ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
کلامش واژه‌ واژه، خط به خط مثل پیمبر بود به وقت خطبه‌خوانی روی منبر نیز، حیدر بود چنان آئینه‌ی «وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظ» شد حِلمش که در خندیدنش آیات رحمانی مصوَّر بود ربود از خلق عالم دل به حُسن خُلق و ثابت کرد که تأثیر محبت بیشتر از زور و زیور بود کرامت داشت آن‌گونه که در هنگام بخشیدن غریب و آشنا در چشم او با هم برابر بود برای آب و نانت هم بخوان باب الحوائج را کسی که روزی عالم به یُمن او مقدر بود زبانِ روزه شب می‌کرد صبحش را میان بند و شب تا صبح بر روی لبش الله اکبر بود غلط گفتند زندانی شده؛ در اصل باید گفت که زندان خود اسیر حضرت موسی بن جعفر بود * * شکستند استخوانش را و رویش شد کبود اما تمام غصه‌اش از روضه‌ی پهلو و مادر بود خدارا شکر اگر کشتند، جسمش را کفن کردند خدارا شکر که رأس شریفش روی پیکر بود... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بیهوده قفس را مگشایید پری نیست جز مُشتِ پر از طائر قدسی اثری نیست در دل اثر از شادی و امّید مجویید از شاخۀ بشکسته امید ثمری نیست گفتم به صبا دردِ دل خویش بگویم امّا به سیه‌چال، صبا را گذری نیست گیرم که صبا را گذر افتاد، چه گویم؟ دیگر ز من و دردِ دل من خبری نیست امّید رهایی چو از این بند محال است ناچار به جز مرگ، نجاتِ دگری نیست ای مرگ کجایی که به دیدار من آیی؟ در سینه دگر جز نفس مختصری نیست «تا بال و پرم بود قفس را نگشودند امروز گشودند قفس را که پری نیست» ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e