eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
46.4هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
395 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
های ماه محرم و شهریورماه 🏴السلام علیک یا اباعبدالله🏴 ✔️ با سلام خدمت زائرین محترم حسینیه 🙏 امیدواریم خادمین را در ایام محرم و صفر ، از دعای خیر خودتان محروم نفرمایید. 📢 با توجه به حجم بالای مطالب و ضرورت دسترسی آسان تر به اشعار، پیشنهاد میکنیم مورد نظر خود را لمس نمایید 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ✅ماه محرم: ✅ شب اول: ✅ شب دوم: ✅ شب سوم: ✅ شب چهارم: ✅ شب پنجم: ✅ شب ششم: ✅ شب هفتم: ✅ شب هشتم: ✅ شب نهم: ✅ شب دهم: ✅ روز عاشورا: ✅ شام غریبان: ✅یازدهم محرم: ✅ دوازدهم محرم: ✅ سیزدهم محرم: ✅ شهر کوفه: ✅ پایان ماه محرم: مناسبت شهریور ماه ✅ از ۳۱ شهریور: موضوعات پُر بازدید ✅ اشعار اول مجلسی: ✅ دودمه مخصوص میاندارها: ✅دیگر موضوعات: 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 های ماه محرم و شهریورماه @hosenih
در خیمه بلا دیدی و در تب ماندی با گریه و با داغِ لبالب ماندی تنها شد و از تمام دارِ دنیا... تنها تو برای عمّه زینب(س) ماندی! شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ تو یادگار حسینی که کربلا دیدی شبیه عمّه‌ی مظلومه‌ات بلا دیدی "سری به نیزه بلند است" را شما دیدی و غارت حرم و خیمه‌گاه را دیدی دو چشم گریه‌ی تو تا همیشه آباد است در این سکوت تو صدها هزار فریاد است @hosenih برای گریهـات آقا اشاره کافی بود همین که چشم تو بینَد سه‌ساله کافی بود گلوی نازک یک شیرخواره کافی بود به آب‌دادن ذبحی نظاره کافی بود تو را به غصّه چهل‌سال مبتلا دیدند به لحظهْ‌لحظهْ گریز تو کربلا دیدند @hosenih اگرچه عصر دهم قسمت تو غم گردید که سایه‌ی پدرت از سر تو کم گردید نصیب تو فقط آه و غم و الم گردید ز بار غصه‌ی یاران قَدِ تو خم گردید اگرچه تبْ نگهت را ز درد، تیره نمود خدا برای امامت تو را ذخیره نمود @hosenih دلتْ ز داغِ اسارت غمِ فراوان داشت دو پلک چشم ترِ تو همیشه باران داشت همیشه خاطرِ تو یادی از شهیدان داشت به سینه روضه‌ی مکشوف چون هزاران داشت سه‌شعبه دیدی و تیر و گلوی اصغر را تو تیغ دیدی و خنجر به روی حنجر را @hosenih به نوک نی سرِ خورشید ماه قافله بود نگاهبان سر شیرخواره حرمله بود به دست و پای تو در این مسیر سلسله بود غمی که کُشته تو را شام بود و هلهله بود شهادت ارث شما بود و اعتبار شما به ظلمْ سوی اسارت کشید کار شما @hosenih چه رفت بر دل غمدیده‌ات به دفن پدر درون قبر زدی ناله‌ای ز سوز جگر سری نمانده کنی رو به سوی قبله دگر رواست خون بشود جاری از غمت ز بصر به دفن شاه شهیدان کفن نبود آنروز به زیر آن همه نیزه بدن نبود آنروز ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ من یادگار دستهای بسته هستم من شاهد زنجیر های خسته هستم وقتی که دست عمه ام را بسته دیدم حتی صبوری را ز دستش خسته دیدم @hosenih آنچه که ما دیدیم چشم غم ندیده حتی اسیر ترک و رومی هم ندیده من دیده ام صبر و قرار زخمها را من دیده ام شلّاق تند اخمها را من اشکهای سرخ بابا را چکیدم من مشکهای خشکِ سقّا را چشیدم @hosenih من دیده ام روز شکار کودکان را من داده ام حکم فرار بانوان را روزیکه رو و آبرو و اَبرویم سوخت عمامه ام آتش گرفت و گیسویم سوخت وقتی حریم حرمت ما را شکستند درّندگان بر سینۀ قرآن نشستند @hosenih من دستهای بی عَلم طیّار دیدم دامان آتش را گهی سیّار دیدم من شرم روی ماه را در ابر دیدم نعش امام خویش را بی قبر دیدم گلزار طف پیش نگاهم لاله گون بود معراج دارالحرب چون دریای خون بود @hosenih وقتی عبور از قتلگاه نور کردم با کوه غم صبر از سرِ دستور کردم من سروهای نور را اِستاده دیدم تن های بی سر بر زمین افتاده دیدم در خیمه بر قلب پریشان تاب دادم با اشک بر لبهای عطشان آب دادم @hosenih من عرش اعظم را ز غم دلریش دیدم من ذبح اعظم را به چشم خویش دیدم سجاده های زهد را دیدم در آتش منظومه های عشق را دیدم پر از خَش از شام عاشورا همان شام غریبان دیدم یتیمان را همه سر در گریبان @hosenih از کربلا تا کوفه تا شام و مدینه تا آخرِ عمرم ندیدم غیر کینه دشمن مرا یک عمر گریان دید و خندید بر داغهای سخت نالان دید و خندید یک عمر بر گلهای پرپر گریه کردم یک عمر بر رگهای حنجر گریه کردم @hosenih تنها نه هجده سر بروی نیزه دیدم عمامه و معجر بر روی نیزه دیدم هفتاد و دو گل پیش چشمم بود پرپر هشتاد و چار آزاده زن در حصر لشگر من دفن کردم نعش های بی کفن را من دفن کردم رأسها دور از بدن را @hosenih من حجت حق بودم افتادم به زندان بودم امام اما امام کنج ویران رجاله ها را بر سر بازار دیدم دجالها را گِرد خود صد بار دیدم از داغهای کوچه و بازار و صحرا من مرگ را از حق طلب کردم چو زهرا ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ در خیمه ماند و داغ دید و قسمتش تب شد بعد از پدر پشت و پناهِ عمّه زینب(س) شد آتش کشیدند و به غارت رفت هر چه بود بسکه هجوم آورده؛ خیمه نامرتّب شد @hosenih روز دهم با رأسِ بر نیزه به پایان یافت قدّش خمید و روزگارش بعد از آن شب شد در پیش چشمش یک نفر رفت و طناب آورد حرف از اسارت آمد و صبرش لبالب شد با دست بسته خیره شد بر ناقه! اشکش ریخت در محضرش زانو زد و مَرکب مؤدّب شد @hosenih میدید عمّه در شلوغیِ سرِ بازار با چادرش رو میگرفت و بد معذّب شد هم داغ، هم بارِ امامت روی دوشش داشت با خطبۂ جانانه اش ناجیِ مذهب شد سی سال گریه کرد هر جا آب را می دید تا که به «سیدّالبُکا» آقا ملقّب شد! ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ نگفته ام غم دل را نگفته بسیار است.. غمی که میکُشدم عاقبت غم یار است به یاد خواب رقیه به یاد حمله زجر.. زمان خواب،دو چشمم همیشه بیدار است @hosenih تورو خدا جلویم گوسفند سر نبرید دلم ز دیدن این صحنه سخت بیزار است صدای‌ گریه نوزاد میکشد مارا! خداکند که بخوابد!رباب تبدار است نمیروم سر بازار دردسر دارد عذاب هرشب من ازدحام بازار است.. @hosenih حصیر پهن نکردم به خانه ام اصلا حصیر روضه ی مکشوفه ی من زار است هنوز بعد چهل سال درد پا دادم هنوز بر کف پایم نشانی خار است هنوزجای غل وسلسله ب گردنم است هنوز چشم من از مشت بی هوا تاراست @hosenih آهای مردم "اَذَلَّ عزیزنا"یعنی محله ای بروی که هجوم اشرار است مقابلم به زن و بچه ام اهانت شد امان ز غربت مردی که بدگرفتار است ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مثل شمعی به روی خاک چکیدن سخت است با پر و بال پر از زخم پریدن سخت است تا چهل سال فقط آه کشیدن سخت است یاد گودال و حرم جامه‌دریدن سخت است روضه و گریه شده روزی او در هر شب خاطرش را همه دیدند مکدّر هر شب با لب تشنه و با یک دل مضطر هر شب... ...یاد یک واقعه از خواب پریدن سخت است @hosenih بر امامی که اسیری به بیابان دیده زخم پا بر اثر خار مغیلان دیده اهل بیتش همه با صورت عریان دیده معجر و پوشیه و جامه خریدن سخت است آب را دید و دلش یاد عمو سوخته است جگرش سوخت... لبش سوخت... گلو سوخته است بهر آنکه سر و عمامه‌ی او سوخته است حرف، از کوچه و بازار شنیدن سخت است چقدَر از غم این فاجعه افروخته است چشم بر نیزه‌ی شش‌ماهه فقط دوخته است یاد حلقوم علی حنجر او سوخته است این وسط حرمله را یکسره دیدن سخت است @hosenih پیش آن کس که شرر بر جگرش افتاده خنجری کند به جان پدرش افتاده دیده که در ته گودال سرش افتاده تشنه‌لب کشتن مذبوح شدیدا سخت است یک نفر که شده گریانِ پدر تا حالا یادش افتاده تن خونی بابا حالا بوریایی که خودش دیده و اما حالا دم آخر کفنش را طلبیدن سخت است شاعر: و © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آتشی از خاطراتم بر جگر دارم هنوز شعله شعله آه هر شام و سحر دارم هنوز کاش می شد تا لبش را تر کنم با اشک خود از غم لب‌های خشکش چشم تر دارم هنوز @hosenih با برادر مرده باید گفت آنچه دیده ام دست را از داغ اکبر بر کمر دارم هنوز حتم دارم می رسد با مشک وقت احتضار با لبی تشنه نگاهی بر قمر دارم هنوز کس ندیده غنچه ای را با تبر پر پر کنند یاد اصغر روضه ی تیر سه پر دارم هنوز گر به سینه می فشارم چادری صد پاره را در خطر ها از پر زینب سپر دارم هنوز باقی از آن خیمه هایی که میان شعله سوخت یک حرم پروانه ی بی بال و پر دارم هنوز دیده ام در کربلا گرچه غروب مهر را داغ ها از شام بر دل بیشتر دارم هنوز از سرم هرگز نمی افتد مصیبت های شام یادگاری برسرم از هر گذر دارم هنوز @hosenih دست بسته وارد بزم شرابم کرده اند روضه "ظالم مزن" را بر جگر دارم هنوز پاره ای از پیکرم جامانده بین شهر شام کنج ویران خواهری با چشم تر دارم هنوز شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چهل سال است در تب گریه کردم چهل سال است هر شب گریه کردم چهل سال است من بیدار ماندم صحیفه را نوشتم روضه خواندم @hosenih چهل سال است غرق اشک و آهم شبانه روز یاد قتلگاهم چهل سال است خواب شمر دیدم به دستش خنجری دیدم پریدم چهل سال است گفتم دادِ بیداد همیشه ظرف آب از دستم افتاد چهل سال است تا مذبوح دیدم نشستم بر زمین، ضجه کشیدم چهل سال است دشت کربلایم به یاد روز دفن و بوریایم چهل سال است فکر اصغرم من عزادار ذبیحی پرپرم من چهل سال است مانند ربابم به کام تشنه، زیر آفتابم چهل سال است می گویم خدایا عطا کن خیر، سهلِ ساعدی را @hosenih چهل سال است یاد شهر شامم کنار عمه ها در ازدحامم چهل سال است بر زخمم نمک خورد بمیرم عمه ام زینب کتک خورد چهل سال است می گویم رقیه زنم بر دست می گویم رقیه چهل سال است در بزم شرابم به یاد خیزران خانه خرابم چهل سال است می سوزد وجودم به روی ناقه با غل بسته بودم @hosenih چهل سال است داد از سنگ دارم به روی خود نشان از چنگ دارم نگو این زهر امانم را بریده چهل سال است عمرم سر رسیده شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
منی که آسمان خاک رهم بود تمام هستیم زیر و زبر شد تمام مردها رفتند اما نصیب من فقط خون جگر شد اگر چه نیمه جان بودم پدر جان ولی خیلی بجانت راه رفتم برایم باورش سخت است اما کنار قاتلانت راه رفتم @hosenih میان نیزه داران حرامی کجا آخر مجال خواب میشد بروی ناقه ی رم کرده بودم تکان میخورد و پایم آب میشد نمک نشناس های شهر کوفه به اشک چشم عمه خنده کردند به ما خرما و نان خیرات دادند مرا پیش سرت شرمنده کردند میان حلقه دستم جا نمیشه نمیدانم چرا بازش نکردند گل اتش سرم افتاد بابا ولی عمامه را بازش نکردند همه بر بام خانه جمع بودند امان از اتش و از دود در شام در آن اوضاع سهل ساعدی دید تمام چکمه ام خون بود در شام @hosenih میان مجلس یک عده عیاش توان خویش را از دست دادیم همه بر صندلی هاشان نشستند ولی ما چند ساعت ایستادیم نمیخواهم بدانی اصلا از کاخ نمیخواهم بدانی اوج غم را که من بر هیچکس حتی تو بابا نگفتم روضه ناموسیم را شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آتشی از خاطراتم بر جگر دارم هنوز شعله شعله آه هر شام و سحر دارم هنوز کاش می شد تا لبش را تر کنم با اشک خود از غم لب‌های خشکش چشم تر دارم هنوز @hosenih با برادر مرده باید گفت آنچه دیده ام دست را از داغ اکبر بر کمر دارم هنوز حتم دارم می رسد با مشک وقت احتضار با لبی تشنه نگاهی بر قمر دارم هنوز کس ندیده غنچه ای را با تبر پر پر کنند یاد اصغر روضه ی تیر سه پر دارم هنوز گر به سینه می فشارم چادری صد پاره را در خطر ها از پر زینب سپر دارم هنوز باقی از آن خیمه هایی که میان شعله سوخت یک حرم پروانه ی بی بال و پر دارم هنوز دیده ام در کربلا گرچه غروب مهر را داغ ها از شام بر دل بیشتر دارم هنوز از سرم هرگز نمی افتد مصیبت های شام یادگاری برسرم از هر گذر دارم هنوز @hosenih دست بسته وارد بزم شرابم کرده اند روضه "ظالم مزن" را بر جگر دارم هنوز پاره ای از پیکرم جامانده بین شهر شام کنج ویران خواهری با چشم تر دارم هنوز شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e