بازیگران قدرت
تاریخ را که بخوانیم همیشه بازیگران قدرتی وجود داشته و دارند که خلاف جریان خواست واقعی ملتها حرکت میکنند؛ چه امروز و چه دیروز.
چه در داستان رستم و سهراب که بازیگران قدرت، سهراب را به مسلخ فرستادند، چه در ماجرای سقیفه که با تَردستی و شعبدهبازی خلیفهی خدا را کنار زدند و خلیفهی خود را جای او نشاندند.
حتی در جریان مشروطه یا در جریان ملیشدن صنعت نفت هم تا بوده همین بوده است.
ابتدای انقلاب هم عدهای همین خواب را برای مردم ایران دیدند. اگر امام نبود، اگر ولایتفقیه نبود، الان اسمی از مردم و خواست مردم که همان جمهوریاسلامی است، در حکومت ایران وجود نداشت. این یک واقعیت است.
در دعوای فرسایشی مردم با بازیگران قدرت، خستگی و کوتاهآمدن، راه را برای کنارزدن همین مردم باز میکند.
آیهی شریفهی "فاستقم کما امرت" اینجا معنا پیدا میکند. انقلاب ایران در دنیا با نام اسلام شناخته شده است. 98درصد مردم به جمهوری اسلامی رای دادند و اجرای احکام اسلام که یکی از آنها حجاب و حفظ حریمها در روابط اجتماعی است؛ خواستهی مردم بوده و هست.
برای مردم درد دارد وقتی میبینند، آن بالاییها، لایکهایشان طعنه میزند به اصول مردم کف جامعه. همان اصولی که سالهاست خطِ قرمزشان است.
راستی ما مردم در جمهوری اسلامی کجا کوتاه آمدیم که معاون هنری وزارت فخیمهی فرهنگ و ارشاد اسلامی، یک روز پستهای فلان خوانندهی هنجارشکن را لایک میکند، روز دیگر لایکش پای عکس زنی است که موهای پریشانش را بهصورت چادر درست کرده و زیرش نوشته: "تو خود حجاب خودی از میان برخیز."
برای مردم درد دارد رئیس مرکز روابطعمومی وزارتخانهی ارشاد، شانهبهشانه زنی مکشفه، عکس یادگاری بگیرد و کَک کسی هم نگزد.
برای مردم درد دارد که اینها همچنان بر صندلیهای وزارتخانه تکیه زدهاند.
یا نام وزارتخانه اشتباهی است یا این آدمها اشتباهی آنجا نشستهاند!
اینجا دقیقاً همینجا! همان دعوای بازیگران قدرت است و خواست مردم.
این بازیگران قدرت، اسلام و احکامش را مانع بزرگ خود دیدهاند و هروقت فرصتی پیدا کردند، بهمرور با نفوذ در نهادهای حاکمیت سعی در کمرنگکردن احکام اسلام داشته و دارند.
در این راه ابزار رسانه، سلاح توانمندی است که به کار میگیرند. اینجاست که لایکها زیر پستها معنادار میشوند.
قانون "حمایت از خانواده" تکلیف این آدمهای اشتباهی را در دولت معین میکند! برای همین است که جلویش ایستادهاند.
✍ سنا بانو
#قانون_حمایتازخانواده
#حجاب_و_عفاف
#بانوی_نقش_آفرین
#بانوان_فعال_جبهه_فرهنگی_اصفهان
@rabteasheghi⏪
💡#اینجا_چراغی_روشن_است
✍ #روایت_های_اعتکاف_مادر_فرزندی۱۴۰۳
#مسجد_میرزاباقر
ی روز بعد از اقامه نماز صبح ... خوابیده بودم که دیدم صدای موش میاد 😱
استرس گرفته بودم که حالا بین این همه مادر و کودک ... موشو چیکارش کنیم ؟😫
نشستم دیدم ... بچه ی یکی از معتکفین که حدود ۵ ماهه بود
بیدار شده و از نبودن مامانش استفاده کرده ...رفته سمت وسایلش🙃🤣
و خودشو سرگرم کرده تا مامانش بیاد
مشغول بود تا شروع کرد غرغر کردن ... و ی مادر دیگه برش داشت تا مناجات مامانش تموم بشه
این اعتکاف این طوری بود که هر بچه ای گریه می کرد
همه سریع میومدن کمک 👌😍
حس نوع دوستی بود ؟🤨
نهههههه😂
می خواستن با صدای اون بچه ... بچه ی خودشون بیدار نشه
دیگه انقدم مهربون نبودنا😵💫👀 🙈
مورد داشتم گریه ی
ی بچه که بلند میشد ... چند تا مامان با سرعت جت میرفتن سمتش ... و حتی پاشونو میزاشتن رو پای بچه خودشون 😢😂
#اعتکاف۱۴۰۳
#پویش_فرشتگان_سرزمین_من_اصفهان 🌸
📝 تجارب و ایده نوشتههای یک فعال فرهنگی
❗️ ف نقطه جعفریان
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3149922437C26432d609b
#بانوی_نقش_آفرین
#معرفی_برنامه_مراکز_فرهنگی
#بانوان_فعال_جبهه_فرهنگی_اصفهان
@rabteasheghi⏪
صداش میلرزید.
-باشه.
-اول از همه، ببین دست یا پات جایی گیر نیفتاده؟
-نه.
نفس راحتی کشیدم. حداقل محمد له نمیشد. اشکام آروم شروع کردن به چکیدن؛ نمیدونم بخاطر آلاء یا محمد یا خودم؟ گفتم: خیلی خوبه. حالا دستتو بکش روی سرت، بعد روی گردنت، روی شونههات، روی همه بدنت. ببین جاییت زخمی شده یا نه.
چند لحظه صداش نیومد، فقط صدای خشخش میومد. انگار داشت سعی میکرد تکون بخوره. گفت: سرم خونیه. کف دستامم میسوزه.
اشک از چشمم میاومد؛ ولی سعی کردم صدام نلرزه. آب بینیم رو کشیدم بالا و گفتم: خیلی خب، حالا ببین کسی رو دور و برت میبینی؟
بازم چند لحظه مکث کرد و به من فرصت داد آروم گریه کنم. بعد گفت: حسن اینجاست.
حسن پسر همسایه طبقه پایین بود. وقتی موشک خوردیم، حسن و محمد پیش هم بودن. گفتم: حالش چطوره؟
-خوابه.
-دستتو بگیر جلوی بینیش. ببین نفس میکشه؟
چند لحظه صبر کردم.
-نه...
صدای محمد مثل جیغ شده بود. بچه پنج ساله معمولا تصور دقیقی از مردن نداره؛ ولی بچههای ما زود فهمیدن مردن چه شکلیه. لازم نبود چیز خاصی به محمد بگم. میدونست دوستش مُرده؛ روزهای قبل دیده بود و فکر کنم حتی اینم میدونست که ممکنه خودشم به همین عاقبت دچار بشه.
-مامان من میترسم. بیا اینجا.
-نمیتونم عزیزم، ولی بهت نزدیکم. پس نترس.
نمیدونستم دقیقا چقدر بهش نزدیک یا دورم. فقط حس میکردم یه جایی، تقریبا بالای سرم و سمت راستمه. و البته خیلی نزدیک هم نبود. پرسیدم: نوری میبینی؟ حس میکنی جایی باشه که هوا بره و بیاد؟
-یکم نور هست... خیلی کم.
-کجا؟
-بالای سرم.
-خوبه پسرم. دیگه نترس خب؟ بگو حسبنا الله و نعم الوکیل.
مثل قبل که باهاش تمرین کرده بودم، تکرار کرد: حسبنا الله و نعم الوکیل.
اشک از چشمم سر خورد و به آلاء نگاه کردم که بدنش سرد بود. دوباره گفتم: حسبنا الله و نعم الوکیل.
دوباره محمد جوابمو داد.
ادامه دارد...
⛔️کپی در هر صورت مورد رضایت نویسنده نیست⛔️
#غزه #مه_شکن
#بانوی_نقش_آفرین
#بانوان_فعال_جبهه_فرهنگی_انقلاب
@rabteasheghi⏪
ربط عاشقی 🇵🇸
🌱بسم الله قاصم الجبارین🌱 📖داستان کوتاه "رهایی" ✍️به قلم: ش. شیردشتزاده قسمت اول نمیدونم چقدر گذ
🌱بسم الله قاصم الجبارین🌱
📖داستان کوتاه "رهایی"
✍️به قلم: ش. شیردشتزاده
قسمت دوم
شعاع نوری که توی چشمم افتاده بود، از بین رفته بود. نمیدونستم دقیقا کجاییم و نسبتمون با خورشید چطوریه؛ ولی مطمئن بودم شب شده. فکر کنم دیگه بیست و چهار ساعت شده بود از وقتی که یه موشک تمام ده طبقه ساختمون رو روی سرمون خراب کرد؛ چون شب بود که موشک خوردیم و وقتی به هوش اومدم روز بود و الان دوباره شب شد.
بالای سرم، دیوار مثل بیسکوییت تیکهتیکه شده بود و تیکههاش روی هم افتاده بودن. دیگه تیکههای خونهای که یه روز توش زندگی میکردم رو نمیشناختم. تیکههای شکستهی وسایل خونه، بتن، سیم، آهن... همهچی بود و از بین تیکههای آواری که سمت راستم ریخته بود، یه دست بیرون زده بود. یه دست خاکی، تا آرنج. بقیهش توی آوار له شده بود. بهش نمیخورد دست بچه باشه. احتمالا دست یه زن جوون بود. آستینش یکم بالا رفته بود. لباسش فکر کنم سرمهای یا یه رنگ تیره بود؛ نمیدونم. نمیشد دقیقا رنگشو بفهمم توی اون تاریکی. خیلی فکر کردم که یادم بیاد کی اون روز توی ساختمون لباس این رنگی پوشیده بود؛ ولی یادم نیومد. یادم میاومد هم به دردم نمیخورد؛ چون نمیشد به کسی بگم بیان درش بیارن!
چیزی که باعث شده بود من اون زیر کامل له نشم، این بود که یه تیکه از دیوار روی یه تیکه بتن دیگه افتاده بود و مثل سقف مانع ریختن بقیه ساختمون روی سرم شده بود؛ فقط یه میلگرد تونسته بود خودشو به دست من و سر آلاء برسونه. روی آرنجم، پشت سر آلاء هم آوار ریخته بود و انقدر سنگین بود که داشت دستمو بیحس میکرد. شایدم بازوم له شده بود.
منو بگو که فکر میکردم اگه دستمو سپر سر آلاء کنم زنده میمونه؛ خیلی خوشخیال بودم. این ساختمون از آهن و بتن بود و من از گوشت و پوستم. وقتی به این چیزا فکر کردم، دوباره اشکم سر خورد روی صورتم. پوستم دیگه از شوریِ اشک به سوختن افتاده بود؛ ولی قلبم خیلی بیشتر داشت میسوخت. سعی کردم به این فکر کنم که اگه آلاء زنده بود و اینجا با من گیر میکرد، شاید بیشتر زجر میکشید. شاید از زخمی شدن و درد کشیدن نجات پیدا کرد و این خوبه. با این فکرا میخواستم یهطوری خودم رو آروم کنم؛ ولی بازم دلم براش تنگ شده بود. برای خندیدنش و شیرینزبونیش، برای وقتی کلمات رو با زبون بچگونهش اشتباه میگفت، حتی برای نق زدنش و بهونه گرفتنش. دلم میخواست یه بار دیگه چشماش رو باز کنه و نق بزنه، گریه کنه، شیر بخواد و لباسمو بکشه. آخه دیگه داشت دو سالش میشد و من میخواستم از شیر بگیرمش.
با دست سالمم صورتشو ناز میکردم، موهاش رو میبوسیدم و باهاش حرف میزدم. سرد بود و حس میکردم بازوم خیس شده. احتمالا خون آلاء بود که داشت از زیر سرش میریخت؛ دست خودم خونریزی نداشت.
آروم برای خودم «الحمدلله» میگفتم. هرچی باشه، دخترم سریع شهید شده بود. جلوی چشمم پرپر نزده بود. حالا هم فرصت داشتم بغلش کنم. شاید حتی منم میتونستم کنارش بمیرم.
نه؛ من نمیخواستم بمیرم.
من اون طرف، یه جایی زیر آوار همین ساختمون، یه بچه دیگه داشتم. باید بخاطر اون زنده میموندم. البته مطمئن بودم اگه از زیر آوار زنده بیرون برم، دست چپی نخواهم داشت؛ و شاید پایی هم نداشته باشم. پاهام بیحس شده بودن، نمیدونستم چه اتفاقی افتاده ولی احتمال میدادم له شده باشن. و مهم نیست که علم پزشکی چقدر پیشرفت کرده؛ چون توی غزه از این خبرا نیست.
ولی من بازم نمیخواستم بمیرم. هیچکس توی غزه نمیخواد بمیره. همه عاشق زندگی کردنن. عاشق زندگی کردن توی شهری که دورتادورش دیوار نباشه، آزاد باشه. زندگی کردن توی یه کشور آزاد. ما واقعا عاشق اینیم که سرمون رو بالا بگیریم و بگیم داریم توی خاک خودمون زندگی میکنیم. پناهنده نیستیم، آواره نیستیم، زندانی نیستیم، برده نیستیم. ما فلسطینی هستیم. مثل همه آدمهایی که وطن دارن و سرشونو بالا میگیرن و میگن: من عراقیام. من چینیام. من ایرانیام. من آلمانیام... ما هم دوست داریم بگیم فلسطینیایم.
نمیدونم؛ شاید آزاد زندگی کردن خیلی خواسته زیادیه که اسرائیلیها دارن اینطور بابتش ازمون هزینه میگیرن. به هرحال ما تصمیم گرفتیم هزینهش رو تا آخر بدیم. بهتر از اینه که یه عمر نفس بکشیم ولی زندگی نکنیم. ما خیلی وقته که مثل الانِ من، زیر آوار خونهمون دفن شدیم و داریم له میشیم. داریم خفه میشیم. این زندگی کردن نیست.
ادامه دارد...
⛔️کپی در هر صورت مورد رضایت نویسنده نیست⛔️
#غزه #مه_شکن
#بانوی_نقش_آفرین
#بانوان_فعال_جبهه_فرهنگی_انقلاب
@rabteasheghi⏪
┄┅═༅﷽༅═┅┄
🔖 بهار قرآن، ماه پرورش انسان صالح
✍ خالقی
برای دین هیچ هدفی غیر از تربیت انسان و رسیدن قرب الهی در نظر گرفته نشده است. از سوی دیگر انسان از بدو ورود به دنیا در حال حرکت است تا نهایت به مرتبهی دیگری از زندگی (مرگ) برسد. حال چگونه انسان میتواند راه حیات طیبه و تقرب به حق را تشخیص داده و آن را طی کند؟ البته ناگفته واضح است که اگر انسان در مسیر زندگی خود، بر اساس فطرت پاکش عمل کند و در لذایذ دنیا غرق نشود، بر سبیل انسان صالح قدم برداشته و برای رضای خدا، طریق حق را طی کرده، در نهایت به خدای رحمن و رحیم میرسد. اما اگر در دنیا به خاطر لذات و فریب آن غفلت بورزد، چون در مسیر ارادهی الهی نیست، تحت سیطرهی باطل قرار گرفته و در ولایت کفر و شیطان باقی میماند و به تاریکی و ظلمت ملحق خواهد شد.
یکی از راههای رسیدن به حقیقت این مطلب، تفکر در عظمت انقلاب اسلامی ایران است که از ابتدای نهضت و برپایی انقلاب، هدفش بر اساس زندگی قرآنی، رهایی انسانها از طاغوت و تربیت انسان صالح و رسیدن به زندگی سراسر معنویت و امنیت و آرامش بوده است. اگر میبینیم که تا امروز انقلاب ما تابآوری داشته به دلیل بینش قرآنی و متعالی انقلاب اسلامی، برای ساختن انسانهایی است که در مسیر حق و برای رضای خدا حرکت کرده و میکنند. حال این انسانها بر اساس ظرفیتهای وجودی خود میتوانند برای تحقق دین، اثرگذار باشند. این اثرگذاری ممکن است در طول تاریخ و حرکت بشریت باشد مانند انبیاء و اولیاء الهی و یا اثرگذاری شبیه امامین انقلاب اسلامی که منتهی به تمدن نوین اسلامی باشد و مانند شاگردان آن بزرگواران؛ سید حسن نصرالله یا حاج قاسم عزیز و... و یا در حد یک اجتماع یا خانواده، که در ادامه راه انسان ۲۵۰ ساله، مسیر حرکت به سمت ارادهی الهی که همان رسیدن به حیات طیبه است را سریعتر و گستردهتر کرده و میکنند.
حال بهترین فرصت برای قرار گرفتن در مسیر حیات طیبه و انسان صالح شدن و نیز رفع مهجوریت از قرآن و لو هر چند اندک، این ایام مبارک رمضان و بهار قرآن است، تا از سیطرهی شیاطین خارج و به صف حق بپیوندیم و رو به سبک زندگی قرآنی آورده و در پناه اسلام عزیز باشیم. به فرمودهی امام خامنهای عزیز: «باید بسیار به یاد خدا بود، ذکر الله کثیرا. باید خذ العفو پیشه کرد. باید فی سبیل الله بود. و دیگر مفاهیمی که در قرآن وجود دارد، هزاران عنوان و مطلب و سرفصل را شامل میشود - و این اصلا مبالغه نیست - که اینها میتوانند به معارف فکری برای توده مردم تبدیل شوند. چه چیزی این کار را میسر میسازد؟ تلاوت قرآن. با تلاوت قرآن، سطح سواد قرآنی مردم ارتقا مییابد و در نتیجه، مردم آنگونه که قرآن دستور داده است، میاندیشند. بهطور معمول، انسان هرگونه که میاندیشد، همانگونه نیز عمل میکند.» (در محفل انس با قرآن کریم در اولین روز ماه مبارک رمضان، ۱۲ اسفند ۱۴۰۳)
@enqelabi_nevesht
#ماه_مبارک_رمضان
#بانوی_نقش_آفرین
#بانوان_فعال_جبهه_فرهنگی_انقلاب
@rabteasheghi⏪
┄┅═༅﷽༅═┅┄
🔖 خداحافظ ضیافت نور
✍ زینب گودرزی
آمدی، در زدی، صدا کردی، ناجی شدی!
معشوق ماه تو را، در آسمان دل تاباند.
ماه تو، درخشانتر از تمام ماهها و روزهایت طلاییتر از تمام روزهاست.
آمدی، غبار از چهرهی جان زدودی.
دل را که در تب تنهایی میسوخت، مرهم شدی.
باران رحمتت سخاوتمندانه، "صیام نهار" و "تهجد لیل" را هدیه آورد.
تو زنجیرهای نفسانیت را، به اخلاص بندگی از پای جان گشودی.
بال و پر عاشقی را، با توبهی نصوح جان پرواز بخشیدی، تا قفس گناه را بگشاید و در آسمان بندگی به آزادی برسد.
"رمضانالکریم" تو با تمام کراماتت مهمانی یا میزبان؟!
کریمی که یک لیلهی قدرش؛ بهتر از هزار ماه شد «خیرٌ مِن اَلفِ شَهر»،
آنگاه که به فرمان معشوق، زمین فرش قدوم ملائک شد، برای نزول آیات خدا و به زیور قرآن نورباران شد، تا چراغی برای طی طریق سعادت، و صعود به کمال الیالله باشد و گرهی دستان بنده از دستان ناجی «ولیّالله» باز نشود.
"رمضانالمبارک" تو راه نجات از آتش دوری معشوقی و رسیدن به فوز جنّت عشق.
آمدی تا دل سبکبالتر پرواز کند، و در آغوش امن الهی آرام بگیرد، و بیاموزد پروانگی گرد هر عشقی، مردن است.
«بندگان صالح خدا، در ردیف پیامبران و صدیّقین هستند.
شما در ماه رمضان به سوی صلاح سیر میکنید، میشوید عبدصالح خدای متعال، در دنیا هم به عبدصالح وعده داده است که «اِنَّ الاَرضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَالصَّالِحون» (انبیاء_۱۰۵)
این اجر دنیوی عبدصالح است. در آخرت هم «مَعَالَّذینَ اَنعَمَاللهُ عَلَیهِم مِنَالنَّبِیینَ وَالصِّدیقینَ وَالشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ وَ حَسُنَ اُولئِکَ رَفیقاََ» (نساء_۶۹)
آنجا هم عبدصالح در ردیف پیامبران است، در ردیف صدیّقین است، در ردیف شهداء است.
ماه رمضان یک چنین قدرتی دارد، یک چنین هنری دارد، که انسان آگاه را متوجه را، غیر غافل را در این مراتب معنوی پیش ببرد.»
(بیانات امام خامنهای(حفظهالله) سخنرانی در جمع اقشار مختلف مردم ۱/فروردین/۱۴۰۳)
حالا تو میروی با تمام خوبیهایت، با همهی مهربانیها و تمام کراماتت.
ما را صبر باید بر فراقت و حفظ توفیقاتی که با تو حاصل شد در ضیافت عاشقانهی نور .
"رمضان المبارک" خدا نگهدارت.
برگرفته از دعای ۴۵ صحیفه سجادیه
@enqelabi_nevesht
#بانوی_نقش_آفرین
#بانوان_فعال_جبهه_فرهنگی_انقلاب
@rabteasheghi⏪
◾️🏴
•༅᯽༅• بهنامخدا •༅᯽༅•
🔖خبر چه سنگین بود
ساعت حدود ۳ بعد از ظهر بود، داخل پذیرایی نشسته بودیم، ناگهان همسرم سراسیمه از اتاق وارد پذیرایی شد و با نگرانی گفت:«توی گوشی آمده که بالگرد آقای رئیسی دچار سانحه شده!»
حالم بد شد، به تلویزیون چشم دوختم.
زیرنویس خبر فوری بود...
وای! بدنم سست شد، چشمهایم انگار نمیخواست بخواند.
زیر نویس قرمز...
بالگرد حامل رئیس جمهور در منطقه عمومی ورزقان دچار «سانحه»و «فرود سخت» شده است. ساعتی بعد، تلویزیون جلسات دعا و توسل در قم و مشهد را به صورت مستقیم پخش میکرد.
وسط این نگرانی و اضطرابی که در دلم بود. شاید اولین باری بود که میدیدم مردم اینگونه با عشق و علاقه برای یک مسئول در کشور دعا میکنند. خدایا تو روز قیامت از نعمتهایت از ما سوال میکنی. چرا ما مردم تا دیروز این نعمت بزرگ؛ این انسان بزرگ را نمیدیدیم.
چه میشد در این ۳ سال برای ایشان چنین جلساتی برگزار میکردیم...
روزی که به سازمان ملل رفت و کتابی که شامل برنامههای الهی، برای تربیت ما بود را روی دست گرفت، زمانیکه عکس حاج قاسم، الگوی عملی و قرآنی را به همه نشان داد و او را به همه معرفی کرد. کاش آن روز هم با همین دعاهایمان او را بدرقه میکردیم.
خدایا کمک کن، یکبار دیگر به ما رحم کن، اگر با این تلنگر بیدار شویم و از فردا برای کارهای اجرایی همینگونه دعا کنیم، حتماً به زودی تو نعمت جهانی که از ما پنهان کردهای را به ما برمیگردانی.
اللهم عجل لولیکالفرج
➖خاطره یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳
✍فاطمه علیزاده
@enqelabi_nevesht
#شهید_جمهور
#خادم_حرم_ایران
#چله_خدمت
#بانوی_نقش_آفرین
#بانوان_فعال_جبهه_فرهنگی_انقلاب
@rabteasheghi⏪
◾️🏴
•༅᯽༅• بهنامخدا •༅᯽༅•
کلاسهای چهارشنبه همیشه رنگوبوی خاصی دارد. شاید از صمیمت خواهرانهمان باشد، شاید از برکت آیههایی که دورشان حلقه میزنیم. آن روز، سمیرا آرام سورهی «ماعون» را میخواند، درحالیکه دخترکش را روی پا خواب میکرد.
به آیهی «و لا یحضّ علی طعام المسکین» رسیدیم و بحث کلاس ما را به جایی کشاند که انتظارش را نداشتیم...
لیلا گفت: "یحض یعنی کسی خودش را کوچک کند تا کسی را بلند کند." و مسکین، یعنی کسی که زمینگیر شده؛ نه فقط از گرسنگی، از ناتوانی در تغییر.
مشغول حرف زدن در مورد معنا و مصداق این آیه بودیم که بحث بالا گرفت و به یــکباره ما را برد... به روستایی در سپـــیدهدم، جایی میان کوچـــــههای خاکی و عــــطر خوشِ بهـــــارنارنج!! جایی که پیرمردی دستِ نوهاش را گرفته و به سمت میدان میدود...
هیچکس باور نمیکرد او به اینجا آمده باشد... بیخبر! بیتشریفات! از گل و قالی قرمز گذشته باشد و خودش را رسانده باشد تا وسط خانه های کاه گلی!؟
خبر درست بود! پیرمرد با خوشحالی به نوهاش نگاه کرد و گفت: دیدی درست بود! رئیسی آمده...!!
رئیسجمهور آمده بود، ساده، بیتشریفات، میانِ مردم با همان روحیه #خستگی_ناپذیر و لبخندی پر مهر بر لب...
پیرمرد از دور، با صــــدای بلند، با لهجه قشنگ روستاییش برای رئیس جمهور دعا میکرد و صلوات میگرفت از جمعیت...
همه ساکت شده بودیم! انگار زمان ایستاده بود… فقط صدای پیرمرد بود که دعایش در هوای شناور شده بود و به آسمان میرفت…
شاید همان دعا، رزق جلسه ما شد… همان فهمِ تازه از آیه…!
که "طَعامِ مسکین" فقط یک لقمه نان نیست… گاهی یعنی دستی که روی شانهاش میگذاری،
یعنی توجهی که سالها منتظرش بوده…
یعنی میتوانی در اوج قدرت باشی و در اوج بندگی....
میتوانی رئیسجمهور باشی، و همنشین کوچههای کاهگلی…
امروز روایت سوره ماعون را از ردپای بیادعای این مرد بزرگ خواندیم... روایتی که با خون #شهید_خدمت امضا میشود... شهیدی که تا آخر، دستش را برای مسکینان دراز نگه داشت…
و سـرانجام، ما را رساند به فهمی تازه از طَعام…
فــهمی از زندگیبخشیدن با جان.
✍ زهرا کربلایی
#شهید_جمهور
#چلۀ_خدمت
#بانوی_نقش_آفرین
#بانوان_فعال_جبهه_فرهنگی_انقلاب
@rabteasheghi⏪
┄┅═༅﷽༅═┅┄
🔖 پرواز رهایی
کوه، ابر، آسمان، "ورزقان"، همه محو در تماشای، مهمانی عزیز!
ضیافتی به پا شد؛ تا شاهد عروج و لحظههای ناب هبوط ملائک، به زمین برای، مشایعت تو تا جاودانگی و ملاقات ابدی معشوق باشند!
چشمان آسمان ورزقان، از شوق وصالت تا سپیده صبح بارید، و مه را گسترد، تا سِرِّ دیدار عاشق و معشوق، فاش نشود.
دلهای عاشقانت، همه در هوای تو، به پرواز درآمد. پرواز تا تو، برای مرور خاطرات شیرین خدمت و بندگی خالصانهات.
حکایتی شد؛ عبای خاکیات، تا از جنس مردم بودنت را، به تصویر بکشد، تا بگوید آنکه با تاروپود وجود، فقر را چشیده، حال فقرا را میفهمد، و "سیّد ناجی محرومان" نام میگیرد.
در قاموس همت تو؛ خستگی از پا درآمده و خسته شده، حتّی زخم زبانها، پای حرکت و تلاشت را متوقّف نمیساخت، و تو را از مجاهدت و فداکاری برای اسلام و مسلمین مأیوس نمیکرد.
سیمایت با صبر زیبا و سیرتت لبریز از عبودیت خدا.
بندگی خدا را؛ در ذکرهای عاشقانه و مناجاتهای خالصانه و توسل، بدست آوردی، تا تنها قدرت مطلق را، خدا، بدانی و با اقتدار، اسیر لبخند دشمن، و فشردن دستهای چدنی، زیردستکش مخملینش نشوی، و لبخند خدا را در حل مسائل مسلمین بر هر چیز دیگر ترجیح دهی.
خطومشی حرکتت؛ مبانی اسلام، منظومهی فکری امامین انقلاب، و شعار حیاتبخش، " ما میتوانیم" بود.
دوست و دشمن، جلوههای عدالت در فعل و کلامت را تجربه کردند!
از نسل سلمان و آرش و رستم از نسل اسفندیاری، عاشقانه پرچم میهن را در هر فرصتی بالا نگه داشتی و عزت و سربلندی را برای مام وطن زنده کردی.
آزاد و رها، از بند اسارتِ نَفس زندگی کردی، و شهادت بال "پرواز رهاییاَت" شد از زندان دنیا.
چه زیبا "شهید باش تا شهید شوی" را تفسیر و به تصویر درآوردی.
اگرچه زود دیر شد، و در کنار تو بودن برایمان افسانهی شیرین، امّا آینده و آیندگان شهادت به بقای راه و صدق قدوم تو خواهند داد.
✍ زینب گودرزی
@enqelabi_nevesht
#شهید_جمهور
#خادم_حرم_ایران
#بانوی_نقش_آفرین
#بانوان_فعال_جبهه_فرهنگی_انقلاب
@rabteasheghi⏪
✿ کانالی برای #بانوان فعال جبهه فرهنگی انقلاب
... اینجا "ربط عاشقی" است!💖
✨ اگر میخواهید از نقشها و وظایف بانوان آگاهی یابید...
#بانوی_انقلابی
#بانوی_نقش_آفرین
#مسئولیت_اجتماعی
#بانوی_میدان
✨ اگر به دنبال نکات ناب تشکیلاتی هستید...
#تشکیلات
#تشکیلات_انقلابی
#تشکیلات_در_محضر_شهدا
✨ اگر میخواهید از برنامههای ویژه مجموعهها و عناصر فرهنگی اصفهان باخبر شوید...
#معرفی_برنامه_مراکز_فرهنگی
✿ جای شما اینجاست... ✿
↲ ﴿رَبْطِ عٰاشِقٖی﴾
🗝کلید #تداومِ_انقلاب دست شما زنهاست.
▫️مقام معظم رهبری
#بانوان_فعال_جبهه_فرهنگی_انقلاب
@rabteasheghi⏪
┄┅═༅﷽༅═┅┄
🔖 نماد شکوه و عظمت اسلام
✍ خالقی
دشمن رذلِ خبیث و حقیر، گستاخی نموده، وجود پاک و مقدس ولی، مقتدا و رهبر نورانی جهان اسلام بلکه مظلومان و مستضعفان جهان، نائب الامام، حضرت «امام خامنهای عزیز (حفظه الله)» این نماد شکوه و عظمت اسلام را تهدید علنی به ترور نموده و این خباثت، قلوب مومنین را جریحهدار کرده است. این تفکر رذیلانه، ناشی از جهالت کفار و مشرکین و منافقین نسبت به سنت الهیست. همانطور که در قرآن کریم آمده است: «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقينَ لا يَعْلَمُونَ»(سوره منافقون آیه ۸). سنت خدا، توطئههای دشمنان اسلام که برای تضعیف جبهه حق بهکار میرود، مُزیّن به لباس زیبای عزت و شکوه و درخشیدن هرچه بیشتر دین خدا میکند. از سوی دیگر به اذن الهی هرگونه حرکت مومنین برای احیای دین خدا به تضعیف جبهه باطل منجر میشود. اکنون با این جسارت، زمان حقارت بیشتر شیطان بزرگ و دستپروردگانش مانند رژیم کودککش حقیر که شکست آن حتمیست، رسیده است. نه تنها شکست آنها حتمی، بلکه زمینه ساز حقارت روزافزون جهان استکبار نیز خواهد شد و اتفاقا در پی آن عزت اسلام بیش از پیش نمایان میشود. مومنین ایمان دارند که عزت و ذلت به دست خداست. از مصادیق این عزت و ذلت به آتشکشیدن و تجاوز به مرکز صدا و سیما توسط دشمن زبون است، او خواست جمهوری اسلامی را تحقیر کند اما در همان لحظه، نماد زن تراز اسلام انقلابی، مجری شجاع و متین و مقاوم حاضر در تلویزیون در صحنهای زیبا و شگفتانگیز، حماسهساز این میدان شد و نماد دیگری از مقاومت و استقامت بر فخر و شرف جبههی حق افزوده شد. این یک قاعده و سنت در دستگاه الهیست که عزت و ذلت دست خداست. دشمنان در هر حرکتی علیه نظام اسلامی، زمینۀ تحقیر بیشتر خود را و امکان عزت ما را فراهم میکنند. کوتهنظران و دنبالههای این جرثومههای شقی و کثیف نمیدانند خداوند متعال روز به روز عزت و شوکت هرچه بیشتر اسلام را از طریق انقلاب اسلامی فراهم کرده است و با حقخواهی و استقامت و ایستادگی بر سر آن، آن پیچ تاریخی عظیم را پشت سر خواهیم گذاشت و با سرعت بیشتری بسوی تمدن نوین اسلامی و ظهور حرکت خواهیم کرد.
#جنگِنرمِسخت
#جهاد_تبیین
@enqelabi_nevesht
#بانوی_نقش_آفرین
#بانوان_فعال_جبهه_فرهنگی_انقلاب
@rabteasheghi⏪