#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
روی تو را به چشم دل، از سر دار دیدهام
جانب مکه پر زند، جان به لب رسیدهام
حرمت جان شکستهام، در دل خون نشستهام
تا که به دست بستهام، ناز غمت کشیدهام
دیده به شعله دوختم، لحظه به لحظه سوختم
هستی خود فروختم، عشق تو را خریدهام
تن به قضا سپردهام، منّت تیغ بردهام
بلکه تو خندهای کنی پایِ سرِ بریدهام
تا بزنم ز زخم تن، بوسه به خاک مقدمت
کوچه به کوچه میرود، جسم به خون طپیدهام
از سر بام بر زمین چون تن خود نیفکنم
من که ز خاک کوچهها بوی تو را شنیدهام
هست امیدم از درت، بعد تو نزد خواهرت
شود کنیز دخترت، دختر داغدیدهام
از تو جدا نزیستم، پیش رویت گریستم
من سر دار نیستم، نزد تو آرمیدهام
✍ #غلامرضا_سازگار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
اگرچه بر سر دارم، ،میا به کوفه حسین
هنوز زمزمه دارم، میا به کوفه حسین
سلام من به تو ای آفتاب هستیبخش
چراغ محفل تارم، میا به کوفه حسین
نوشتهام که بیایی، ولی به صفحهی خاک
به اشک خود بنگارم، میا به کوفه حسین
میان کوفه غریبانه میزنم فریاد
امید و صبر و قرارم، میا به کوفه حسین
به سنگساری مهمان به کوفه میکوشند
امام آینهدارم، میا به کوفه حسین
دراین دیار، به سرنیزه لاله میچینند
گل همیشه بهارم، میا به کوفه حسین
برای آن که نگردی تو بی علی اکبر
دمادم است شعارم، میا به کوفه حسین
نشسته حرمله درانتظار اصغر تو
ببین که واهمه دارم، میا به کوفه حسین
پیام آخر مسلم برای تو این است
گذشته کار زکارم، میا به کوفه حسین
به گریه گفت «وفایی» زمسلم بن عقیل
به درد و غصه دچارم، میا به کوفه حسین
✍ #سیدهاشم_وفایی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
ترسم این نیست سفیر تو سر دار رود!
ترسم این است رقیه سر بازار رود
کوهی از سنگ، سر بام ببینی چه کنم !؟
دخترت را ملأ عام ببینی چه کنم !؟
ترسم این است به دل کینه تلنبار کنند
خواهرت را دم دروازه گرفتار کنند
راضیام از تن من جامه به غارت ببرند
راضیام دختر من را به اسارت ببرند
راضیام طعنه به من عالم و آدم بزند
راضیام حرمله با تیر به چشمم بزند
در عوض، مجلس اغیار نیاید زینب
بین انظار به اجبار نیاید زینب
من خجالت زدهام بابت فردا، ای داد
جگرم سوخت! جگر گوشهی زهرا ، ای داد
جگرم سوخت جگر گوشهی زهرا! برگرد
بابت کشتن تو آمده فتوا، برگرد
چه بلاها که سر نامهبرت آوردند !
یادم آمد چه به روز پدرت آوردند
من نوشتم که بیایی، همه تقصیر من است
تشنگی پسر فاطمه تقصیر من است
مادرت فاطمه گیرم که مرا هم بخشید
من خودم را سر آن نامه نخواهم بخشید
چه بگویم! که در این بُغض سخن میماند
تن عریان تو بی غسل و کفن میماند..
✍ #وحید_قاسمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
روی تو را به چشم دل، از سر دار دیدهام
جانب مکه پر زند، جان به لب رسیدهام
حرمت جان شکستهام، در دل خون نشستهام
تا که به دست بستهام، ناز غمت کشیدهام
دیده به شعله دوختم، لحظه به لحظه سوختم
هستی خود فروختم، عشق تو را خریدهام
تن به قضا سپردهام، منّت تیغ بردهام
بلکه تو خندهای کنی پایِ سرِ بریدهام
تا بزنم ز زخم تن، بوسه به خاک مقدمت
کوچه به کوچه میرود، جسم به خون طپیدهام
از سر بام بر زمین چون تن خود نیفکنم
من که ز خاک کوچهها بوی تو را شنیدهام
هست امیدم از درت، بعد تو نزد خواهرت
شود کنیز دخترت، دختر داغدیدهام
از تو جدا نزیستم، پیش رویت گریستم
من سر دار نیستم، نزد تو آرمیدهام
✍ #غلامرضا_سازگار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
بر سر بام گرفتار به صد شیون و آه
میفرستم چه سلامی به اباعبدلله
دست بر سینه شدم رو به بیابانم من
تو کجای سفری حیف نمیدانم من
این لب پاره فقط ذکر تو گفتهست زیاد
من گرفتار توأم! کور شود ابن زیاد!
کوفه شهر پدرت بود ولی حالا نیست
غیر بغض علی از چهرهشان پیدا نیست
کوفیان روی مسافر همه در میبندند
رسم دارند که خنجر به کمر میبندند
غم نبینی! دوسه روز است فقط غم دیدم
ظهر در دور و برم حرمله را هم دیدم
کاش تا گودی گودال به زورم ببرند
سر من را ببرند و به تنورم ببرند
کاش پیراهن من غارت دشمن باشد
خیزران جای لبت روی لب من باشد
دور تا دور من زار غریبه مانده
از محبین تو یک ام حبیبه مانده
نیست جای گذر از کوچه و معبر اصلاً
زن و بچه طرف کوفه نیاور اصلاً
کاش در کوفه حمیده بشود قربانی
تا کند از حرمت زود بلاگردانی...
✍️ #سیدپوریا_هاشمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
ای که از کوفه معشوقه ما میگذری
خون من ریخته در گامبهگامش، نظری!
مسلم از پا شده آویز قناره بدنش...
فطرس امروز ببر سمت نگارم خبری
شاه در کوه و کمر! من وسط شهر، غریب!
آه از آن دربدری، وای ازین در بدری...
چند دندان مرا سنگ شکسته آری!
عاشق آن است ز معشوق بگیرد اثری
بدنم زیر لگد مانده ترحم نکنید...
با سم اسب بکوبید مرا دهنفری
گونهام خرد شد از بام زمین افتادم
گریهام هست برآن گونهی سرخ دگری
با تن بیرمقم بر تو سلامی کردم
به فدای سر تو، ای که میان سفری
حاضرم دختر من را به کنیزی ببرند
تا که از دختر تو دفع شود هر خطری
کاش میشد بدنم را همه آتش بزنند
تا نگیرد به پر چادر زینب شرری
✍️ #سیدپوریا_هاشمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
کوفه پُر است از مردم نامَرد، برگرد
تا غنچهی سُرخت نگشته زرد، برگرد
در بینِ بازار کسادِ حقپرستی
باطل... بساطِ فتنه را گسترد، برگرد
سنگِ محک آوردم و در کوفه غیر از
یک پیرزن دیگر ندیدم مرد... برگرد
از نعلهای تازه و سرنیزه، پیداست
آهنگران... بازارشان گُل کرد، برگرد
میترسم از تکرارِ آن کاری که فتنه
بر روزگارِ مادرت آورد... برگرد
اینجا، سلامِ گرگهایش بیطمع نیست
نامآشنای کوچههای درد! برگرد
دلگرمی اهل زمین! اینجا نیا که
از بیوفایی میشوی دلسرد، برگرد
منزلبهمنزل، کو به کو، تنهای تنها
حالا شدم یک عابرِ شب گرد، برگرد
ای آفتاب! این ذرهی ناچیزِ کویت
تا پَرکشد بر دامنت چون گرد، برگرد
مولا! نگاهی کن به سمتِ برج کوفه
با التماس چشم من، برگرد، برگرد
✍️ #منصوره_محمدی_مزینان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
بنویسید مرا یار اباعبدالله
اولین بندهی دربار اباعبدالله
منتظر ماندهی دیدار اباعبدالله
من کجا و سر بازار اباعبدالله
تا خدا هست خریدار اباعبدالله
عاشق آن است که دیدار کند یارش را
بارها جان بدهد دید اگر دارش را
باز آماده کند جان دگر بارش را
فاطمه پیش خدا پیش برد کارش را
هر که افتاد پی کار اباعبدالله
من پرم را به روی دست گرفتم دیدم
جگرم را به روی دست گرفتم دیدم
سپرم را به روی دست گرفتم دیم
تا سرم را به روی دست گرفتم دیدم
راهم افتاده به بازار اباعبدالله
وقت هجران به گریبان چه نیازی دارم
به دل بی سر و سامان چه نیازی دارم
با لب پاره به دندان چه نیازی دارم
به سر شانهی اینان چه نیازی دارم
تا سرم هست به دیوار اباعبدالله
قبل از آنی که بیاید خبرم را ببرید
زیر پایش مژهی چشم ترم را ببرید
محضرش دست به دست این جگرم را ببرید
گر سرم را و سر دو پسرم را ببرید
باز هستیم بدهکار اباعبدالله
سنگ ها خوب نشستند به پای لب من
لب من ریخت و پیچید صدای لب من
طیب الله به این لطف و وفای لب من
بعد از این آب حرام است برای لب من
بس که لبریزم و سرشار اباعبدالله
مانده از جلوهی والای تو حیران مسلم
جان خود ریخت به یک آن مسلم
عید قربان شهان هست فراوان مسلم
من به قربان تو نه، جان هزاران مسلم
تازه قربان علمدار اباعبدالله
به ولای تو ندادهست اذان هیچ کسی
وا نکردهست به شأن تو دهان، هیچ کسی
مثل مسلم نبُوَد دل نگران هیچ کسی
به خداوند که در هر دو جهان هیچ کسی
مثل من نیست گرفتار اباعبدالله
پیکرم وقف نوک پا زدن طفلان شد
کوچه کوچه سر من بود که سرگردان شد
چه خیالیست که بازیچهی این و آن شد
یا که بر عکس به میخی تنم آویزان شد
دست حق باد نگهدار اباعبدالله
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#امام_حسین_ع_مناجات
تا بفهماند به من طعم محبت را حسین
در دلم انداخته شوق زیارت را حسین
هر قَدَر در طالع من دوری از او آمده
از قضا تغییر خواهد داد قسمت را حسین
هرکه آمد تحت قبه مستجاب الدعوه شد
زیر دینِ خویش بُرده استجابت را حسین
ان لقتل الحسین.... آتش به پا شد در دلم
لحظهای هم کمنکرده این حرارت را حسین
آب اگر از دشمنانش خواسته، کرده تمام_
بر تمام دشمنانِ خویش حجت را حسین
دست و پا میزد اگر در خون میان قتلگاه
دست و پا میکرد اسباب شفاعت را حسین
**
عدهای شمشیر و نیزه، عدهای سنگ و عصا
بر تن خود داشت انواع جراحت را حسین
زخمهای او زیاد و اشکهای ما کم است
میپذیرد باز از ما این بضاعت را حسین...
✍ #احمدجواد_نوآبادی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
از چشمِ شورِ شهر كوفه آخرش افتاد
در كوچه اوّل پيكرش، بعداً سرش افتاد
بالَش به عشق مادر ارباب در آتش
اوّل حسابی سوخت و بعداً پرش افتاد
با اينكه میلرزيد از فردای زينبها
لرزه به كوفه از دمِ "ياحيدرش" افتاد
"روز نُهُم" مسلم اسير خدعههاشان شد
"روز دهم" هم زير سُمها دخترش افتاد
شكر خدا او زودتر از بچّههايش رفت
ارباب ما كه پيش جسم اكبرش افتاد
از اسب خود افتاد وقتي در دل گودال
در خيمه با صورت گمانم خواهرش افتاد
✍ #محمد_قاسمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
در کوچه وقتی سنگها بر صورتم خورد
خیلی برای خواهر تو گریه کردم
در ازدحام کوچههای کوفه یادِ
اهل و عیالِ مضطر تو گریه کردم
تا مادران را در برِ اطفال دیدم
یاد رباب و اصغر تو گریه کردم
وقت اذان ظهر دلتنگ تو بودم
یاد اذان اکبر تو گریه کردم
گفتم به طوعه که نرو در پشت آن دَر
با روضههای مادر تو گریه کردم
تا کاخ آن ملعون مرا با زجر بردند
مردانه پای دختر تو گریه کردم
در زیر لب گفتم به قربان سر تو
از بام اینجا بر سرِ تو گریه کردم
اینجا میا که آب هم فکر لبت نیست
لبتشنه یاد حنجر تو گریه کردم
✍ #محمدجواد_مطیع_ها
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
به حسرتی که در آن اشتیاق شیرین است
قسم که دیدن رویش همیشه تسکین است
نشان به زمزمهی نام او ز صبح ازل
غمش دلیل همان گریهی نخستین است
دم شنیدن نامش شود نگاهم خیس
میان گوش و دو چشمم قرار بر این است
سلام بوده که کوتاه کرده فاصله را
خوشم که فاصلهی بین ما دروغین است
گران خریده دلم را، خودم که میدانم
همیشه قیمت جنس خراب پایین است
قسم به روزنههای عمیق زخم فراق
قسم به نور که تاوان عشق سنگین است
تپیده نبض دوعالم به عشقِ لبخندش
جهان بدون نگاهش همیشه غمگین است
کسی که دستِ کریمش به کم نرفته و هم
بساط سفرهی مهرش وسیع و رنگین است
عجیب نیست حسینی شوند، کافرها
که این علاقه فراتر ز دین و آیین است
✍ #منصوره_محمدی_مزینان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net