بسم الله الرحمن الرحيم
#مناجات_با_خدا ؛ #شب_جمعه
#محمد_جواد_پرچمی
▶️
دامنم آلوده شد گرچه ز دنيا دوستى
جان به قربانت كه بخشيدى مرا با دوستى
ناسپاسم، ناپسندم، نارفيقم، يا رفيق
از تو امّا من نديدم چيزى اِلّا دوستى
@hosenih
مى توانستى بسوزانى، نسوزاندى مرا
اى فداى مهربانى ات كه حقّا دوستى
در جوابت يا لجاجت كرده ام يا سركشى
در جوابم يا محبّت مى كنى يا دوستى
يا زمين گيرند مردم يا زمينم مى زنند
تو بلندم ميكنى، يارب تو ما را دوستى
واقعاً ناراحت از قهر و عِتابت نيستم
ميشود محكمتر اصلاً بعدِ دعوا، دوستى
رو به قبله سجده آوردم، نجف لبّيك گفت
حق پرستى بس خلاصه شد به مولا دوستى
وصف مجنون بودن من را بپرس از فاطمه
در ميان قوم مشهورم به ليلا دوستى
دوستانت گر شهيدان حريم زينب اند
فاصله داريم ما بيچاره ها تا دوستى
از گناهت كم نكردى، كربلايت دير شد
اى دلى كه ادّعا دارى كه آقا دوستى
@hosenih
ميشود فهميد از بابُ الحسينِ محشرت
بيشتر از ديگران با سينه زنها دوستى
از بُنَىَّ گفتن زهرا دلِ گودال ريخت
تا قيامت تر شده هر چشمِ زهرا دوستى
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
به مناسبت تقارن #شب_قدر با #شب_جمعه
#اسماعیل_شبرنگ
▶️
شب جمعه دل ما گفت علی گفت حسین
رو به درگاه خدا گفت علی گفت حسین
از همه رانده شده چشم بر این در دارد
بنده ای غرق خطا گفت علی گفت حسین
@hosenih
این شب جمعه؛ شب قدر؛ شب توبه ی ماست
دل ما بین دعا گفت علی گفت حسین
پر زد از صحن نجف محضر شش گوشه ی شاه
هر دل غمزده تا گفت علی گفت حسین
روزه ام نذر پدر روضه ی من خرج پسر
غم جدا غصه جدا گفت علی گفت حسین
دل قرآن به سرم با دم سلطان نجف
کنج ایوانِ طلا گفت علی گفت حسین
اربعین پای برهنه زائر از خاک نجف
تا خود کرببلا گفت علی گفت حسین
@hosenih
مهدی فاطمه از توبه ی او راضی شد
هر که در نزد رضا گفت علی گفت حسین
من و سرمایه ی عمرم که دل دربه دری ست
تو و لبخند رضایت "چه مبارک سحری ست"
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان_عج_مناجات_در_شب_قدر
ای مقصد تمام دعاهای ما بیا
تنها دلیل دیدهی دریای ما بیا
جز تو کسی مراد شب قدر ما که نیست
ای آرزوی هر شب احیای ما بیا
امروزهایمان همگی بی تو رفتهاند
ای غایب همیشه! به فردای ما بیا
ما هجر دیدهایم، به فریادمان برس
ما زخم خوردهایم، مداوای ما! بیا
این چشمها که لایق دیدار نیستند
یک شب ز روی لطف به رؤیای ما بیا
✍ #محمدعلی_بیابانی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_زمان_عج_مناجات_در_شب_قدر
#محمدعلی_بیابانی
▶️
قبل از آنکه بنویسند جزای همه را
می سپارند به تو قدر و قضای همه را
شب قدر است ولی قدر نمی دانیمت
که تو باید بدهی اجر و سزای همه را
@hosenih
ما برای فرجت آمده ایم امشب، کاش
به اجابت برسانند دعای همه را
هر چه از دامن تو دور شود دستی باز
می کشاند وسط احسان تو پای همه را
ای گل فاطمه! یابن الحسن! آقاجانم!
بشنو داد همه را بشنو صدای همه را
@hosenih
کربلایی؟ نجفی؟ سامره ای؟ یا مشهد؟
هر کجا هستی خالی کن جای همه را
زائران حرم جد تو را می بخشند
امشب آقا بده پس کرب و بلای همه را
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#امیرالمومنین_ع_شب_شهادت
#سیدهاشم_وفایی
▶️
طبیبا مداوای مولا چه شد
بگو حال بیمار زهرا چه شد؟
طبیبا بگو حال او چون شده؟
که جان و دل ما زغم خون شده
@hosenih
چرا چشم خود را کمی وا کند
زحسرت به زینب تماشا کند؟
گهی زیر لب او نیایش کند
گهی قاتلش را سفارش کند
چرا از سخن گفتنش شد خموش
دمادم چرا می رود او زهوش؟
طبیبا غم او مرا می کُشد
چرا او به زحمت نفس می کِشد؟
چرا کاسه ی شیر پس می زند
طبیبا چرا بد نفس می زند؟
@hosenih
شرر بر دل ما غم او زند
بود همچو شمعی که سوسو زند
طبیبا رضایم به تقدیر دوست
که هستی هستی تمامی ز اوست
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#امیرالمومنین_ع_بستر_شهادت
#محمود_ژوليده
▶️
سری که خسته، شکسته، به بستر افتاده
چقدر زخم بر این سر، مکرر افتاده
به جنگهای فراوان، بر این سرِ پر شور
چقدر زخمه به راه پیمبر افتاده
@hosenih
چه شد که حال، ز یک ضربه، سر ز هم پاشید
مگر چه تیغِ جفایی بر این سر افتاده
ز تیغِ زاده ی ملجم، که بود زهر آلود
چنان شدَست، که از کار پیکر افتاده
به کوچه مردم کوفی، به خنده میگویند:
که هیچ باورمان نیست حیدر افتاده
ز خونِ فرقِ پدر، زینبِ پرستارش
بیادِ بسترِ خونینِ مادر افتاده
ز حرفِ زیرِ لبش با حسین، معلوم است
نگاهِ بی رمقِ او به کوثر افتاده
کمی ز کاسه ی شیرِ یتیمها نوشید
ولی دگر نفسِ او به آخر افتاده
چه شد که شیر بدستان، شدند نیزه بدست!؟
یتیمِ کوفه رهَش سوی لشکر افتاده!
به زیر پای همین قوم، دست و پا میزد
ندید جسمِ حسینش، که بی سر افتاده
@hosenih
چه خوب شد که ندید آن ذبیحِ عطشان را
ندید خنجرِ کوفی، به حنجر افتاده
چه خوب شد که نبود اشکِ دخترش بیند
که چشمِ هرزه ی کوفی، به معجر افتاده
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#امیرالمومنین_ع_شهادت
#مجتبی_صمدی_شهاب
▶️
حیدر که رفت بودن او در حصار بود
اوراق درد و غربت او بیشمار بود
وقتی دگر نفس نکشید و به خواب رفت
یخ زد زمین چرا که دَمِ او بهار بود
فرقش شکست و عرش خدا هم شکسته شد
آیینهی شکسته و آیینه دار بود
@hosenih
حیف از دو دست او که کفن پوش خاک شد
دستی که دست خالق این روزگار بود
عالم تمام دست به دامان دست اوست
دستی که بهر دین خدا افتخار بود
صدها فرشته بوسه برآن دست میزدند
دستی که حلّ هر گره در هشت و چاربود
یکروز دست او به نوازش سر یتیم
یکروز دست او پُره پینه زکار بود
یکروزدست او به گدا میدهد نگین
شبها به دست و شانهء او کوله بار بود
یکروز دست او به سر دست مصطفی
یکروز بهر فاطمه دستش انار بود
مانند بید لرزه به تن دشمنان همه
وقتی که دست او به تن ذوالفقار بود
دستش هرآنزمان که به شمشیر میرسید
آوای دشمن از همه سو الفرار بود
دست کسی به پای رکابش نمیرسید
لشکر به دست حیدری اش تارومار بود
یکروز دست خیبری اش شد طناب پیج
روزیکه تیره تر شده از شام تار بود
دستی بلند بود و علی دست بسته بود
آنروز علی زهمسر خود شرمسار بود
کاری زدستهای علی برنیامد و
دشمن لگد به در زد و فکر شکار بود
این دستها به علقمه رفت و زتن فتاد
عباس یک تن و صف دشمن هزار بود
دریای کوچکی وسط مشک بر لبش
چشم رباب بود که چشم انتظار بود
از تیرها که پشت سر هم به او رسید
سرتا به پا تمام تنش استتار بود
@hosenih
تیری به چشم خورد و به عمق سرش رسید
امّا هنوز قامت او استوار بود
خم شد که تیر را بکشد بی کُلاه شد
دستی نداشت زخمی وبی اختیار بود
ضرب عمود آمد و زد آنچنان که بعد
بر روی نیزه کج سر او رهسپار بود
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#امیرالمومنین_ع_شب_شهادت
#مجتبی_صمدی_شهاب
▶️
گویا که خاک مرده به کوفه نشسته است
حیدر دلیل زندگی و جان کوفه بود
ازسجده سربلند نمود و سرش شکست
این مزد سرزدن به یتیمان کوفه بود
امشب برای شیرخدا شام آرزوست
پایان تلخ دوره ی چشم انتظاری است
امّا برای زینب محزون ادامه ی
دوران تیره ی غم واندوه و زاری است
@hosenih
سرخی خون ز ریش سفیدش نمی رود
زینب به اشک ، خون زلبش پاک میکند
مانند دفن فاطمه درغربتی عجیب
فردا حسن جنازه ی او خاک می کند
درعرش شهرتش علنی در زمین غریب
مردی که خیری از بشریّت ندید رفت
او با دورنگی همه ی اهل کوفه ساخت
امّا دگر ز دوری زهرا برید رفت
کم کم که دست وپای علی سرد می شود
گرمی زخانواده ی این مرد می رود
امشب به سوی یاس سفید کبود خود
با صورتی ز زهر جفا زرد می رود
ساعات آخرین غم دل را مرور کرد
یاد خروش خندق وخیبر فتاده بود
ابروی چاک خورده ی خود را به هم کشید
گویا به یاد آتش آن در فتاده بود
می سوخت با حرارت آن شعله ، نه زتب
یادش نمی رود که چگونه درآن بلا
دشمن زصبر حیدری اش استفاده کرد
با قصد کشت فاطمه را زد به کوچه ها
بیهوش می شد و نگهش پر شراره بود
خورشید عمر طی شده اش روی بام بود
دیگر طبیب نسخه ی قطع امید داد
آمد زمان رجعت و کارش تمام بود
وقت وصیّت آمد وشد گریه ها بلند
هرم نفس نفس زدنش جان خانه برد
باب النجات عالم امکان حسین را
باب الحوائج آمد و بر دست او سپرد
جای شهادتین زلبش گفت یا حسین
زینب زهوش رفت وگریبان خود درید
تا شام تار شام غریبان کربلا
زینب دگر رخ بابای خود ندید
از کوفه رفت سوی مدینه پس از پدر
در کوفه او علاقه ی ماندن دگر نداشت
از کوفه با جلال و شکوه تمام رفت
امّا اسیرآمد و در کوفه پا گذاشت
@hosenih
دور و برش حسین و ابالفضل در طواف
از کوفه رفت با صلواتی پر از درود
آمد به شهر کوفه ولی دلشکسته با
سرهای بی تنی که همه روی نیزه بود
جای تلافی نظر لطف مرتضی
گویا علی دوباره بدهکار کوفه شد
این غم به عقل جنّ وبشر هم نمی رسید
زینب دلیل خنده ی بازار کوفه شد
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#امیرالمومنین_ع_شب_شهادت
#محسن_راحت_حق
▶️
این یتیمان که به دورِ تو نوا می گیرند
بروی ای پدرم !سخت عزا می گیرند
دلخوشی شان همه این بود که هر نیمه ی شب
فقط از دستِ شما ..آب و غذا می گیرند
@hosenih
قد کشیدند به زیرِ نظرِ الطافت..
قدرِ یک عمر ز تو عشق و صفا می گیرند
گونه هاشان همه خیس است پدرجان برخیز
بی تو هر لحظه فقط شور و نوا می گیرند
مرهمِ سینه ی تو کاسه ی شیر آوردند
گر ننوشی ..همگی اشکِ بُکا می گیرند
این پریشان شده ها را تو نوازش فرما
دارم امیّد ..کمی درس وفا می گیرند
کن سفارش..که به خاطر بسپارند مرا
یعنی آن روز که دیدند..عزا می گیرند ...
می شوم وارد این شهر به همراهِ حسین
این جماعت جلویم ..هلهله ها می گیرند
@hosenih
می زنند سنگ به پیشانیِ قاری ..بابا
تاب و تب را به گمان از اُسرا می گیرند
یک سه ساله چقدر زجر کشد در ڪوفه
می زنند سنگ و قرار از شهدا می گیرند
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_زمان_عج_مناجات_در_شب_قدر
#موسی_علیمرادی
▶️
ای کاش می شد با تو قرآن سر بگیرم
در آسمانی نگاهت پر بگیرم
ای کاش می شد امشب ای قرآن ناطق
دست شما را جای قرآن سر بگیرم
@hosenih
ای کاش می شد لااقل یک بار در خواب
با دست آغوشم تو را در بر بگیرم
ای کاش پایم واشود در خیمه اش تا
یک لقمه نان و عشق از دلبر بگیرم
ای کاش در تقدیر من امشب نویسند
پای تو را یک شب به چشم تر بگیرم
ای کاش می شد تا برای سجده از تو
مهری زخاک تربت مادر بگیرم
@hosenih
تقدیرم ای کاش این شود با تو محرم
ده روز روضه بر تن بی سر بگیرم
من عاشقم خرده ز ای کاشم مگیرید
ای کاش ها را کاش ازاین در بگیرم
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#امیرالمومنین_ع_شب_شهادت
#حسن_لطفی
▶️
به گردِ بسترِ تو دادِ بیداد
نشسته دخترِ تو دادِ بیداد
چه سازم با دلِ خود وای ای وای
چه سازم با سرِ تو دادِ بیداد
@hosenih
یتیمی گفت مادر مرکبم کو
فقیری گفت که شمعِ شبم کو
دوچشمانت چرا تار است امشب
مرا کشتی نگو که زینبم کو
طبیب آمد سرش را هِی تکان داد
مرا دستِ بلایی بی امان داد
طبیب امشب چه در گوشِ حسن گفت؟
زمین خورد و کفنها را نشان داد
زمانِ سوختنها مانده باقی
غمِ عریان بدنها مانده باقی
به من حق میدهی حالا بسوزم
دوتا از این کفنها مانده باقی
نگاهم را به این رفتن بدوزم
لباسِ مجلسِ شیون بدوزم
خیالم نیست راحت با حسینم
نشستم چند پیراهن بدوزم
@hosenih
مرا با دردهای کوفه مگذار
که با نامردهای کوفه مگذار
مرا حتی تو با شاگردهایم
و با ولگردهای کوفه مگذار
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#امیرالمومنین_ع_شهادت
#مرضیه_عاطفی
▶️
شیر خدا، امیرِ دلاور شهید شد
تنها وصیّ شخص ِ پیمبر(ص) شهید شد
بر هم نهاد چشم و رسید آخرین نفس
راحت شد از مدینه و آخر شهید شد
@hosenih
کعبه نشست بر سر و بر سینه زد فقط
تا که شنید حضرتِ حیدر شهید شد
قران کنارِ سورۂ کوثر چه بیقرار-
با گریه گفت: ساقی کوثر شهید شد
غرقِ سکوت! خیره به «در»! مثل فاطمه(س)
در خانه؛ کنج غربتِ بستر شهید شد
با بغض چندساله حسن(ع) گفت که پدر
از داغ محسن(ع) و غم ِ مادر شهید
قنفذ (لع) خبر رساند برای مغیره(لع) که-
خوشحال باش! تک یلِ خیبر شهید شد
میگفت إبن مُلجم ِ ملعون پس از نماز
مسجد صفا گرفته و...بهتر... شهید شد
@hosenih
شعر گریز پایِ من از کربلا بگو...
آنجا که تشنه! ساقی لشکر شهید شد
زینب(س) نگاه کرد و زمین خورد! تا حسین(ع)-
بر رویِ خاک؛ با تنِ بی «سر» شهید شد!
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e