#روز_جمهوری_اسلامی
مقام معظم رهبری:
جوان مومنی که مبانی جمهوری اسلامی و راه امام بزرگوار را عمیقا پذیرفته است، امید بخشترین نیرویی است که میتواند ملت ایران را در رسیدن به آرزوهای بزرگش یاری برساند.
#۱۲_فروردین
🍂
🔻 #پوتین_قرمزها 11
خاطرات مرتضی بشیری
✦✦✦✦
بعد از بررسی بازجویی های پیشین، تغییر آن، و موفقیتی که در همان ارتباط کوتاه با آن چند اسیر به دست آوردم، مصمم شدم سابقه فعالیتهای انجام شده مدیریت جنگ روانی را ببینم و ارزیابی کنم. نقاط ضعف را شناسایی و روشی کارآمد طراحی کنم.
با پرس و جو از برادران واحد، شنیدم اولین و مهم ترین فعالیت رسانه ای که مدیر جنگ روانی با همکاری مدیریت کمپ و بازجویی انجام داده اند، برگزاری نشستی ناموفق از افسران عراقی بوده است. با اینکه نشست مذکور با انگیزه پخش در تلویزیون و مانور خبری تهیه شده بود، به دلیل ناموفق بودن، تلویزیون از آن مراسم عريض و طویل کمتر از دو دقیقه را پخش کرده بود. از برادران پرسیدم چرا فعالیت های همکاران نتیجه ای نداشته و اشکال کار کجا بوده است؟ که پاسخی نداشتند.
در جست و جوی پاسخ، فیلم نشست مذکور را به دقت دیدم. دافعه ای در وجنات و سکنات اسرای عراقی دیده می شد. به هیچ شکلی حاضر به حرف زدن نبودند؛ طوری که کار برادران با آنها به جنجال کشید. این در حالی بود که برادران، علاوه بر صرف هزینه تمام تلاش خود را به کار گرفته، اما نتیجه مطلوبی نگرفته بودند. حال این سوال برایم پیش آمده بود که چطور یک اسیر سه چهار سال در اردوگاه خورده و خوابیده، ولی حاضر به یک مصاحبه ساده نیست؟!
فیلم را بار دیگر دیدم. از تاریخ اسير شدن اسرای فیلم و زمان فیلمبرداری و بازجویی آنها پرس و جو کردم. به رفتار اسرا، حالتها، و واکنش هایی که در چهره شان دیده می شد دقت کردم و آنها را با مصاحبه هایی که برادران در کمپ انجام داده بودند و دیده بودم، تطبیق دادم. نتیجه را نوشتم؛ اما به جمع بندی نرسیدم. در جست
و جوهای بعدی ام، درباره اقدامات مدیریت جنگ روانی قرارگاه خاتم الانبیا، به این نتیجه رسیدم که مدیریت جنگ روانی کار چندانی برای تبلیغات علیه کشور هدف انجام نداده و بیشتر فعالیتش انفعالی بوده است؛ یعنی وقتی دشمن علیه کشور ما تبلیغاتی راه می انداخت، برادران ما تازه به این فکر می افتادند که برای خنثی کردن آن کاری انجام دهند.
چون عملیاتی نشده بود، تصمیم گرفتم از اطلاعات هرچند بیات و فرسوده اسرای کمپ، به عنوان دستگرمی و آزمایش شیوه هایی که در نظر داشتم، استفاده کنم...
🔸 ادامه دارد ⏪
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🔴 یاد اون روزا بخیر
این روزا خبر سیل و آب گرفتگی همه جا رو پر کرده ست. حادثهای قابل پیشگیری (به شرط تدبیر!!!) که به جان و مال مردم افتاده و فعلا میهمان اقشار پایین دستی جامعه شده.
حالا ما بچه های جنگ هم که از هر چیزی نمونه اش رو در هشت سال جنگ داشتیم و با هر پیش آمدی مرغ ذهن مون به سراغ خاطره ای پر می کشه و لذتی زیر پوستی نصیب مون می کنه.
همون روزایی که کنار کرخه خیمه زده بودیم و زمستان و تابستان رو سر می کردیم.
راستش رو بخواید، زمستانش چیز دیگه ای بود. حال می داد توی اورکت ها خزیدن و دیدن بارش بارانی که در اون چشم انداز، یک دست می بارید، و غرش ابرها و صدای شترقی که در منطقه نیمه کوهستانی می پیچید.
اونجا هم مثل امروز ما کمی بالا و پایین داشت. هر چه به رودخانه کرخه که صد متر بیشتر فاصله ش نبود نزدیکتر می شدیم. سطح زمین پایین تر می رفت.
گردان هایی هم بودند که بالای تپه جا گرفته بودند و خیلی خوش بحالشون بود. خصوصا زمانی که سیلاب راه می افتاد و همه چی رو بهم می ریخت.
آب از همون بالا راه می افتاد و به سمت کرخه حرکت می کرد. مثل این روزها هم کاری به این نداشت که این چادر فرمانده ست یا نیروها! همه رو با هم سیل زده می کرد و می برد. حالا بعضی ها رو بیشتر. بعضی ها رو هم کمتر.
اولین کار ما کندن جویی دور تا دور چادرها بود تا آب هدایت بشه و وارد چادرها نشه،
همین لحظات بود که پلاستیک های متری، سر از خزانه غیب تدارکات هم بیرون می آورد و در حالیکه با نگاه حسرت بار مسئول تدارکات بدرقه می شد، قیچی می خورد و ورق ورق به روی چادرهای برزنتی کشیده می شدند.
چاشنی کار اون روزمون هم دیگ شلغم آماده ای بود که فرمانده گردان با محبت درب چادر میذاشت و همه رو دعوت می کرد بردارند و خستگی در کنند و گرم بشن.
یادش بخیر فرمانده شهید گردان، سردار فرجوانی و مسئول تدارکات، شهید دست نشان.
#جهانیمقدم
@defae_moghadas
🍂