eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
46.5هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
395 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
ای عرشیان به شهر خراسان سفر کنید شب را در این بهشتِ الهی سحر کنید با زائران این حرم‌الله سر کنید مدح رضا چو آیۀ قرآن ز بر کنید عید بزرگ شیعۀ آل پیمبر است میلاد هشتمین حجج‌اللهِ اکبر است ای دل بگیر جان و به جانان نظاره کن بر چهرۀ حقیقت ایمان نظاره کن یک لحظه بر تمامی قرآن نظاره کن در دست نجمه، نجم فروزان نظاره کن میلاد پارۀ تن زهرا و احمد است شمس‌الشموس، عالِمِ آل محمد است او مظهر جمال خداوند اکبر است آیینۀ تمام‌نمای پیمبر است خورشید نجمه یا مهِ افلاک‌پرور است قرآن روی سینۀ موسی‌بن‌جعفر است بر خلق آسمان و زمین مقتداست او جان رونما دهید که روی خداست او روشن هزار سینۀ سینا به نور او چشم هزار موسی عمران به طور او صف بسته‌اند خیل رسل در حضور او دل، بحر بی‌کرانه‌ای از شوق و شور او ریزد برات عفو خدا از نظاره‌اش دوزخ بهشت می‌شود از یک اشاره‌اش.. ای خلق، خاکِ پای تو یا ثامن‌الحجج جان جهان فدای تو یا ثامن‌الحجج قرآن پر از ثنای تو یا ثامن‌الحجج ایمان بود ولای تو یا ثامن‌الحجج دین را به جز ولای تو اصل و اصول نیست «تهلیل» بی ولای تو هرگز قبول نیست.. پاییز بوستان دل ما، بهار توست در شهر طوسی و همه عالم دیار توست گل‌بوسۀ امام زمان بر مزار توست شیعه به هر کجا که رود در کنار توست چشم و چراغ و محفلم اینجاست یا رضا هر جا سفر کنم، دلم اینجاست یا رضا.. ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آنانکه عاشقند به دنبال دلبرند هر جا که می‌روند تعلق نمی‌برند از آنچه که وبال ببینند خالی‌اند عشاق روزگار، سبکبال می‌پرند پرواز می‌کنند به هر جا که جلوه‌ای‌ست گاهی ملائک‌اند و گاهی کبوترند دل را به دست هر کس و ناکس نمی‌دهند دلداده‌ی قدیمی آل پیمبرند   آنان که عاشق علی و فاطمه شدند مدیون خانواده موسی بن جعفرند! ما عاشقیم، عاشق زهرا و حیدریم ما شیعیان کشور موسی بن جعفریم :: آدم بدون مهر تو انسان نمی‌شود سلمان بدون عشق مسلمان نمی‌شود آن گردنی که تیغ تو را بوسه می‌زند سوگند می‌خوریم، پشیمان نمی‌شود وقتی کبوتران حریمت، گرسنه‌اند گندم برای سفره‌ی ما، نان نمی‌شود تو خوب جایی آمده‌ای سروری کنی هر رعیتی که رعیت ایران نمی‌شود تو هشتمین پیمبر قرآنی منی حق خدا و حق مسلمانی منی تو آسمان عشقی و خورشید گنبدی خورشید هشتمی و به ایران خوش آمدی تو سجده‌ای و ساجد و مسجود و مسجدی تو عابدی و عبدی و معبود و معبدی تو کربلایی و نجفی و مدینه‌ای یعنی شهید و شاهد و مشهود و مشهدی نُه چشمه از علوم، به قلب تو جاری است با این حساب، عالم آل محمدی تو آمدی و آمدنت رفتنی نداشت مانند آفتاب تو در رفت و آمدی ای آبروی جن و ملک خاکبوسی‌ات عالم فدای جلوه‌ی شمس الشموسی‌ات :: زائر شدم نسیم، صدای مرا گرفت از دستم التماس دعای مرا گرفت یک شب کنار پنجره فولاد، مادرم آن قدر گریه کرد، شفای مرا گرفت یک پارچه گره زد و تا سال‌های سال «سهمیه امام رضا» ی مرا گرفت  صحن تو، آسمان تو، گنبد طلای تو حتی مجال کرب و بلای مرا گرفت ایمان نداشتم که ضمانت کنی مرا تا اینکه آهو آمد و جای مرا گرفت ای دستگیر صبح قیامت سرم فدات هم خانواده، هم پدر و مادرم فدات ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
غافل نشو شاید نظری شد امشب شاید که مبارک سحری شد امشب شاید که به خاطر امام هشتم... از یوسف زهرا خبری شد امشب@hosseinieh_net@dobeity_robaey
از پنجره فولاد، شفا می‌بارد از گنبد و گلدسته، طلا می‌بارد میلاد رضا و شب جمعه، به به در صحن، برات کربلا می‌بارد...@dobeity_robaey
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زندگی سرریز شد بر روی من چون آبشار لابلای سنگ‌ها برخاستم چون چشمه‌سار در زلال چشم‌هایت خیره ماندم تا ابد چشم‌هایم را تو شستی از غبار روزگار تو مرا با چشمهای خود پر از خورشید کن تا بگویم از نگاهت قصه‌ای دنباله‌دار زاده‌ی موسی! نمی‌خواهی کلیم تو شوم؟ در نگاهت دیده‌ام برق تجلی بی‌شمار تا نباشم گردبادی سر به سر آشفتگی آه ای ابر محبت! بر وجود من ببار نیستم بیدی که از طوفان بلرزم بعد از این چون به من بخشیده‌ای احساس کوهی استوار وقتی اقیانوس تو جاری‌ست، جاهل بوده‌ام دل اگر بستم به رود و هوی و های جویبار در زمستان نیز آهنگ شکفتن جاری است وقتی از تو می‌رسد حس شکفتن با بهار از تو پنهان نیست رؤیایم خراسانی شده فکر کوچم؛ کوچ از این شهر، از این کوچه‌سار تا شنیدم که سه‌جا حتماً به دادم می‌رسی بعد از آن نه صبر دارم، نه تحمل، نه قرار! «تخته‌بند تن*...» که حافظ گفت، مقصودش منم! راستش این روزها افتاده‌ام فکر فرار پیله‌های وَهم دائم می‌تنم دور خودم... کاش بودم چون نسیمی، در به در دنبال یار دست خالی آمدم با کوله‌باری از گناه لطف تو کرده مرا بیش از همیشه شرمسار محو کاشی‌ها نبودم محو چشمان توأم تو نباشی، حوض و سقاخانه می‌خواهم چه کار؟ رزق من شعر است؛ آن را هر سحر تقسیم کن آه ای باران رحمت! بر سر شعرم ببار! شب ستاره، شب شکفتن، شب شروع روشنی است حکمتی دارد که باشد چشم من شب زنده‌دار هان، بخوان از چشم‌هایم راز آشوب مرا مثل آهوها شدم در چشم‌های تو شکار! مهربان من! پر از پژمردگی‌ها شد دلم لطف کن بر گونه‌ی این شعر لبخندی بکار سایه‌ای از نور تو افتاد بر روی سرم تو رهایم کرده‌ای از ظلمت شب‌های تار با حدیث سلسله، حِصن حصینی ساختی نطق «الّا»یِ تو شد برّنده مثل ذوالفقار راه را کج کرده‌ام از هرطرف سمت شما ای ولای تو صراط المستقیمِ آشکار تا بگیرد از شما اذن تشرف شعر من کوپه کوپه واژه‌ها در این قصیده شد قطار صبح جمعه، گوشه‌ی دارالولایه؟ صحن قدس؟ تو بگو، کی یا کجا این‌بار بگذارم قرار؟ ✍ * حافظ:«چگونه طوف کنم در فضایِ عالمِ قدس؟ که در سراچهٔ ترکیب، تخته‌‌بندِ تنم» 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تا که نوشیدم شراب ناب سقاخانه را باز هم پر کردم از سرمستی‌ام پیمانه را تا زیارتنامه خواندم چشم‌هایم سو گرفت سربه راه عشق بردم سجده‌ی مستانه را عطر خاک مرقدت ای آفتاب باشکوه برده از یادم مسیر خانه و کاشانه را در حریم تو که پروایی ندارد عاشقی شمع باور می‌کند دلتنگی پروانه را خادمان تو به هر مهمان خوش‌آمد گفته‌اند آشنا می‌سازد این دیدار هر بیگانه را سر به دامان ضریحت می‌گذارد زائرت اشک بر هم می‌زند آنجا تراز شانه را چون کبوترها به خوان عشق عادت کرده‌ایم از کسی جز تو نمی‌خواهیم آب و دانه را می‌گرفت ای کاش چشمت جای آن آهو مرا در خیالم زیستم یک عمر این افسانه را کنج صحن انقلاب تو دگرگون می‌شوم با تو می‌سازم دوباره این دل ویرانه را می‌نشینم با کبوترهات صحبت می‌کنم شک ندارم دوست داری شاعر دیوانه را ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به سویت پر کشیدم با دلی از قبل‌ شیدا‌تر پناه آورده است انگار تنهایی به تنهاتر دوباره بوی باران می‌دهد صحن گهرشادت چه سرّی دارد اینجا می‌شود چشمان دنیا تر به هرسو می‌روم گنبد نمایان است و حیرانم کدامین آسمان دارد از این خورشید پیداتر هنوز از دست‌هایت خاک دهسرخ آب می‌نوشد هنوز از چشمه مهرت شود لبهای صحرا، تر به سقاخانه می‌آید جهانِ تشنۀ عرفان که مانند ابوهاشم کند قدری گلو را تر ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
من اگه نمی‌شنوم ولی بجاش تو همه درد و دلامو می‌شنوی یا امام‌رضا اگه حرف نزنم از تهِ دلم صدامو می‌شنوی می‌دونم که هم‌صدای همه‌ای بخدا امام‌رضای همه‌ای یه نگاهی آخری‌ها رو ببین یا رضایِ آذری‌ها رو ببین زیر پای زائراته دل ما پشت درها پادری‌ها رو ببین می‌دونم که تو دلای همه‌ای به‌خدا امام رضای همه‌ای ما همه مثل همیم کنار تو می‌خرن اینجا دِلای زائرو برای شنیدن صدای تو گوشِ دل می‌خواد نه گوشِ ظاهرو تو اُمید گریه‌های همه‌ای بخدا امام‌رضای همه‌ای حال ما پیش شما فقط خوشِ حال ما پیش امام‌رضا خوشِ توی ایون طلا هوایی‌ام چقده هوای کربلا خوشِ تو  براتِ کربلای همه‌ای بخدا امام‌رضای همه‌ای حرف من حرف دلای بی کسه یه امام‌رضا دارم واسم بسه اگه دنیا هم برامون قفسه یه امام‌رضا دارم واسم بسه استجابت دعای همه‌ای بخدا امام‌رضای همه‌ای من اگه کم نمی‌یارم، همیشه مرحم شکستگی‌های منی به امیدی اومدم ردم نکن که پناه خستگی‌های منی نه برای من برای همه‌ای بخدا امام‌رضای همه‌ای باتو هیچی کم ندارم آقاجون می‌شه که روی منم حساب کنی اونقده مراقب دلم می‌شم تا من و آخرش انتخاب کنی هرچی غیر تو بخوام زیانمه حاجتم فقط امام زمانمه ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
می‌رسم از راه پر پیچ و خم دشوارها سوی تو، ای مایه‌ی همواره‌ی هموارها آب سقاخانه را نوشیدم و رفت از دلم گرد اندوهی که بود از دست بی مقدارها هر زمان اینجا می‌آیم تازه آدم می‌شوم آری، آری، از محبت می‌شود گل خارها من در این درگاه بی منت به کم هم راضی‌ام چون کمت بیش است از بسیاری بسیارها هیچ گاه از آستانت دست خالی برنگشت دست استمدادها و سوز استغفارها من گدای مشهدم، ای آنکه برکت می‌چکد از طلای گنبدت بر روی گندم‌زارها آمدم؛ رفتم؛ دلم دلتنگ شد؛ باز آمدم بارها و بارها و بارها و بارها من به هر در می‌زنم بسته است؛ پس لطفاً خودت- باز کن راهی به سویت از پس دیوارها.. ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در هجوم جذر و مد بی‌کسی‌ها ساحلی صحن تو دریا و عالم قطره‌ی ناقابلی چشم در چشم ضریحت عرض حاجت کرده‌ام نیست بین بنده و ارباب اینجا حائلی باز از کارم گره مثل همیشه باز شد تا که دل بستم به بست شیخ حر عاملی آب سقاخانه بعدش هم غذای حضرتی من چه می‌خواهم دگر، به‌به چه عیش کاملی رو به گنبد کنج گوهرشاد باران حرم آه با این وصف می‌ماند مگر درد دلی کفش نه دل را به خدامت امانت داده‌ام یا امین الله! دل بسته به لطفت سائلی روزه و حج و زکات و خمس جای خود ولی جز ولای تو ندارم روز محشر حاصلی ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e