eitaa logo
مجموعه ادبی روایتخانه
801 دنبال‌کننده
1هزار عکس
126 ویدیو
7 فایل
خانه داستان نویسان انقلاب اسلامی www.revayatkhane.ir ارتباط با ادمین👇 @Revayat_khaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
🎂 🗓 🧕منیر پرویزیان متولد بهار است، متولد اول بهار. آنقدر که توی بهار طبیعت نرم و نازک است آدم خیال می کند می تواند مثل نور از میان اجسام رد. همه ی اجسام که نه، بعضی اجسام خودشان منیر اند، منیر یعنی از خودش نور دارد. متن هایش مثل نقاشی آبرنگ است. معلم نقاشی گفت، « با آبرنگ فقط سایه ها را بزنید، از سفیدی کاغذ استفاده کنید، نقش ها خودشان از سفیدی کاغذ میزنند بیرون» مثل نقاشی که با چند لکه ی رنگ نقشی را میان کاغذ برجسته می کند، کلمات را با ریتم و آهنگ خاص خودش می چیند کنار هم و بعد آدم نمی‌فهمد چه میشود که با یک نقش برجسته ی متفاوت روبرو می‌شود، با یک متن پر از احساس و رنگ و بو. از آن متن ها که اگر آدم اول راه نوشتن بشنود یا بخواند کلا بی خیال نویسنده شدن می‌شود و به خودش می گوید « او که هست من چرا دیگر باشم ؟» خواندن داستان هایش آدم را پیش گو می کند« او به زودی نویسنده ی بزرگی خواهد شد» اما گاهی دست تقدیر چیز دیگری رقم می‌زند، اتفاقات به زیبایی کلمات پشت سر هم قرار نمی گیرند و پیشگویی ها درست از آب در نمی آیند. آن وقت است که آدم هی حسرت میخورد که «کاش می نوشت» کاش نقشش را از میان سفیدی کاغذ می‌کشید بیرون و جان میداد بهش. نقش های زیادی منتظرش هستند تا از میان سفیدی کاغذ بیرون بیایند و زنده بشوند و نفس بکشند. ما هم منتظریم توی بهار آنقدر همه چیز شکفته می‌شود که دیگر شکفتن هیچ چیز برای آدم عجیب نیست. انگار آدم توقعش زیاد میشود و به خودش حق میدهد منتظر یک شکفتن جدید باشد. 📚آثار : بوی غریب باروت ساکنان شهر بهشت (مشترک) روز دیدار ( مشترک) ○● @revayat_khane ●○
ا❁﷽❁ا دعاى روز هفدهم 🌙 اللَّهُمَّ اهْدِنِي فِيهِ لِصَالِحِ الْأَعْمَالِ وَ اقْضِ لِي فِيهِ الْحَوَائِجَ وَ الْآمَالَ يَا مَنْ لاَ يَحْتَاجُ إِلَى التَّفْسِيرِ وَ السُّؤَالِ يَا عَالِماً بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ الهی! برای رسیدن به عمل صالح هدایت تو را می‌خواهم. چه بسا عمل غیر صالحی را صالح بدانم و بدون عمل صالح درزمره اهل ایمان قرار نمی‌گیرم. الهی! برآورده‌کردن حاجت‌ها و آرزوهایم را از تو می‌خواهم. پیش تو نیازی به توضیح و تفسیر خواسته‌ام ندارم. همه‌اش را می‌دانی که تو با خبر از باطن و پنهان همه عالمیانی الهی! از تو می‌خواهم تا درود فرستی بر محمد و آل طاهرینش ~ هفدهم رمضان ۱۴۴۵ ○● @revayat_khane ●○
✨ ا❁﷽❁ا « فرجعوا الی انفسهم....» دارم قصه می گویم برای بچه‌ها، قصه ی حضرت ابراهیم. 🪓 کمی هیجان و کشمکش درونی جاشنی قصه می کنم. تا اینجای قصه حضرت ابراهیم بت ها را شکسته، او جوانی ست قوی، خیلی شجاع و نترس. مردم فهمیده اند و گیرش انداخته اند. اولش مردم گیرش می اندازند بعد ابراهیم گیرشان می اندازد. حضرت ابراهیم می گوید« من نبودم بت بزرگ بوده، از او بپرسید چه شده، مردم می گویند او که حرف نمی‌زند، ابراهیم می گوید: اِ، چه طوری بت هایی را می پرستید که کاری ازشان بر نمی آید» ↩️ به اینجای قصه که میرسم می گویم« مردم خودشان فهمیدند چه غلطی کرده اند، می گویم آدمها یک چیزی توی خودشان دارند که بهشان میفهماند غلط و درست را، مردم هم همه از همان جا فهمیدند که چقدر اشتباه کرده اند.» 🔚 خوب قصه دیگر تمام باید بشود، دیگر اینجای داستان نقطه ی پایان ماجرا ست. توی بیشتر کارتون هایی که تلویزیون نشان می‌دهد، آدمها، مردم، گاهی اهل جنگل، گاهی موجودات فضایی بالاخره یک جماعتی بعد از فهمیدن ماجرایی، همه به فکر فرو میروند، یا عذرخواهی می کنند از قهرمان یا همه دست به دست هم می‌دهند برای ساختن آنچه خراب کرده اند. اما اینجا چرا داستان تمام نمی‌شود؟ 🔥 آن ماجرای کوه آتش و گلستان و اینها را چه طوری وصل کنم به این یکی قصه؟ مگر تمام نشد؟ پس چرا هنوز ادامه دارد؟ مگر آن چیزی که در درون آن آدمها بود نگفت « حق با ابراهیم هست» پس ماجرای آتش چیست؟ ⁉️ مانده ام وسط این داستان. باید یک طوری شده باشد بالاخره. اگر به قاعده ی کارتون ها باشد باید بعد از آن ماجرای فهم دسته جمعی، همه با هم بخندند و بعد گِرد قهرمان حلقه بزنند و بعد دست بیندازند گردنش و از دلش در بیاورند بلاهایی که سرش آورده اند را. اما چرا دورتادور ابراهیم شعله های آتش زبانه زد؟ ماجرا چه بود؟ ~ هفدهم رمضان ۱۴۴۵ ○● @revayat_khane ●○
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدیه خاص به امام رضا (علیه السلام )✨ 📼 حضور‌ خانم آتسوکو هوشینو راوی کتاب تولد در توکیو در برنامه تلویزیونی 🍰تولد در توکیو دومین کتاب منتشر شده از مجموعه تولد دوباره به قلم است. 📚در مجموعه سرگذشت انسان‌هایی را می‌خوانید که در سرتاسر این کره خاکی تحول عمیقی در زندگی خود تجربه کرده‌اند و تولدی دوباره داشته اند. تاکنون ۵ جلد از این مجموعه منتشر شده 👇 1⃣ تولد در لس آنجلس 🇺🇸 روایت زندگی محمد عرب به قلم 2⃣ تولد در توکیو 🇯🇵 روایت زندگی آتسوکو هوشینو به قلم 3⃣ تولد در سائوپائولو 🇧🇷 روایت زندگی کامیلا سلستینو به قلم 4⃣ تولد در کالیفرنیا 🇺🇸 روایت زندگی ستوده یارمحمودی به قلم 5⃣ تولد در سرزمین مارادونا 🇦🇷 روایت زندگی سهیل اسعد به قلم برای تهیه و خرید کتاب به ادمین پیام دهید. @Revayat_khaneh 👈 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane ●○
ا❁﷽❁ا دعاى روز هجدهم 🌙 اللَّهُمَّ نَبِّهْنِي فِيهِ لِبَرَكَاتِ أَسْحَارِهِ وَ نَوِّرْ فِيهِ قَلْبِي بِضِيَاءِ أَنْوَارِهِ وَ خُذْ بِكُلِّ أَعْضَائِي إِلَى اتِّبَاعِ آثَارِهِ بِنُورِكَ يَا مُنَوِّرَ قُلُوبِ الْعَارِفِينَ الهی! از تو می‌خواهم تا پا در راه عارفان کویت گذارم. هم آنانی که بیدارند و آگاه به همه برکات سحرگاهیت. قلب هایشان به‌واسطه این بیداری، منور می‌شود به انوار سحرگاهی و با تمام اعضای وجودشان، آن برکات را دریافت می‌کنند. الهی! مرا هم در زمره آنان قرار ده؛ قلبم را بیدار و مهیا برای دریافت انوار سحرگاهیت کن! آنچنان که با تمام وجودم، آن انوار را دریافت کنم. از تو می‌خواهم که روشنی‌بخش قلب‌های عارفانی! ~ هجدهم رمضان ۱۴۴۵ ○● @revayat_khane ●○
🎂 🗓 🧕فاطمه طالبی هر وقت قرار مصاحبه داریم اولین گزینه برای عنوان کارشناسی کتاب دکتر فاطمه طالبی است، شاید به خاطر پیشوند اغوا کننده اش.😁 معلم است و در زمینه ی داستان هم دستی در تدریس دارد. یکی دو باری هم داوری به تورش خورده که این ملغمه ی نویسنده معلم منتقد را در نقطه ی شروع پررنگتر کند. دغدغه ها و چالشهای جدیش را دنبال میکند و گاهی از توی همین ها کتاب درمیاورد. نمونه اش مجموعه یادداشت معجزه بن سای درباره زنان زیر سقف خانه ها... خوش ذوق است، وقتی از سوژه هایش حرف میزند چشم هاش برق میزند. خوراکش ادبیات فانتزی است. پایان نامه اش هم مرتبط با همین موضوع بوده. یک رمان چاپ شده دارد " آنتی ویروس" و در حال حاضر مشغول نگارش یک رمان فانتزی نوجوان برای جشنواره داستان حماسی است. 📚 آثار : معجزه بن سای (دبیر مجموعه) آنتی ویروس داستان های سپید (مشترک) ○● @revayat_khane ●○
مجموعه ادبی روایتخانه
🎂#معرفی_اعضا 🗓#روزنوشت 🧕فاطمه طالبی هر وقت قرار مصاحبه داریم اولین گزینه برای عنوان کارشناسی کتاب
🎂 🗓 🧕مائده شیخیان وقتی از کاشان راه می افتاد به سمت اصفهان تا در کلاس ها و جلسات داستان نویسی شرکت کند حتما به یک قله ی بلند چشم دوخته بود. اما شاید هیچ وقت فکرش را هم نمیکرد راه رسیدن به قله را با یک بچه باید ادامه بدهد. به دنیا آمدن فرزندش سرعت نوشتنش را کند کرد اما از حرکت نایستاد. تحصیلات دانشگاهی اش در رشته ی زبان انگلیسی بوده است. سنجاب های لهستانی نام روایت او در کتابی به همین نام است. 📚 آثار : سنجاب‌های لهستانی (مشترک) ○● @revayat_khane ●○
اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ يَا اللّٰهُ يَا رَحْمٰنُ يَا رَحِيمُ خداوندا! می‌خوانمت به نام خودت ای الله ای بخشنده ای مهربان 🍃 چه راز و رمزی درون این نامها نهفته است؟ نامهایی که یادم داده‌ای در آغاز هر کار بر زبانم جاری کنم که بسم‌الله الرَّحمن الرَّحیم نامهایی که حجج صادقت یادم داده‌اند برای حفظ دینی که خودت ارزانی‌ام داشتی بخوانم که یا اللهُ یا رحمنُ یا رحیمُ یا مقلّبَ القلوب ثَبِّت قلبی علی دینِک 🍃 و حالا اولین زنجیره‌های جوشنت همین نامهاست جوشنی که برای حفظ جان پیامبرت و روح ما فرستاده‌ای فرستاده‌ای تا بر تن کنیم و از آتش جهنمت رهایی یابیم آتشی که خودمان برای خودمان برافروخته‌ایم و می‌دانی و می‌دانیم جز تو فریادرسی نداریم که سُبْحانَكَ يَا لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنا مِنَ النَّارِ يَا رَبِّ ○● @revayat_khane ●○
ا❁﷽❁ا دعاى روز نوزدهم 🌙 اللَّهُمَّ وَفِّرْ فِيهِ حَظِّي مِنْ بَرَكَاتِهِ وَ سَهِّلْ سَبِيلِي إِلَى خَيْرَاتِهِ وَ لاَ تَحْرِمْنِي قَبُولَ حَسَنَاتِهِ يَا هَادِياً إِلَى الْحَقِّ الْمُبِين الهی! ای هدایتگر به‌سوی حق آشکار. هدایتم را در این ماه از تو می‌خواهم. در ماهی که مبارکش کرده‌ای، از تو می‌خواهم تا بهره‌ام را از برکاتش فراوان قرار دهی. در ماهی که خیراتش فراوان است، از تو می‌خواهم تا راه رسیدن به این خیرات برایم آسان شود. در ماهی که حسنات را چند برابر حساب می‌کنی، از تو می‌خواهم تا در زمره محرومین از حسنات مقبول نباشم. از تو می‌خواهم دورم کنی از هرچیزی که حسناتم را از دایره قبولی درگاهت بیرون می‌برد ~ نوزدهم رمضان ۱۴۴۵ ○● @revayat_khane ●○
یا منفس عن المکروبین ای گشاینده اندوه دلگیران 🔹 به اندازه ی اشک هایی که ذخیره کرده ایم، و تارهایی که توی گلویمان انباشته شده اند. درست اندازه ی ظرافت بارِ سنگین روی شانه هایمان و دردی که قلبمان را فشار میدهد؛ خدا برایمان گشایش قرار داده و دری که به زودی باز خواهد شد... من توی کلماتم صدبار از دعا حرف میزنم و توی حرف هایم باخداهم مدام از او میخواهم. چقدر است وسعتش؟! و ما چه مقدار میخواهیم از بی نهایتش؟ 🔸 این هفته قرعه به آیه ی دعا افتاده بود. الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ ۚ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ ستایش خدای را که به من در زمان پیری دو فرزندم اسماعیل و اسحاق را عطا فرمود (و درخواست مرا اجابت کرد) که پروردگار من البته دعای بندگان را شنواست. 🔹 من اما نتوانستم بنویسم. گاهی وقتها وقتش نیست. نمیشود. هرکار هم که بکنی شدنی نیست. گاهی صد دوره ی دعا بی اجابت است گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود من درهای معجزه وار بسیار دیده ام.چیزی که درست به وقت احتیاج از راه میرسد. چیزی به طعم شور و شیرینِ اشک ذوق یا یک سجده ی بی مهر روی تارهای قالی. گاهی فقط کافیست دلمان که تنگ میشود و چشمهایمان از اشک های ذخیره میخواهد خرج کند دل بدهیم به دل جانی که جان بخشیده بهمان. دل بدهیم به آنکه دستش بالای تمام دست هاست، قدرتش قدِ بلندای آنچه وصف شدنی نیست. و ما باتمام زیبایی های درون و بیرون مان ساخته ی دست اوییم. او که مارا میفهمد و خوب بلد است پیچِ دلمان را یکجور بپیچد که حالمان خوب شود.. ✍ ○● @revayat_khane ●○
ا❁﷽❁ا دعاى روز بیستم 🌙 اللَّهُمَّ افْتَحْ لِي فِيهِ أَبْوَابَ الْجِنَانِ وَ أَغْلِقْ عَنِّي فِيهِ أَبْوَابَ النِّيرَانِ وَ وَفِّقْنِي فِيهِ لِتِلاَوَةِ الْقُرْآنِ يَا مُنْزِلَ السَّكِينَةِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ الهی! در این روز دستم را به‌سویت دراز کرده‌ام. از تو می‌خواهم تا مرا در زمره اهل ایمانت قرار دهی. هم آنانی که درهای بهشت را به‌رویشان می‌گشایی. درهای آتش جهنم به‌رویشان بسته می‌شود. توفیق تلاوت قرآن به آنان می‌دهی. همه‌اش را از تو می‌خواهم. من هم همانند اهل ایمان قلبم را به تو می‌سپارم که وقار و سکینه‌‌ را بر قلبی که به تو سپرده شود، فرود می‌آوری. ~ بیستم رمضان ۱۴۴۵ ○● @revayat_khane ●○