#چند_روایت
🔸بُرشهایی از زندگی سردار شهید اسحاق عزیزی
🌼 #مبارزه|وقتی اومد خونه، تمام لباسهاش خونی بود. ازش پرسیدم: چی شده؟ گفت: " امروز تعدادی از جنازههای برادران رو از وسط خیابان کنار کشیدم. نمیدونم چرا شهید نشدم. شاید سعادت نداشتم. چرا پنج هزار نفر بدست رژیم شاه کشته شدند و ما هنوز زندهایم؟ دیگه نباید توی خونه نشست. حالا که زندهایم، باید مبارزه کنیم! "
🌼 #گمنامی|گمنامی رو دوست داشت. دلش میخواست گمنام کار کند و در گمنامی بمیره. حتی من که همسرشم بعد از شهادتش شنیدم توی جبهه فرمانده بوده...
🌼 #رویای_صادقه|شهید عزیزی میگفت: "خواب دیدم با جمعی از بچههای رزمنده داریم میریم خط مقدم. امام خمینی هم پیشاپیش ما حرکت میکردند. من به حضرت امام گفتم: امام امت؛ مراقب باشید این منطقه عراقیها روی خط دید دارند... ایشون هم فرمودند: نه فرزندم! اینها همه کورند! چشم ندارن [که شما رو ببینند].... شهید میگفت: بعد در میدان نبرد واقعا به ما ثابت شد که دشمن کوره و حضرت امام پیشاپیش ماست؛ که اگه حضرت امام نبود، پیروزی در عملیات امام مهدی عج به دست نمییومد. فرماندهی کل ما حضرت امام هستند..."
🌼 #هوشمندی|در عملیات امام مهدی عج شهید عزیزی با هوشمندی از طریق حفر چندین کانال، رزمندگان را از زیر خانههای سوسنگرد که دشمن در آن حضور داشت، عبور داده؛ و به نقاط مشخصی نزدیک دشمن رساند، و این عملیات با پیروزی همراه شد...
📚منبع:ماهنامه فکه؛ شماره ۱۰۸، گفتگو با همسر شهید
🔸۸فروردین؛ سالروز شهادت اسحاق عزیزی گرامیباد
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_عزیزی #اخلاص #جهاد #شهدای_مرکزی #شهیدعزیزی #خاکریز_خاطرات
#مرور_خاطرات
با کلیک روی هر لینک، به مطلب مربوطه منتقل خواهید شد
🌸 شهدایی که امروز سالگرد شهادتشان میباشد:
[شهیدهادیبرجیان]▪️[شهیدعلیفلاح]
🌼 محتوایی که پیرامون شهید علی فلاح در کانال وجود دارد:
▪️[فرازیازوصیتمتفکرانهشهید]
🌼 محتوایی که پیرامون شهید هادی برجیان در کانال وجود دارد:
▪️[شهادتباعکسامامدردست]
_______________________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_برجیان #شهدای_قم #شهید_فلاح #شهدای_مازندران #خاکریز_خاطرات
#یک_خاطره
🔸همسر شهید: اوایل عاشقش نبودم...
#متنخاطره|بر خلاف محمد که بسیار عاطفی، و به شدت عاشقم بود، من عاشقش نبودم. بخاطر اصرار اطرافیان و ویژگیهای خوب اخلاقی و خوشنامیاش بهش بله گفته بودم، و بعد از ازدواج بخاطر انجام وظیفهی همسری باهاش بودم، نه از روی عشق... همیشه از خدا میخواستم که احساسم رو هم درگیر کنه، حتی توی حرم حضرت معصومه س با اشک، خواستم که عاشق محمد بشم و از زندگی لذت ببرم. از طرفی محمد خیلی اهل محبت بود، وقتی میخواستم برا حوزه بیام قم، میدیدم اشک توی چشماش حلقه میزنه... تا میرسیدم قم میرفتم حرم حضرت معصومه س و میگفتم: یا حضرت معصومه کمکم کن؛ من در مقابل احساسات پاک این جوون چیکار کنم؟
▪️الحمدلله به مرور ویژگیهای ناب و اخلاق خوبِ محمد، در کنار مدد خدا و توسلها کارِ خودش رو کرد و عاشقش شدم. طوری شد که موقع غذا عکسشو میذاشتم جلوم؛ شبها هم عکسش توی دستم بود و باید نگاهش میکردم تا خوابم ببره.
محمد هم که همیشه توی اوج ابراز محبت بود. با اون هیکل تنومند و جذبهش مینشست، و جوری اشعار و جملات عاشقانه میگفت، که من خندهم میگرفت و میگفتم: وای محمد اصلا بهت نمیاد.
▪️با موتور میرفتیم بیرون. محمد جوری آینه رو تنظیم میکرد که بتونه صورتم رو ببینه و منم ببینیمش. اگه دور و برم رو نگاه میکردم و نمیتونست منو ببینه، سرعتش رو کم میکرد، میایستاد و میگفت: باز بنزینم تموم شد. اولین بار که اینکار رو کرد، گفتم: تو که الان باک موتور رو پُر کردی. گفت: بنزین خودم تموم شد.
📚منابع: مستند و کتابِ نیمهی پنهان ماه
@khakriz1_ir
#شهید_اصغریخواه #همسرداری_شهدا #شهدای_گیلان
#مرور_خاطرات
با کلیک روی هر لینک، به مطلب مربوطه منتقل خواهید شد
🌸 شهیدی که امروز سالگرد شهادتش میباشد:
▪️[شهیدحسیناملاکی]
🌼 محتوایی که پیرامون شهید حسین املاکی در کانال وجود دارد:
▪️[امامخامنهایبهاولقبقهرمانداد]
_______________________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_املاکی #شهدای_گیلان #شهیداملاکی #خاکریز_خاطرات
26.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#یکخاطره
🎥 #کلیپ|رفتارِ جالبِ همسر شهید اصغریخواه، وقتی دلتنگِ شوهرش شده بود
برداشتی آزاد از یک خاطرهی واقعی
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_اصغریخواه #همسرداری_شهدا #شهدای_گیلان
#یک_خاطره
🔸 اوجِ مظلومیت فرمانده...
#متنخاطره|بعد از عملیات رمضان دچار موجگرفتگی شد. البته اوایل دکترها علتِ عصبانیتها و بهمریختگیهای شدیدش رو نمیفهمیدند؛ تا اینکه بعد از چندین مراجعه به دکترهای مختلف، یکی تشخیص داد که بخاطر صدای زیاد انفجارهای جبهه دچار بیماری اعصاب و روان شده... جوری دچار حمله عصبی میشد که میگفت: انگار توی مغزم یه چیزی منفجر میشه...
▪️محمدِ من که آروم و بااخلاق بود، حالا گاهی جوری بهم میریخت که ناخودآگاه روی بچهمون هم دست بلند میکرد؛ اما وقتی حالش خوب میشد، با گریه میگفت: خانوم! من تو و پسرمون رو دوست دارم. بخدا دست خودم نیست... ازم عذرخواهی میکرد و میرفت برا پسرمون اسباببازی میخرید تا از دلش در بیاره. اما مصیبت بزرگ این نبود...
▪️محمد فرمانده بود، اما بخاطر جانباز اعصاب و روان شدن، دکترها از جبهه رفتن منعش کردند. البته جسمِ محمد سالم بود و مردم بیماری اعصاب و روانش رو نمیدیدند. محمد هم اجازه نمیداد کسی بفهمه. برا همین اون ایام که جبهه نمیرفت، تیکههای مردم شروع شد. میگفتند: بچههای ما رو فرستاده جلو گلوله، خودش سر و مر و گنده، ورِ دلِ زنش نشسته... حتی یه بار خانومی که شوهرش جبهه بود، جلومون رو گرفت و هر چه به دهنش اومد، بارمون کرد. میگفت: فکر کردی ما کوریم؛ نمیبینیم شوهرت نشسته توی خونه، بهونه آورده و جبهه نمیره؟...
از این بد و بیراهها طاقتم طاق شد. رفتیم مشهد بست نشستیم و از امام رضا ع شفاش رو خواستم. بالاخره آقا عنایت کرد و خیلی بهتر شد؛ آخرش هم که برگشت جبهه و به شهادت رسید...
@khakriz1_ir
#شهید_اصغریخواه #شهدای_مازندران #جانباز