eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
46.4هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
395 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
آنکه با مرحبیان پنجه درافکند علی‌ست در دل جنگ، ابر مرد برومند علی‌ست از سر مأذنه آن سلسله‌جنبان که زده رشته‌ی مهر به جان همه پیوند علی‌ست بر زمینی که بیابان پریشانی‌هاست رحمت واسعه و بارش یک‌بند علی‌ست خِرَد و خیر و خوشی، خرمّی و خرسندی نور و آیینه و آب و گل و لبخند علی‌ست باغبانی که به دستان عطوفت بارش ریشه‌ی عشق در این خاک پراکند علی‌ست آیه‌ی أَنْفُسَنَا آمده با نصِ صریح که هر آنچه ز نبی گفته و گویند علی‌ست شأنِ تطهیر و أُولِي الْأَمْر و ذَوِی‌الْقُربیٰ هم به حسین و حسن و فاطمه سوگند علی‌ست نه ملک می‌شود‌ش خواند ونه آدم، نه خدا که تمام آینه‌ی نور خداوند علی‌ست ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بر خاتم پیغمبران نقش نگین بودی پیش از غدیر خم امیرالمؤمنین بودی نور تو را آدم به ساق عرش رحمن دید روز ازل دست خدا در آستین بودی در طور سینین با کلیم الله، هم‌صحبت در چرخ چارم با مسیحا همنشین بودی خضر نبی از چشمه‌ات آب بقا نوشید تو باغبان مزرع زیتون و تین بودی از تو الفبای اصول معرفت آموخت آموزگار خاص جبریل امین بودی قرآن گواهی می‌دهد که بعد پیغمبر السابقون السابقون در امر دین بودی از سفره‌ی دنیا فقط نان و نمک خوردی شصت و سه سالی میهمان روی زمین بودی از قول (مَا ازْدَدْتُ يَقِينا) ی تو فهمیدم* علم الیقین، عین الیقین، حق الیقین بودی شأن تو را ای علت خلقت نفهمیدند تنهاترین تنهاترین تنهاترین بودی ✍ *امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِيناً «اگر پرده‌ها برداشته شود، بر يقين من چيزى افزوده نمى‌گردد». 📚کشف الغمة، ج ۱، ص ۲۸۶ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
روز و شب بر لب خود آیه‌ی لبخندی داشت در فراوانی غم‌ها دل خرسندی داشت عرش از روز ازل خانه‌ی او بود ولی در شگفتیم که با خاک چه پیوندی داشت از دَرِ قلعه بپرسید، خودش خواهد گفت فاتح قلعه چه بازوی تنومندی داشت شرط توحیدِ حقیقی‌ست ارادت به علی هر که شد بنده‌ی مولا چه خداوندی داشت مادرم در شُرُف مرگ فقط گفت: علی پدرم موقع مُردن به لبش پندی داشت، که به این طایفه در هر دو جهان راغب باش پسرم! طالبِ فرزند ابوطالب باش 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
او همان آینه‌ی روشنِ ذاتِ ازلی‌ست بهترین اسم خدا بی برو برگرد "علی"ست با علی باز شده پای عجائب به جهان پر زد از شوق به سویش، دلِ بابُ الثعبان مؤمنون خوانده علی قبل نزولش از بر گاه جبرییل صدا میزندش "پیغمبر" شب معراج به هرسو رد پایش افتاد و نبی پیش خدا یادِ صدایش افتاد آمد و از شب معراج، نبی داد خبر: "ازصدای سخن عشق ندیدم خوشتر" چه قَدَر فیض از او برد رسول عربی "چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی" گر در از باغِ مقامش بگشاید تمثیل انبیا را نرسد دست به خرمای نخيل که رسولانِ اولوالعزم خدا تا امروز خطبه‌ی بی الف و نقطه نگفتند هنوز آدم آب و گلش آن‌روز که در قالب بود پدر خاک، علی ابن ابیطالب بود پدر خاک علی، حیثیت آدم از اوست "عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست" نورِ حقی که از او طورِ خدا روشن گشت برقِ دندانِ علی بود که خندید و گذشت آن شب سخت که اسمش شبِ طوفانِ بلاست نوح می‌گفت نترسید یدالله این‌جاست عیسیِ مریم از این مرد گرفته‌ست مدد جانْ فدای پسرِ فاطمه‌ی بنت اسد در دلِ آتش اگر رفت چه جای بیم است؟ همه جا نادِ علی، حافظِ ابراهیم است هر زمان سازِ سخن کرد به هرجا داوود أشهدُ أنّ علیاّ ولیُ الله سرود چه بگویم ز مقامات علی، حیرانم ها علیٌ بشرٌ کیفَ بشر می‌خوانم قنبری داشت که عالم کفِ دستانش بود گَرد نعلین علی، مُلکِ سلیمانش بود بشکند در گذر از عینِ علی، پای قلم بازمانده‌ست به وصفش دهنِ تیغ دو دم آفتابِ قَدَر از کوهِ قضا سر زد باز دشت می‌لرزد و می‌لرزد و می‌لرزد باز تیغِ ابروی غضب کرده‌ی خود را خم کرد باز هم جای خودش را علمش محکم کرد لب شمشیر علی تشنه‌ی تکبیر خداست ملک الموت، صدایِ نفسِ شیر خداست شعر بیتاب‌تر از عرصه‌ی جولان شده و قافیه حیران شده و زلفِ سخن باز پریشان شده و شعر هجا پشتِ هجا در هیجان است اذا زلزلت الارض صدای تپش قلب زمین است و زمان است چنان خورده به دشمن که قدِ تیغ کمان است ترک خورده زمین، روح الامین هم نگران است علی کیست؟ یدالله، اُذُن الله، اسد الله علی شیر خدا، دست خدا، سیف الله، نور الله، باب الله، وجه الله، اسم الله، سر الله، ثارالله، عین الله، عبدالله، روح الله، جَنب الله، امرلله، ولی الله امیرالمومنین، یعسوبِ دین، حبل المتین، عین الیقین، نورٌ علی نوراند انصابش خمارم کرده ساقی بازهم با ذکر القابش به هوهو گر بیاید، می‌رسد جانِ جهان بر لب توانِ تیغِ تیزش را، بپرس از عمر و از مرهب نبی در بارِ سوّم شیر حق را اذن داد آنجا درِ قلعه به سختی روی پایش ایستاد آن‌جا چه باید گفت از او، شعر کم می‌آورد الحق از آن مردی که شمشیرش عبادت کرده در خندق شبِ فتنه چه کس جای پیمبر خفته غیر از او کدامین شاه در عالم سلونی گفته غیر از او؟ کدامین شاه، تختش بوده از جنس حصیر اصلاً ؟ رسول الله هم او را صدا می‌زد "امیر" اصلاً مرا عهدی‌ست با جانان که تا جان در بدن دارم هوادارش کند امر و به روی چشم بگذارم مرا کافی‌ست از دنیا که باشم در شعف یک‌شب دعایم کن بخوانم شعر در صحن نجف یکشب ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
نه مراست قدرت آنکه دم، زنم از جلال تو یا علی نه مرا زبان که بیان کنم، صفتِ کمال تو یا علی شده ماتْ عقل موحدین، همه در جمالِ تو یا علی چو نیافت غیر تو آگهی، ز بیانِ حالِ تو یا علی نَبَرد به وصف تو ره کسی، مگر از مقالِ تو یا علی هله ‌ای مُجلّیِ عارفان، تو چه مطلعی، تو چه منظری که ندیده‌ام به دو دیده‌ام، چو تو گوهری، چو تو جوهری هله ‌ای مولّه عاشقان، تو چه شاهدی، تو چه دل بَری چه در انبیا، چه در اولیا، نه تو را عدیلی و هم سَری به کدام کس مَثلت زنم که بُوَد مثالِ تو یا علی؟! توئی آنکه غیر وجود خود، به شهود و غیب ندیده‌ای فَقرات نفس شکسته‌ای، سُبحاتِ وَهم دریده‌ای همه دیده‌ای نه چنین بُوَد، شه من تو دیده‌ی دیده‌ای ز حدودِ فصل گذشته‌ای، به صعودِ وصل رسیده‌ای ز فنای ذات به ذاتِ حق، بُوَد اتّصال تو یا علی چو عقول و افئده را نشد، ملکوتِ سرّ تو مُنکشِف همه گفته‌اند و نگفته شد، ز کتابِ فضل تو یک الِف ز بیانِ وصف تو هر کسی، رقم گمان زده مختلف فصحای دهر به عجز خود، ز ادایِ وصف تو معترف بُلغای عصر به نطقِ خود، شده‌اند لالِ تو یا علی تویی آن تجلّیّ ذوالمنن، که فروغ عالم و آدمی هله ‌ای مشیّتِ ذاتِ حق، که به ذات خویش مُسلّمی ز بروز جلوه‌ی ما‌خلق، به مقام و رتبه مقدّمی به جلالِ خویش مُجلّلی، ز نوالِ خویش مُنعّمی همه گنج ذاتِ مقدّست، شده مُلک و مالِ تو یا علی تو چه بنده‌ای که خدائی‌ات، ز خداست منصب و مرتبت احدی نیافت ز اولیا، چو تو این شرافت و منزلت رسدت ز مایه‌ی بندگی، که رسی به پایه‌ی سلطنت همه خاندانِ تو در صفت، چو توأند مشرقِ معرفت شده ختم دوره‌ی عِلم و دین، به کمالِ آل تو یا علی  تویی آن‌که تکیه‌یِ سلطنت، زده‌ای به تخت مؤبّدی ز شکوه شأن تو بر مَلا، جَلَواتِ عِزِّ ممجّدی به فرازِ فرقِ مبارکت، شده نصب تاج مُخلّدی متصرّف آمده در یَدَت، ملکوتِ دولتِ سرمدی تو نه آن شهی که ز سلطنت، بُوَد اعتزالِ تو یا علی منم آن مجرد زنده دل، که دم از ولای تو می‌زنم  ره کوه و دشت گرفته‌ام، قدم از برای تو می‌زنم   به همین نفس که تو دادی‌ام، نفس از ثنای تو می‌زنم  شب و روز حلقه‌ی التجا، به‌در سرای تو می‌زنم   نروم اگر بکشی مرا، ز صف نعال تو یا علی تویی آن‌که سِدره‌ی مُنتهی، بُودَت بلندیِ آشیان به مکان نیائی و جلوه‌ات، به مکان ز مشرقِ لا‌مکان رسد استغاثه‌ی قدسیان، به درت ز لانه‌ی بی‌نشان چو به اوج خویش رسیده‌ای ، ‌ز عِلوّ قدر و سُموشّان همه هفت کرسی و نُه طبق، شده پایمال تو یا علی نه همین بس است که گویمت، به وجودِ جود مکرّمی تو مُنزّهی ز ثنای من، که در اوجِ قُدس قدم نَهی نه همین بس است که خوانم‌اَت، به ظهورِ فیض مقدّمی به کمال خویش معرّفی، به جلالِ خویش مُسلّمی نه مراست قدرت آنکه دم، زنم از جلال تو یا علی تویی آن که میم مشیّتت، زده نقشِ صورتِ کاف و نون به کتابِ عِلم تو مُندرج، بُوَد آن چه کان وَ ما‌یکون فلک و زمین به اراده‌ات، شده بی‌ سکون شده با سکون تویی آن مُصوّرِ ما‌خَلَق، که مِنَ الظّواهر و البطون بُوَد این عوالم کُن فکان، اثرِ فعال تو یا علی تو که از علایق جان و تن، به کمالِ قُدس مُجرّدی تو که فانی از خود و مُتّصف، به صفاتِ ذاتِ محمّدی تو که بر سرائرِ معرفت، به جمالِ اُنس مُخلّدی به شؤنِ فانیِ این جهان، نه مُعطّلی، نه مقیّدی بُوَد این ریاست دنیوی، غم و ابتهالِ تو یا علی  تو همان تجلّیِ ایزدی، که فراز عرشی و لا مکان خبری ز گردش چشم تو، حرکات گردش آسمان دهد آن فؤاد و لسان تو، ز فروغ لوح و قلم نشان تو که ردّ شمس کُنی عیان، به یکی اشاره‌ی ابروان دو مُسخّر آمده مِهر و مَه، هله بر هلالِ تو یا علی هله‌ ای موحّدِ ذاتِ حق، که به ذات، معنی وحدتی به تو گشت خِلقتِ کُن فکان، که ظهورِ نورِ مشیّتی هله ای ظهورِ صفاتِ حق، که جهان فیضی و رحمتی چو تو در مداینِ علمِ حق، ز شرف مدینه‌ی حکمتی سَیَلانِ رحمت حق بُوَد، همه از جِبال تو یا علی بِنِگر [فؤاد] شکسته را، به دَرَت نشسته به التجا اگرش بِرانی از آستان، کُند آشیان به کدام جا به سخا و بذل توأش طمع، به عطا و فضلِ توأش رجا ز پناهِ ظلِّ وسیع تو، هم اگر رود، برود کجا؟! که محیط کون و مکان بُوَد، فلکِ ظلالِ تو یا علی ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خوشا دردی که خاک کوی جانان‌ست درمانش خوشا هجری که دیدار رخ یار است پایـانش خوشا آن دل که آنی در به روی غیر نگْشاید خوشا جانی که جانِ خواجۀ ا‌سراست جانانش امیـرالمؤمنین، جـان رسـول‌الله، رکـن دیـن که "آدم" از ازل دسـت تـوسل زد بـه دامانش صــراط الله اعظـم، شهـریـار عالـم امکـان که باشد عالم امکان همـه در تحت فرمانش علی با حق و حق با اوست، بشنو این روایت را که حق را بـا امیرالمـؤمنین کردنـد میـزانش نشد یک وعده خود را سیر از نان جُوین سازد امامـی کز ازل می‌بـود جن و انس، مهمانش چگونه وصف او گویم؟ چگونه مدح او خوانم؟ که مـداحش خـدا و دفتر مدح است قرآنش لبش در روز! خندان و دلِ شب کس نمی‌دانست، که گِل می‌گشت از اشک سحر خاک بیابانش گَهی در رزم می‌لرزید کوه از برق شمشیرش گَـه از اشـک یتیمـی تـن بسانِ بید لرزانش ز قلـب شعله‌هـای نــار رویـد لالـۀ جـنت اگر افتد به دوزخ روز محشر چشم سلمانش چو با چشم خیالی روی او در خواب بیند کس توجه نیست دیگر بر بهشت و حور و غلمانش شگفتا! گشته‌ام در بین انسان و خـدا حیران که نه جرأت بُوَد خوانم خدایش یا که انسانش اگر خوانـم خداونـدش، همانـا گشتـه‌ام کافر وگر انسان بخوانم فوق انسان است عنوانش علی خود کل اسلام است از قـول رسول‌الله تمــام انبیــا بـودنــد از اول مسلمـــانش دل شب مخفی از مردم سخن با چاه می‌گوید امامی کـه بُـوَد ملک خدا میـدان جولانش چه باید گفت در شأن امامی کز جلال و قدر کند شخصیتی مانند زهرا، جـان به قربـانش به قاتل شیر و بر دشمن دهد شمشیر از رأفت زهی الله اکبـر از عطـا و لطف و احسـانش اگرچـه قافیـه تکـرار گـردد، خصم مولا را مسلمـان نیستم بالله اگـر خوانم مسلمانش اگر رضوان نشیند در کنار سفره‌اش یک شب نگیـرد مهـر و مـه را در بهای قرصۀ نانش به حقِ حق، خدا آن مؤمنی را دوست می‌دارد، که با مهـر علی در نامـه باشد مهر ایمانش محـب او عجـب نَبـْوَد کـه ماننـد خلیل‌الله تمـام نـار بـا یـک یاعلـی گردد گلستانش شـود پامال همچون مور زیـر سم اسب او هزاران عمرو و مرحب گو که بشتابد به میدانش سلام الله بـر عـزمش، تعالی الله بر رزمش که آمد "لافتـی الاّ علـی" از حـی سبحانش شود همبازی طفل یتیمـی بـا چنان رفعت بخندد تا کند در گریه و غم، شاد و خندانش ندارد شیعه بی‌روی علی یک لحظه آرامش هزاران سال گردانند اگـر در باغِ رضـوانش سلیمـان را سلیمانی نشایـد بـر همـه عالم مگـر مـولا امیرالمـؤمنین گـردد سلیمانش من از بعـد نبـی، مـولای خود دانم امامی را که جبریل‌ست طفل دانش‌آمـوز دبستانش خدا مدحش کند، لیک از کرامت می‌کند احسان که «میثم» با همه آلودگی گردد ثناخوانش ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مولای ما نمونه‌ی دیگر نداشته‌ست اعجاز خلقت است و برابر نداشته‌ست وقت طواف دور حرم فکر می‌کنم این خانه بی دلیل ترک برنداشته‌ست دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی آیینه‌ای برای پیمبر نداشته‌ست سوگند می‌خورم که نبی شهر علم بود شهری که جز علی درِ دیگر نداشته‌ست طوری ز چارچوب درِ قلعه کنده است انگار قلعه هیچ زمان در نداشته‌ست یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود، یا جبرئیل واژه‌ی بهتر نداشته‌ست چون روز روشن است که در جهل گمشده‌ست هرکس که ختم نادعلی بر نداشته‌ست :: این شعر استعاره ندارد برای او تقصیر من که نیست، برابر نداشته‌ست ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دارد از جایی بشارت‌های پنهان می‌دهد بیشتر نهج البلاغه بوی قرآن می‌دهد عروة الوثقی‌ست «بسم الله الرحمن الرحیم» هرچه کم داری بخواه از او، به قرآن می‌دهد این اگر «جناتُ تجری تحتها الانهار» نیست پس چرا یک جرعه از آن مرده را جان می‌دهد چشم می‌بندم میان بارش رحمانی‌اش سطر سطر آیه‌هایش بوی باران می‌دهد بعد قرآنش خدا با «هذهِ عَذبٌ فرات» جامی از این می‌چشاند جامی از آن می‌دهد این همان ذکر است یعنی «نحنُ نزّلنا علی» تا کتاب الله ناطق را به انسان می‌دهد گوش کن فریاد «اُوصیکِم بِتَقوَی الله» را دردها را با همین یک نسخه درمان می‌دهد آخرت جای خودش مردم، ولی هر حکمتش کار دنیای شما را نیز سامان می‌دهد مالک اشتر علی را خوب می‌فهمد نه ما او که با سر پای فرمان علی جان می‌دهد مکتب عشق است و شاگردی یک درس علی منصب «سَلمانُ مِنّا» را به سلمان می‌دهد جرج جرداق مسیحی هم حواری علی‌ست این مسیحی با علی بوی مسلمان می‌دهد... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
باور نمی‌کنم که دلیلش حماقت است بدگویی از "علی"، به‌خدا از حسادت است حیف از "علی" که با کس و ناکس قیاس شد آخر میان آتش و دریا، چه نسبت است؟ این که علی وصی پیمبر شده‌ست و بس چندین دلیل داشت، یکی‌شان عدالت است این که علی‌ست همسر دردانه‌ی نبی چندین دلیل داشت، یکی‌شان شرافت است این که علی میان اُحُد ماند یک‌تنه این که فرار کرد فلانی روایت است مولای ما فرار نمی‌کرد وقت جنگ غیر از شجاعت آن‌چه علی داشت، غیرت است این که یگانه فاتح خیبرشکن علی‌ست معیار زور نیست که، حرف از لیاقت است این که به زور، آتش و تیغ و طناب هم بیعت نکرده است، همین هم فضیلت است او را که هست تحت کسای پیامبر دیگر چه حاجتی به ردای خلافت است؟ مشرف به مسجد است درِ خانه‌ی علی او را چه احتیاج به کاخ و عمارت است؟ جز بین دست‌های یداللهی علی هرجا که رفته حکم خلافت، خیانت است از احمد ابن حَنبل در مُسند آمده ست فضل علی زیادتر از فضل امت است ابن ابی الحدید نوشته‌ست این علی از هر طرف که می‌نگرم دور از آفت است قول بخاری است، به اقرار او: علی مشرف‌ترینِ خلق خدا بر قضاوت است بر هر که جز علی بدهند این صفات را کذب است، سرقت است، دروغ است، غارت است آری دو یادگار به جا مانده از نبی طبق گواهی همه، قرآن و عترت است بی عُرضه است هر که به دور علی نگشت آری که شرط لازم حج، استطاعت است یک لحظه هم جدا نشده از پیامبر آری خداگواه، علی اهل وحدت است حق داشته مدام علی را صدا کند ذکر علی به قول پیمبر عبادت است آن عده که معاویه باشد امیرشان عریان فرار کردنشان هم مهارت است فرقی بزرگ بین علی و معاویه‌ست فرقی که در دو واژه‌ی مرگ و شهادت است فرزند ارث از پدرش می‌برد، علی ارثی به جا گذاشت که نامش ولایت است آری یزید کیست؟ سیاهی مطلق است اما حسین کیست؟ چراغ هدایت است چیزی که مانده از علی، اسلام ناب اوست چیزی که از معاویه مانده‌ست، بدعت است حشر مخالفان علی با معاویه تا هست این دعا، چه نیازی به لعنت است؟ ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
علما موقع تدریس، علی می‌گویند زحل و زهره و بِرجیس، علی می‌گویند صالح و یوشع و جرجیس، علی می‌گویند تا نخ و سوزنِ ادریس، علی می‌گویند دائم از هر طرفِ عرش خبر می‌شنوم «ها علیٌ بشرٌ کیفَ بشر» می‌شنوم «عینِ»تو هست به معنای عُلوّ درجات «لامِ»تو هست همان لام سلام و صلوات «یاءِ» تو یاءِ حسین است که بین دو صلات می‌کشاند دلِ غمگینِ مرا سمت فرات سند غربت تو، خون حسین است، علی! راز حقانیتت در ثقلین است، علی! زخم شمشیر غمت بر سر عالم خورده وای بر آنکه دلش را به علی نسپرده متواری شده از وحشت و در دَم مرده هر که از تیغ دو دم، جان به سلامت برده هر که از شیوه‌ی جنگاوری‌ات شد آگاه گفت: «لاحول ولا قوة الا بالله» در کویری که به دریای کرم نزدیک است عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است نجف اینجاست! فقط چند قدم... نزدیک است کفر و ایمانِ من امروز به‌هم نزدیک است در مقامت دهنم بسته بماند بهتر عشق، آهسته و پیوسته بماند بهتر نخل‌ها، اشک تو را زیر نظر داشته‌اند رودها، از جریان تو خبر داشته‌اند بادها، پرده ز اسرار تو برداشته‌اند خاک‌ها، چشم به دستان پدر داشته‌اند ابرها با کرمت مایه‌ی رحمت شده‌اند فقرا در حرمت صاحب مُکنت شده‌اند شمّه‌ای هست ز اوصاف تو حیدر بودن لافتایی شدن و ساقی کوثر بودن فاتح یه تنه‌ی قلعه‌ی خیبر بودن با پیمبر همه‌ی عمر برادر بودن نَفَست عطر نَفَس‌های محمد دارد بُردن نام تو شیرینیِ بی حد دارد گذر ماه به تاریکی چاه افتاده باز از اشکِ غمت، چشمه به راه افتاده منکر تو که به این روز سیاه افتاده در نماز شب خود هم به گناه افتاده زندگی بی علی اصلاً چه صفایی دارد؟ «مُطرب عشق، عجب ساز و نوایی دارد» نیست بودیم ولی در حرمت هست شدیم متفرق شده بودیم که یکدست شدیم عاشق هر که به یاران تو پیوست شدیم تا زپیمانه‌ی «اَکمَلتُ لَکُم» مست شدیم عطر «اَتْمَمْتُ عَلَیکُم» همه‌جا را پُر کرد نان بَدگوی بد اندیشِ تو را آجر کرد اولین مرحله‌ی عشق، پریشان شدن است اجر همراهی تو، بوذر و سلمان شدن است صاحب دائمیِ مُلک سلیمان شدن است زاهد شهر که در فکر مسلمان شدن است در شب قدر، به آوای جلی می‌گوید بعلیٍ بعلیٍ بعلی می‌گوید خواب دیدم که کسی گفت چنین شعر بخوان با دل سوخته آرام و حزین شعر بخوان به نمایندگی از اهل زمین شعر بخوان بر همین پله‌ی اول بنشین شعر بخوان چه قشنگ‌ست شبی غرق تماشا بودن! «شهریارِ» غزل حضرت مولا بودن 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مگر مولا بپرسد از کرم حال موالی را که غیر از او نمی‌گیرد کسی دستان خالی را کسی جز او نمی‌گیرد سراغ دردمندان را کسی جز او نمی‌فهمد چنین افسرده‌حالی را اگر دست کرم را وا کند، انگشتر لطفش گشاید برخلایق باب فضل لایزالی را نگاه مهر او بارانی از جود و کرم دارد ببارد گر به ما، پایان دهد این خشکسالی را نمی‌گنجد مضامینش به شعر شاعران، آری صفاتش برده بیرون از تصورها تعالی را علی علم است، یا حلم است، یا فضل است، یا عدل است چه تمثیلی سزاوار آید این حد، بی مثالی را ولی و والی و والا، علی و عالی و اعلا که دارد غیر مولا اینچنین اوصاف عالی را؟ علی حق است حقی آنچنان واضح، که خورشیدش فروزان کرده مثل روز، روشن این حوالی را میان صحن، رو در روی ایوان از علی گفتن خدا از ما نگیرد لطف این نازک‌خیالی را به وقت مرگ‌ چون می‌آید او، خوش باد جان دادن بیا ای مرگ و از ما بر نگیر این نیک‌فالی را ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تو سلیمانی و سلطانِ جهان، موریم ما هم به تو نزدیک و هم از چشم تو دوریم ما ذره‌ای ناچیز بین کهکشان ظلمتیم دربه‌در دنبال خورشیدیم، بی نوریم ما کُلُّهم نورید، نورِ واحد و این نور را در دل رنگین‌کمان دیدیم، منشوریم ما البلاءُ للولاء، پس دل به دریا می‌زنیم هرگز از طوفان نمی‌ترسیم، پُر شوریم ما با ولایت زنده‌ی جاوید و، بی عشقِ علی مُردگانی تا قیامت در دلِ گوریم ما بی علی مانند کاهی بر زمین افتاده‌ایم با علی محکم‌تر از کوهیم، مغروریم ما در هجوم بی کسی، هر شب به ما سر می‌زند با غمش هم دلخوشی داریم، مسروریم ما خاک پای آن شهنشاه بدون تاج و تخت منزجر از سلطنت‌های زر و زوریم‌ ما تا نفس داریم گلبانگ هو الحق می‌زنیم در طریق عاشقی، برعکسِ منصوریم‌ ما هیچ راهی جز جنونْ در محضرش پیدا نشد پس اگر دیوانه و مستیم، معذوریم‌ ما با دم "لبیک یا حیدر" قیامت می‌کنیم نسخه‌ی مستانه‌ای از نفخه‌ی صوریم ما از لبان ما فقط ناد علی را بشنوید تا ابد مأنوس با اذکارِ مذکوریم ما دانه‌های اشکمان، تسبیحِ ذکر مرتضی‌ست بر ضریحش جای‌مان عالی‌ست، انگوریم ما معنی دوزخ چه می‌باشد؟ بهشت بی علی بی خیال جنت و بیگانه با حوریم ما هرکه دنبال ثواب اینجا بیاید باخته‌ست در پی پاداش اگر باشیم، مزدوریم ما حیدری و فاطمی هستیم و بر روی زمین وارثانِ چشمه‌ی نورِ علی نوریم ما نفْس را مالک شدند و مالک اشتر شدند چشمه‌ی ایمانِ یارانِ سلحشوریم ما بند بند ما اسیرِ نَفْسِ سرکش مانده است ماهیانِ خسته‌ی افتاده در توریم ما چوبْ‌خطِ توبه‌هامان پُر شده این روز‌ها در کتاب زندگی لبریزِ هاشوریم ما چون کلاغانیم و در بین کبوترهایِ صحن وصله‌های ناهماهنگیم، ناجوریم ما بهترین جای مناجات‌ست ایوان طلا بی نجف تصویری از موسای بی طوریم ما در گلستانِ حرم با طَعم احلی مِنْ عسل هر گُلی را زیر و رو کردیم، زنبوریم ما نسل در نسل از مسافرهای راهِ اربعین سلسله در سلسله خاک نشابوریم ما از شروط بندگی، در بندِ حیدر بودن‌ است پس در این حِصنِ حَصین، پیوسته محصوریم ما یک علی در خاک ایران، سه علی هم در عراق هر کجا باشیم با این نام محشوریم ما در نجف، دلشوره می‌گیریم بین کوچه‌ها مثل اینکه راهی بازارِ سرشوریم ما عشق او دار و ندار ماست تا شامِ ابد از دل و جان، طالبِ این گنج مستوریم ما در طواف مرقد او، خَلق حاجی می‌شوند در حریم با صفایش، سعی مشکوریم ما در مضامین فضیلت‌های او لالیم لال معجزاتش را نمی‌بینیم ما، کوریم ما سیصد آیه در مقامات علی نازل شده‌ست سَرخوش از پیمانه‌ی آیاتِ مزبوریم ما محو در شب‌های پیشاور شدیم و سال‌هاست مات اقبال بلند مرد لاهوریم ما در قصیده هیچ آدابی و ترتیبی نماند از همان بیت نخستین، مست و مسحوریم ما نام او ذکر تمام انبیا است قَدرْدانِ قَدْرِ او در حدِّ مقدوریم ما راهی دار المجانینِ نجف خواهیم شد همچنان در زُمره‌ی مَرضای منظوریم ما عاشق مرگیم چون هنگامه‌ی دیدار اوست چند روزی هم اگر هستیم، مجبوریم ما در زمان مرگ با ما مهربانی کن علی پیر و زار و خسته می‌آییم، رنجوریم ما از شراب کهنه‌ی خُم حسرتی در جان ماست ساقیا یک جرعه می‌خواهیم، مخموریم ما... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e