بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#حسین_صیامی
▶️
ﺳﯿﻼﺏ ﺍﺷﮏ ﭼﺸﻢ ﺗﺮﺵ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﺭﺩ ﺧﺴﻮﻑ ﺷﺐ ﻗﻤﺮﺵ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ
قبلا صدای ناله او سوز و آه داشت
این مشت آخرى اثرش را گرفته بود
آن زیر ﭘﺎ فتادن مابین كوچه ها
تاب و توان بال و پرش را گرفته بود
@hosenih
بازار شام عمه نشد یاریش كند
چون تازیانه ها سپرش را گرفته بود
هر جا که خورده بود نگاهش به دست زجر
بی اختیار باز سرش را گرفته بود
شیرین زبان خانه ارباب ای دریغ
تلخی این سفر شكرش را گرفته بود
@hosenih
ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﺮﺩ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺳﺮ ﭘﺪﺭ
ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮﺵ ﮐﻤﺮﺵ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﻣﺎﺑﯿﻦ ﺯﺧﻤﻬﺎﯼ ﻋﻤﯿﻖ ﺳﺮ ﭘﺪﺭ
ﺟﺎﭘﺎﯼ ﺧﯿﺰﺭﺍﻥ ﻧﻈﺮﺵ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_رقیه_س_مدح
#سیدمجتبی_شجاع
▶️
خاك قدم رقیه باشی عشق است
زیر علم رقیه باشی عشق است
@hosenih
با مهدی صاحب الزمان از ره لطف
یك شب حرم رقیه باشی عشق است
⏭
هر جا سخن از رقیه جان می آید
صوت صلوات عرشیان می آید
@hosenih
در مجلس این سه ساله من معتقدم
عطر خوش صاحب الزمان می آید
⏭
امشب كرم رقیه را می بینیم
خیر قدم رقیه را می بینیم
@hosenih
این حرف تمام عاشقان است حسین
پس كی حرم رقیه را می بینیم
⏭
در محفل عشقتان ادب آوردم
غم از دلتان برده طرب آوردم
@hosenih
یادت نرود یك صلواتی بفرست
تا نام رقیه رابه لب آوردم
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#محمد_کاظمی_نیا
▶️
شد قامت پیغمبر از این اجر خمیده
بر صورت معصوم تو زد "زجر" کشیده
@hosenih
بعد از تو به هر کس که ستم دید به ناحق
گفتیم خدا رحم کند، "زجر کشیده"
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#مهدی_رحیمی
▶️
ابر هی در صورت مهتاب بازی می کند
باد دارد توی زلفت تاب بازی می کند
لب ز چوب بی حیای خیزران پاره شده
مثل آن ماهی که با قلّاب بازی می کند
@hosenih
گفته ام با بچه ها بابای من می آید و
دامن من را پر از اسباب بازی می کند
عمه جان دیده که هرشب تا دم صبحی رباب
با علیِ اصغرش در خواب بازی می کند
@hosenih
عمه گفته قحطی آب است تا پایان راه
پس چرا آن مرد دارد آب بازی می کند؟
من اگر دردانه ات هستم به جای من چرا
باد دارد توی زلفت تاب بازی می کند؟
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#حمید_رمی
▶️
نامی شدی، روی لب اینیّ و آنی
یا شایدم بابای از ما بهترانی
بدجور سیلی خورده ام این چند روزه
خوردم، ولی حتی دریغ از تکّه نانی
من که توان راه رفتن هم ندارم
حالا سوال من، تو آیا می توانی؟
@hosenih
ای وای یادم رفت، تو که پا نداری
یک سر، نه دستیّ و نه حتی استخوانی
جای تو خیلی بهتر از اینجاست بابا
با خیل یارانت در اوج آسمانی
یا با عمو پیش امیرالمومنینی
یا پیش زهرا در بهشت بیکرانی
@hosenih
بابا سلامت را به عمّه می رسانم
بابا سلامم را به مادر می رسانی؟
من مانده ام با روزگار سرد تقدیر
با این همه نامردمی، نامهربانی
شاید نیاوردی به جا این دخترت را
یا شایدم بابای از ما بهترانی
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#ناصر_شهریاری
▶️
نفس نمانده که از تو بپرسم از سر و رویت
لبی نمانده برایت بپرسی از سر و رویم
بیا بگو که چرا خون نشسته بر سر مویت
بگو که با تو بگویم ز آتش سر مویم
تو و لبان پر از خون ، من و کبودی صورت
تو از کدام بگویی من از کدام بگویم
@hosenih
رسیده ای و نشستی دقایقی به کنارم
چه خوب بود می امد به همره تو عمویم
ز پلک پاره خود کن نظاره دختر خود را
ببین که بغض غریبی گرفته راه گلویم
گمان کنم که ز چهره دگر مرا نشناسی
چنان به صورت من زد ، نه بهتر است نگویم
@hosenih
ببین که زائر زهرا شدم میانه ی صحرا
دمی که مادرت آمد در آن میانه به سویم
نمی شود ز لبانت یکی دو بوسه بگیرم
ترک ترک پر زخم است هر کجا که بجویم
بیا و دختر خود را ببر تو از دل ویران
دگر نمانده توانی که این مسیر بپویم
@hosenih
به قصد کشت مرا می زند حرامی بی دین
هر آن زمان که به لب نام دلربای تو گویم
***
عیان شود به قیامت شکوه و جاه و جلالم
چو قبر مخفی یاس مدینه سر مگویم
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#حسن_لطفی
▶️
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
دنبالِ او شبِ تار صیاد رفته باشد
فهمیدهام در این شهر معنایِ سیری ام را
از ضربِ دست خوردم دندانِ شیری ام را
نامحرمی که با خود دیشب سرِ تو را داشت
وقتی به گوشِ من زد انگشتر تو را داشت
@hosenih
طفلی که خنده میزد بر این لباسِ پاره
او گوشوارِ من داشت من زخم گوشواره
من خار میکشیدم با ناخُنی شکسته
او با گُلِسر من گیسوی خویش بسته
وقتی که شعله اُفتاد از بام رویِ معجر
نگذاشت ساربان تا بردارم آتش از سر
@hosenih
من باز ماندم از درد از فرطِ ناتوانی
او رفت و پیشِ پایم انداخت تکه نانی
من سخت باز کردم انگشتِ کوچکم را
او رفت و بینِ دستش دیدم عروسکم را
دیشب که خواب رفتم یکبار بی عمویم
زنجیرِ دست و پایم پیچید بر گلویم
@hosenih
از کوفه آمدی و سنگِ صبور داری
رنگِ محاسنت زرد بویِ تنور داری
ای سر بیا که مُردم از دخترانِ شامی
از خنده های کوفی از خیزرانِ شامی
ای کاش پای حلقت میمُرد دخترِ تو
آری هنوز گرم است رگهای حنجر تو
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#مجید_تال
▶️
((اَصلا رقیه نه به خدا دختر خودت
یک شب میان کوچه بماند چه می کنی))
در بین ازدحام و شلوغی بترسد و
یک تن به او کمک نرساند چه می کنی
@hosenih
اَصلا خیال کن که کسی دختر تورا
در بین جمعیت بکشاند چه میکنی
یاکه خدانکرده کسی روی صورتش
سیلی محکمی بنشاند چه می کنی
@hosenih
یا فرض کن که دخترتو جای بازی اش
هرشب دعای مرگ بخواند چه میکنی
اَصلا کسی بیاید و با تازیانه اش
خاک از لباس او بتکاند چه میکنی
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#مصطفی_هاشمی_نسب
▶️
گویا به سر رسیده غم انتظــارها
از راه آمده است نگــارِ نگـــارها
بابا خوش آمدی، قدمت روی چشم من
چشمی که خون شده ز غم روزگارها
@hosenih
این گیسوان مختصرم فرش راه تو
باقیش مانده است میان شرارها
پاهای کوچکم پر آلاله ها شده
بس که دویده ام پی تان در فرارها
گفتی مرا دوباره بغل می کنی، ولی
دستت کجاست، آه چه شد آن قرارها
محو سر تو بودم و خوردم زمین پدر
یک مرتبه، دو مرتبه... نه، بلکه بارها
خسته شدم پدر، نفسم بند آمده
از بس که پا به پا شده ام با سوارها
ناز مرا بخر که دلم سخت رنجه است
از چشم های خیرۀ این برده دارها
صوت خفیف ودست نحیف و تنی ضعیف
مانده برای دخترتــــان یادگــارها
بال و پر و سر و کمرم را شکسته اند
مکسوره ای شدم من از این انکسارها
@hosenih
مانند مـــادر تو شهید ولایتـــم
در زیر تازیــانه و بین فشـــارها
با گریه ام بساط ستم را به هم زدم
آورده ام بـرای شما افتخـــارها
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#محمدجواد_شیرازی
▶️
آمدی با سر آمدی... چه کنم؟!
بین تشت زر آمدی چه کنم؟!
هر دو دستم شکسته اما تو
با دو چشم تر آمدی؟! چه کنم؟!
بس که دیروز خیزران خوردی
با لب پر پر آمدی، چه کنم؟!
از جراحات حنجرت پیداست
از نوک نی در آمدی... چه کنم؟!
چشم من تار و بسته شد، حالا...
... دیدن دختر آمدی؟! چه کنم؟!
گیسویم درهم است... می بخشی؟
سرزده آخر آمدی چه کنم؟!
بگذریم از خودت بگو بابا
از خودت، از غروب عاشورا
@hosenih
تیر و شمشیر از این و آن خوردی
از زمین و از آسمان خوردی
آیه خواندی برایشان اما
سنگ از قوم بد دهان خوردی
خاطرم مانده عصر عاشورا
نیزه ای را که از سنان خوردی
دم مغرب به ما جسارت شد
بر زمین لحظه ی اذان خوردی
چقدر ضربه، بی امان خوردم
چقدر ضربه، بی امان خوردی
دشمنت تا مرا بلندم کرد
زیر خنجر تکان تکان خوردی
بگذریم از خودت نمی گویی
حال من را چرا نمی جویی؟!
@hosenih
له شدم مثل یاسِ پژمرده
صورتم شد کبود و خون مرده
مثل مادربزرگ خود زهرا
بازویم را غلاف آزرده
این زبانم ز بس که می گیرد
آبروی مرا پدر برده
دختری از خرابه رد می شد
گفت با خنده: این لگد خورده
به لباسم چقدر خندیدند
به غرورم چقدر برخورده
بی خیال ای پدر کسی اصلا
دخترت را کنیز نشمرده
مثل سابق برات می ارزم؟!
بغلم کن ببین چه می لرزم
@hosenih
شب وصلم عجب خجسته شده
نافله خواندنم نشسته شده
دیدی آخر تو را بغل کردم
با همین بازوی شکسته شده
خواهشی می کنم، به همراهت
دخترت را ببر که خسته شده
بی هوا روی خاک می افتم
بند بند تنم گسسته شده
باز لاله... دوباره پهلویم...
بس که این زخم باز و بسته شده
دخترت خسته است از این مردم
بس که تحقیر و سرشکسته شده
خسته ام بس که دردسر دارم
من فقط حاجت سفر دارم
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#محمدحسین_رحیمیان
▶️
ای زجر ! ای نامرد ! از جانم چه می خواهی
از سیلی ات افتاد دندانم ، چه می خواهی
@hosenih
خنده ندارد بر زمین افتادن یک طفل
خاکی شده موی پریشانم ، چه می خواهی
صد بار گفتم بی حیا ، دعوا ندارم من
شرمی کن از چشمان گریانم ، چه می خواهی
چیزی نگفتم من ، نزن این قدر با شلاق
زخمم ز سر تا پا ، نمی دانم چه می خواهی
جان مرا بر لب رساندی ای خدا نشناس
از دست تو مرگ است درمانم ، چه می خواهی
خیلی تعصب بر عمو عباس دارم من
کمتر بگو بد از عموجانم ، چه می خواهی
@hosenih
من دخترم نه مرد میدان ، کم بزن فریاد
ای زجر ای نامرد از جانم چه می خواهی
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#امیر_خورسند
▶️
دختری درد سرای بدنش را پر کرد
لاله ی خون همه ی پیرهنش را پر کرد
@hosenih
مصحفش از قلم کعب نی آزرده شده
خط کوفی همه ی لوح تنش را پر کرد
گل لبخند به باغ رخ او پژمرده است
ترک سرخ عقیق یمنش را پر کرد
آنقدر گفت پدر با سر بی تن آمد
نفحه ی سیب فضای چمنش را پر کرد
@hosenih
چون خدا خواست که گنجینه ی پنهان باشد
خاک روی بدن بی کفنش را پر کرد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih