eitaa logo
خاکریز خاطرات شهیدان
6.4هزار دنبال‌کننده
726 عکس
234 ویدیو
12 فایل
سلام ✅️ان‌شاءالله هر روز خاطراتی از شهدا [بصورت عکس‌نوشته‌های گرافیکی] تقدیمتون میشه 💢هرگونه استفاده #غیرتجاری از عکس‌نوشته‌ها به نیت ترویج فرهنگ شهدا،موجب خشنودی و رضایت ماست ♻️با تبلیغ کانال؛در ثواب نشر فرهنگ شهدا شریک شوید ا🆔️پشتیبان: @gomnam65i
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔅 ۵۰ 🌺 شهید اسدالله پازوکی: |اگر به رئیس‌جمهور با مُرکّبِ سیاهِ خودکار رأی داده‌ایم؛ به ولیِ‌فقیه با جوهرِ سرخِ خون که در خودکارِ رگ جریان دارد، رأی داده‌ایم. 🔰دانلود کنید:دریافت چراغ‌راه(۵۰) با کیفیت اصلی 🔸۱۱ اسفند؛ سالروز شهادت اسدالله پازوکی گرامی‌باد _______________________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
19.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | خاطراتی ناب از رتبه اول کنکور سراسری؛ شهید احمدرضا احدی شنیدنِ این خاطرات زیبا از زندگی شهید نخبه‌ی پزشکی کشورمان را از دست ندهید 🔸 ۱۲ اسفند؛ سالروز شهادت احمدرضا احدی گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شجاعت بی‌نظیر شهید دل‌آذر در برخورد با رژیم شاه... ▪️| بعد از دیدن کلیپ؛ این خاطره رو هم بخونین: 🌼 |يه بار رژیم شاه براش پيغام داد که بيا و دست از اين کارها بردار، اگه دستگيرت کنيم، بلايی بر سرت میاريم که از کارت پشیمون بشی. محمد جواد هم در جوابشون گفته بود: «ما که خربزه خورديم، پای لرزش هم می‌نشینیم. شما هر چه از دستتون بر میاد، کوتاهی نکنين؛ مثل ما که دست بر نمی داریم.» 📚 منبع: عملداران سرفراز؛ جلد ۱ 🔸۱۳ اسفند؛ سالروز شهادت محمدجواد دل‌آذر گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸بُرش‌هایی از زندگی سردار شهید رضا حسن‌پور 🌼 |تهران بدنیا اومد، اما از ۷سالگی رفتند قزوین. وقتی فهمید باباش زیر بار فشار اقتصادیه، درس رو رها کرد و گفت: می‌خوام کار کنم و کنار دست بابا، بشم کمک خرجِ خونه. 🌼| همه‌جا بود؛ اونم از نوع فعالش. توی تظاهرات علیه شاه چه کارها که نکرد. بعدشم پاسدار شد و افتاد به جونِ گروهک‌های ضدانقلاب. کردستان که شلوغ شد، رفت و افتاد به جونِ منافقین تکاب و دیوان‌دره. با شروع جنگ هم همون سه روزِ اول، رفت جبهه. اونقدر جَنَم داشت که به ۳سال نکشیده از تک‌تیراندازی رسید به قائم‌مقامی لشکر. 🌼 |عکس امام رو زده بود به شیشه ماشینش. کتکش زدند. دو بار هم شیشه ماشینش رو شکستند، ولی عکس رو برنداشت. می‌گفت: هر کاری کنند، بر نمی‌دارم. 🌼 |شبها می‌رفتیم کمین، وقتی برمی‌گشتیم نماز می‌خوندیم و از خستگی می‌خوابیدیم تا لنگ ظهر فردا. بیدار که می‌شدیم، می‌دیدیم یکی صبحونه آماده کرده، حتی ظرفها و لباسامون رو شسته. بعد فهمیدیم کار رضاست. می‌گفت: من وظیفمه نذارم شماها خسته بشین... 🌼 |جاده باریک بود و تانکر آب نمی‌تونست رد بشه. بچه‌ها باید مسیری رو به سختی می‌رفتند و از تانکر آب می‌آوردند. یه روز آقا رضا گفت: بیاین جاده رو درست کنیم. بیل و کلنگ برداشتیم و خودش هم افتاد جلو. جاده که درست شد، دیدم دستاش پر از تاول شده. گفتم: رضا دستات! خندید و گفت: فدای سرت! مهم اینه که بچه‌ها سختی نکشن و اذیت نشن... 📚 منبع: طلایه‌داران جبهه‌ حق؛ جلد ۱ 🔸۱۴ اسفند؛ سالروز شهادت رضا حسن‌پور گرامی‌باد @khakriz1_ir
🔸آمریکایی نمی‌پوشم... 🌼 |یه سری اورکت و لباس گرم و از این جور چیزها از لانه‌ی جاسوسی گرفته بودیم؛ همه هم آمریکایی. بردم برای بچه‌ها و بهشون گفتم: یکی یه دونه از اینها بردارید؛ توی منطقه به دردتون می‌خوره... بچه‌ها ریختند سرِ لباس‌ها. همه رو زیر و رو می‌کردند تا یکی رو انتخاب کنند. اما رضا یه گوشه نشسته بود و اصلاً جلو نمی‌یومد. بهش گفتم: رضا! جنس‌شون خیلی خوبه. بیا جلو ببین... رغبتی نشون ندادو زد بیرون. رفتم دنبالش و گفتم: آخه مشکلت چیه؟ چرا بر نمی‌داری؟ رضا گفت: اینا آمریکائیه؛ ما داریم با آمریکا می‌جنگیم، بعد بیاییم لباس آمریکایی بپوشیم و بریم به جنگش؟ این با عمل‌مون منافات داره... گفتم: رضا! این که مشکلی نداره؛ شما می‌خواین توی سرما اینا رو بپوشین... گفت: نه! بقیه‌ی بچه‌ها اگر خواستن بردارند، من بر نمی‌دارم... 📚 منبع: مجموعه طلایه‌داران جبهه حق؛ جلد۱؛ صفحه ۲۵ ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
6.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 |یک امداد غیبی عجیب در جبهه به روایتِ شهید رضا حسن‌پور 🌼 |اون‌شب قرص ماه کامل بود و بچه‌ها معترض بودند که ممکنه دشمن ما رو زیرِ نور ماه ببینه و عملیات لو بره. اما رضا با آرامش گفت: بچه‌ها توکل‌تون کجا رفته؟ بعد نگاهی به آسمون کرد و گفت: خدا امشب معجزه‌ش رو بهمون نشون میده... گردان اول حرکت کرد. نگاهم به آسمون بود. جالبه وقتی بچه‌ها در معرضِ دید بعثی‌ها قرار گرفتند، یک تکه ابر اومد و جلوی ماه رو گرفت و هوا کاملاً تاریک شد. خیلی اهمیت ندادم و گفتم: حتما اتفاقی بوده. اما بچه‌ها که رد شدند، تکه ابر هم کنار رفت‌... گردان دوم حرکت کرد. باز همون اتفاق افتاد و تکه ابری جلوی ماه رو گرفت. این‌بار همه به آسمون نگاه کرده و اشک می‌ریختیم... 📚 منبع: طلایه‌داران جبهه‌ی حق؛ جلد اول؛ صفحه ۳۰ ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب: