eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.9هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
398 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
علم از سخن ناب تو صادر شده باشد حکمت ز تجلی تو ظاهر شده باشد از بس که بلند است مقامت چه بگویم در وصف تو، فهم همه قاصر شده باشد بر سایه‌ی طوبی و جنان فخر فروشد هرکس که دمی با تو مجاور شده باشد هم‌سنگ بیانات تو دُرّ و گهری نیست حرف تو گران‌تر ز جواهر شده باشد بشکافته‌ای معدن علم نبوی را جز تو چه کسی حضرت باقر شده باشد؟! تا روی تو را بیند و مدهوش تو گردد یک‌ عمر پریشان تو جابر شده باشد یا حضرت باقر! مددی کن به گدایت این لال ز الطاف تو شاعر شده باشد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
منم که زنده نمودم خداپرستی را منم که شیخ و مرادم تمام هستی را منم که زنده نمودم علوم قرآن را کشاند‌ ام به تماشا بهشت ایمان را منم که زنده نمودم قیام جدّم را منم که زنده نگه داشتم محرّم را در اوج عرش، مقامی رفیع دارم من و غربتی چو غروب بقیع دارم من منم که سنگ مزارم پر کبوترهاست منم که زائر تنهای هر شبم زهراست منم که در نفسم عطر کربلا جاری‌ست شمیم غربت من در دل مِنا جاری‌ست هزار حرف نگفته میان دل دارم هزار درد نهفته میان دل دارم هزار حرف نگفته ز ماجرای حسین چقدر روضه گرفتم فقط برای حسین هزار حرف نگفته ز ظهر روز عطش ز ماجرای رباب و ز داغ سوز عطش سه چار ساله ولی ماجرا که یادم هست سری که رفت روی نیزه‌ها که یادم هست همین که رفت عمو، قامت حسین خمید همین که رفت عمو، ضرب تازیانه رسید میان سلسله‌ها یک به یک قطار شدند به روی ناقه‌ی عریان همه سوار شدند چه زلف‌ها که در این ماجرا سپیده شدند چه حرف‌ها که در این کوچه‌ها شنیده شدند هنوز بر تن من جای سلسله‌ست هنوز هنوز بر کف پا زخم آبله‌ست هنوز هنوز قصّه‌ی بازار شام، یادم هست هنوز سنگ سرِ پشت بام، یادم هست هنوز قصّه‌ی آن نیزه‌دار یادم هست صدای دخترکی بی قرار یادم هست شکست پهلوی آن دختری که خورد زمین شبیه پهلوی آن مادری که خورد زمین «سه ساله بود ولی پیر عشق بابا بود» سه ساله بود ولیکن شبیه زهرا بود ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
سوغات ما از کربلا درد و محن بود پژمردگی لاله‌های در چمن بود من غصّه‌دار غصّه‌های بی قرینم من کربلا را یادگار آخرینم من یادگار روزهای خاک و خونم من یادگار چهره‌های لاله‌گونم من تشنگی را در حرم احساس کردم یاد دو دست خونی عبّاس کردم من کودکی بودم که آهم را شنیدند دیدم سر جدّ غریبم را بریدند من دیده‌ام در وقت تشییع جنازه اسبان دشمن را که خورده نعل تازه من با خبر هستم ز باغی بی شکوفه خورشید را بر نیزه دیدم بین کوفه گرچه کنون مسموم از زهر هشامم من کشته‌ی ویرانه‌ای در شهر شامم دیدم که پرپر می‌زند هم‌سنگر من در خاطرم شد زنده داغ مادر من من روضه‌خوانی در منا برپا نمودم خود روضه‌خوان قتل آن مظلوم بودم من سوختم از داغ بانوی مدینه سنگ مدینه می‌زدم هر دم به سینه :: يارب هشام آرامش من را به هم زد او ظلم را در دفتر ظلمت رقم زد زهر عدو خون کرده قلب آتشین را گریان نموده چشم زین العابدین را ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای ولــیّ‌الــلـه داور، الــســلام ای سـلامت از پـیـمبر، الـسلام حـجّـت خـلاق اکـبــر، الـسـلام زادۀ زهــرای اطـهـر، الـسـلام الــسـلام ای بــاقــر آل‌ رســول چـارمـین فرزند زهـرای بتول ای نـبـی بـر تو فـرستاده سلام وی به زین‌الـعـابدین، ماه تـمام هفتمین معصومی و پنجـم امام مکتبت تا صبح محشر، مستدام تیغ نطقت می‌شکافـد، عـلـم را روح می‌بخشد مرامت، حلم را ای ســـلام ذات حــــیّ داورت بر تو و نطق فـضیلت‌پـرورت علم آرد سـجـده بر خاک درت حلم گردیده‌ست بر دور سرت نسل نوری، هم ز باب و هم ز مام خود امام و مادرت بنـت الامام کـیـستـی ای آیت سـرّ و عـلن؟ تو هم از نسل حسینی، هم حسن تـو امـامت را روانـی در بـدن ای ولایـت را چــراغ انـجـمـن عـلم تو، عـلـم خـداونـد جـلـیـل وحی باشد بر لبت بی‌جـبـرئیل از درخـت عـلـم، بَـر داریـم ما وز تو صد دریا گهـر داریم ما بـس حـدیـث مـعـتـبـر داریم ما از شـما کی دست بـرداریم ما؟ یابن زهـرا! سر بـرآور بـاز هم «جابر جُعفی» بـپـرور باز هم یابن زهرا گرچه با بغض تمام حرمتت گردید پامـال «هشام» بر تـنت آزار آمد صبح و شـام تـو امامـی، تـو امامی، تو امام نور از هر سو که خیزد، دیدنی‌ست چهرۀ خورشید کی پوشیدنی‌ست؟ تـو خـزانِ بـاغ زهــرا دیـده‌ای تو تن بی‌سر به صحرا دیده‌ای گـردن مـجـروح بــابـا دیـده‌ای بـر فـراز نـیزه سرهـا دیـده‌ای کاش می‌دیدم چه آمد بر سرت یا چه کرده کعب نی با پیکرت؟ تو چهل‌ منـزل اسارت دیـده‌ای از ستمکاران جسـارت دیده‌ای خود عزیزی و حقارت دیده‌ای تشنگی و قتل و غارت دیده‌ای چار ساله، کـوه مـاتـم بُـرده‌ای مثل عـمـه، تـازیـانه خورده‌ای شـام بـود و مجـلس شـوم یـزید چشم تو چوب و لب خشکیده دید گه سکینه ناله از دل می‌کـشید گاه زینب جامـه بـر پیکر درید چشم بر رگ‌های خونین دوختی سـوختی و سـوخـتی و سوختی ای دل شـیـعـه چـراغ تــربـتت دیـده‌هـا دریای اشک غـربـتت سال‌ها بـر دوش کـوه محـنـتت روز و شب پامال می‌شد حرمتت ظلم دیـدی در عیان و در خـفا تـا شـدی مسمـوم از زهـر جفا ای به جانت از عدو رنج و عذاب هم به طفلی، هم به پیری، هم شباب قلبت از زهـر ستـم گردیـد آب قبــر بـی‌زوّار تــو، در آفتــاب وسعت صحن تو مُلک عالم است لالۀ قبر تو اشک «میثم» است ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
زخمیِّ زهری بود و بر غم مبتلا بود زهر جگرسوزی که بر دردش دوا بود پنجاه سالِ عمر او با درد بگذشت پنجاه سال، او روضه‌دار کوچه‌ها بود تب می‌نمود و یاد مادر گریه می‌کرد او خوب با سردرد و سیلی آشنا بود لب‌تشنه بود و زهر، آتش زد به جانش چون یادگاریِّ حسین و مجتبی بود عادت به «لایَومَ کَیَومُک» داشت حرفش یعنی گریز حرف‌هایش کربلا بود در خاطرش مانده شلوغی‌های گودال جدِّ غریبش را که زیر دست و پا بود جدِّ غریبی که لباسش را ربودند غسل و کفن، زخم زیاد و بوریا بود جدِّ غریبی که سرش منزل به منزل گاهی به نیزه، گاه در طشت طلا بود ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای جان‌جهان! امام باقر ای قبلۀ جان! امام باقر ای کهف امان! امام باقر ای فوق بیان! امام باقر ای نور عیان! امام باقر مولای زمان! امام باقر تو باقر علم کبریایی تو آینۀ خدانمایی تو قبلۀ جان انبیایی حق است که حجت خدایی ما یکسره درد و تو دوایی ما جسم و تو جان امام‌ باقر تو مظهر رب‌العالمینی تو هستی زین‌العابدینی عیسای مسیح آفرینی سر تا قدم آیت مبینی سلطان جهان، امام دینی در کون و مکان امام باقر ای دوستی تو اعتبارم من آرزوی مدینه دارم تا روی به درگه تو آرم تا چهره به تربتت گذارم شاید به بقیع، جان سپارم با اشک روان امام باقر ای قلۀ عرش، خاک پایت ای جان جهانیان فدایت گل‌واژۀ وحی در صدایت تو پادشهی و ما گدایت چشم همه بر درِ سرایت از پیر و جوان امام باقر افسوس که حرمتت دریدند بعد از نبی از شما بریدند در شام، غریبی تو دیدند ننگ ابدی به خود خریدند بر قتل تو نقشه‌ها کشیدند پنهان و عیان امام باقر بودی ز حقوق خویش محروم تا شد جگرت به زهر، مسموم با یاد تو ای امام مظلوم گردید قلوب شیعه مغموم از قبر غریب توست معلوم صد رنج نهان امام باقر گریه به عزای تو ثواب است دل‌ها ز مصیبتت کباب است قبر تو میان آفتاب است از کینۀ دشمنان خراب است این حرمت آل بوتراب است؟! کی بود گمان امام باقر تو جور و جفای شام دیدی خاکستر و سنگ و بام دیدی بر نیزه سر امام دیدی خوشحالی خاص و عام دیدی بیداد و ستم مدام دیدی از خرد و کلان امام باقر ای وصف تو بار نخل میثم وی خاک رهت به زخم، مرهم وی ریزه‌خور عطات، آدم وی لطف و کرامتت مسلّم در حشر ز آتش جهنم ما را برهان امام باقر ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چقدر خاطره از رنج‌های قافله داری گمان کنم که به پایت هنوز آبله داری اگر به هلهله سر برده‌اند از تو در آن دشت ولی هنوز صبوری، هنوز حوصله داری تویی که کودکیَات را به پای نیزه دویدی تویی که تا سر نی یک نگاه فاصله داری پی که می‌رود آن دل، دل شکسته و خونت به شوق کیست که دستی به دست سلسله داری؟! هنوز تیر سه شعبه نرفته است ز یادت هنوز دلهره از خنده‌های حرمله داری به شور و شوق کشیدی به بر هر آنچه بلا را  که گفته است که از درد و داغ‌ها گله داری... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
اگرچه در نظرت آنچه نیست، ظاهر ماست سیاه‌جامۀ سوگت لباس فاخر ماست سلام می‌دهم و دلخوشم که فرمودید هرآن‌که در دل خود یاد ماست، زائر ماست تویی که نام غریبت خودش به تنهایی اثرگذارترین روضۀ منابر ماست بگو چگونه نگویم که دوستت دارم که این حدیث شریف از امام باقر ماست: «خبر کنید کسی را که دوستش دارید»* خدا کند برسد، این پیام آخِر ماست مرا که در سفر آخرت امیدی نیست مگر به این‌که بگویید: او مسافر ماست اگرچه درخورتان شعر، ناسرودنی است بگو به لطف خود: این روسیاه، شاعر ماست ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ * در روایت است که مردی از مسجد گذر کرد، در حالی که امام باقر و امام صادق(علیهماالسلام) نیز در مسجد نشسته بودند. یکی از اصحاب امام باقر(علیه‌السلام) گفت: به خدا قسم من این شخص را دوست می‌دارم. امام فرمود: «اَلا فَأَعْلِمْه فَاِنَّهُ اَبْقی لِلْمَوَدَّهِ وَ خیرٌ فی الأُلفه؛ پس به او خبر بده، چرا که این خبردادن، هم مودّت و دوستی را پایدارتر می‌کند، هم در ایجاد الفت، خوب است». (بحارالأنوار، ج۷۱، ص۱۸۱) 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
گرچه آتش به دل شعله‌ورم افتاده شرر زهر ستم بر جگرم افتاده یادم از کرب وبلا آمد و یک بار دگر انقلابی به دل شعله‌ورم افتاده آه از آن گلشن خونین که به چشمم دیدم گل پرپر، همه جا دور و برم افتاده ثمری از شجر طیبه هستم؛ امّا آتشی بر همه‌ی برگ و برم افتاده از تن جّد غریبم چه بگویم، وقتی به سوی قتلگه او گذرم افتاده کودکی بودم و دیدم که به پیش نظرم غل و زنجیر به پای پدرم افتاده از همان‌روز که خورشید به نی جلوه نمود سایه‌ای از غم و محنت به سرم افتاده دیده‌ام از اثر ضربت سنگ بیداد ز روی نی سر شمس و قمرم افتاده عمه‌ی کوچک من پیش نگاهم جان داد درد این بار گران بر کمرم افتاده آه دیگر ز فلک پیک شهادت آمد زین خبر اشک ز چشم پسرم افتاده ای «وفایی» همه جا در غم ما گریه کنید لخته‌های دلم از چشم ترم افتاده ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در بهار زندگی، رنگ خزان را دیده‌ای هر چه را مقتل روایت کرده آن را دیده‌ای سوز زهر آتش به جانت زد ولی در کودکی تشنه‌لب سوزان‌ترین روز جهان را دیده‌ای روز عاشورا میان خنده‌های کوفیان ناله پیری به بالین جوان را دیده‌ای در تمام عمر اگر می‌سوختی مثل رباب روی دوش حرمله تیر و کمان را دیده‌ای در میان خیمه‌ها وقت غروب آفتاب لحظه لحظه اضطراب عمه‌جان را دیده‌ای خاک عالم بر سرم در زیر سم اسب‌ها جسمِ عریانِ بزرگِ خاندان را دیده‌ای از درون خیمه‌هایی که در آتش سوختند گوشواره بردن غارتگران را دیده‌ای وقتی از زخم زبان کوفیان راحت شدی تازه بعدش شامیان بد دهان را دیده‌ای در کنار عمه‌جان، در مجلس نامحرمان بر لب قاری، هجوم خیزران را دیده‌ای داغ‌هایی که شمردم شمه‌ای از داغ توست هر چه را مقتل روایت کرده آن را دیده‌ای ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شب دنیا اگر که تاریک است چاره‌ای نیست جز ستاره شدن از دل صومعه به لطف امام راه باز است تا زُراره شدن راه را هر زمان که گم کردی از دلیلی در آن مسیر بپرس او دلش روشن است می‌بیند قصه را از ابابصیر بپرس قصه‌ی آنکه خواست تا شیعه نرود سمت مقصدی دیگر آری آری جهان دگرگون شد با حضور محمدی دیگر پدر علم بود و زاده‌ی زهد چشم‌هایش طلوع پیغمبر فخر خلقت محمَّد بن علی مرد میدان دین اباجَعفر جمع نور حسین بود و حسن روی منبر شبیه حیدر بود اولین بانی حدیث و کلام قلمش ذوالفقار دیگر بود از مدینه به کربلا وا شد با حضورش تمام پنجره‌ها بغض، یک عمر در گلویش بود خسته بود از هجوم خاطره‌ها از همان کودکی به خود می‌گفت کربلا را ادامه خواهم داد روضه می‌خواند اول هر درس یاد آن خاطرات می‌افتاد یاد روزی که جدّ تشنه لبش بین گودال دست و پا می‌زد او که سنی نداشت، در خیمه عمه جان را فقط صدا می‌زد دید هر دم به روی نی سرها... دید در بین ناقه خواهرها... دید خلخال‌ها و زیورها.... دید زخم است گوش دخترها... ناگهان پیر می‌شود هر کس اول کودکی اسیر شود جان سالم به در نخواهد برد هر که با زجر هم‌مسیر شود بارها با سه ساله در صحرا مثل گل‌های تشنه پژمُردند دست‌هاشان میان یک زنجیر پیش هم تازیانه می‌خوردند می‌دویدند در دل صحرا روضه‌خوانِ عزای هم بودند بارها جای هم کتک خوردند زخمی ماجرای هم بودند ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
باقرالعلم! به علم تو بشر محتاج است هفت ذی الحجه برای تو شب معراج است موسم حج شده، داغت به دل حُجّاج است حج خودش نیز عزادار امیر الحاج است نطق من لال شد از داغ تو، خاموش شده‌ست کعبه اینبار برای تو سیه‌پوش شده‌ست دم آخر پسرت را که زیارت کردی باز از کرببلا نقل روایت کردی روضه خواندی خودت و شرح مصیبت کردی گریه کردی سپس اینگونه وصیت کردی دوست دارم پسرم راوی یک غم باشی بعد من بانی غمخانه‌ی جدّم باشی پسرم! کرببلا بودم و دیدم چه گذشت وسط حرمله‌ها بودم و‌ دیدم چه گذشت پهن کردند عبا، بودم و دیدم چه گذشت پا به پای اسرا بودم و دیدم چه گذشت دیدم و این همه پیش غم زینب کم بود عمّه‌ی ما وسط آن همه نامحرم بود آه! می‌سوزد از آن واقعه هر شب جگرم آنقدر داغ بزرگ است که خم شد کمرم داد زد جدّ غریبم که خدایا پسرم داد زد اکبر از آن سو که خدایا پدرم ضجّه‌‌ی وا پسرم وا پسرم یادم هست با چه حالی پسرم را ببرم یادم هست یاد دارم که رباب آمد و از پا افتاد بین گهواره علی اصغرش از نا افتاد ماهی تشنه‌لبی بر لب دریا افتاد روی دست پدر اصغر به تقلّا افتاد با همان تیر، همه اهل حرم را کشتند جدّمان را ته گودال، نه ! اینجا کشتند خیمه می‌سوخت، دل من پسرم! بیش از آن شعله‌ور مانده، ببین شعله‌ورم بیش از آن خیمه تب داشت ولیکن پدرم بیش از آن موی من سوخت در آتش، جگرم بیش از آن پسرم! روز و شبم در تب این غم سر شد عمر من سوخت در این آتش و‌ خاکستر شد پسرم! سینه‌ام از داغ کباب است هنوز پسرم! غصه‌ی من غصه‌ی آب است هنوز پسرم! داغ دلم داغ رباب است هنوز پسرم روضه‌ام از بزم شراب است هنوز زخم‌ اگر تازه و تر این همه بر تن مانده اثر داغ رقیه‌ست که با من مانده ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e