eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
46.8هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
395 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
در بهار زندگی، رنگ خزان را دیده‌ای هر چه را مقتل روایت کرده آن را دیده‌ای سوز زهر آتش به جانت زد ولی در کودکی تشنه‌لب سوزان‌ترین روز جهان را دیده‌ای روز عاشورا میان خنده‌های کوفیان ناله پیری به بالین جوان را دیده‌ای در تمام عمر اگر می‌سوختی مثل رباب روی دوش حرمله تیر و کمان را دیده‌ای در میان خیمه‌ها وقت غروب آفتاب لحظه لحظه اضطراب عمه‌جان را دیده‌ای خاک عالم بر سرم در زیر سم اسب‌ها جسمِ عریانِ بزرگِ خاندان را دیده‌ای از درون خیمه‌هایی که در آتش سوختند گوشواره بردن غارتگران را دیده‌ای وقتی از زخم زبان کوفیان راحت شدی تازه بعدش شامیان بد دهان را دیده‌ای در کنار عمه‌جان، در مجلس نامحرمان بر لب قاری، هجوم خیزران را دیده‌ای داغ‌هایی که شمردم شمه‌ای از داغ توست هر چه را مقتل روایت کرده آن را دیده‌ای ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شب دنیا اگر که تاریک است چاره‌ای نیست جز ستاره شدن از دل صومعه به لطف امام راه باز است تا زُراره شدن راه را هر زمان که گم کردی از دلیلی در آن مسیر بپرس او دلش روشن است می‌بیند قصه را از ابابصیر بپرس قصه‌ی آنکه خواست تا شیعه نرود سمت مقصدی دیگر آری آری جهان دگرگون شد با حضور محمدی دیگر پدر علم بود و زاده‌ی زهد چشم‌هایش طلوع پیغمبر فخر خلقت محمَّد بن علی مرد میدان دین اباجَعفر جمع نور حسین بود و حسن روی منبر شبیه حیدر بود اولین بانی حدیث و کلام قلمش ذوالفقار دیگر بود از مدینه به کربلا وا شد با حضورش تمام پنجره‌ها بغض، یک عمر در گلویش بود خسته بود از هجوم خاطره‌ها از همان کودکی به خود می‌گفت کربلا را ادامه خواهم داد روضه می‌خواند اول هر درس یاد آن خاطرات می‌افتاد یاد روزی که جدّ تشنه لبش بین گودال دست و پا می‌زد او که سنی نداشت، در خیمه عمه جان را فقط صدا می‌زد دید هر دم به روی نی سرها... دید در بین ناقه خواهرها... دید خلخال‌ها و زیورها.... دید زخم است گوش دخترها... ناگهان پیر می‌شود هر کس اول کودکی اسیر شود جان سالم به در نخواهد برد هر که با زجر هم‌مسیر شود بارها با سه ساله در صحرا مثل گل‌های تشنه پژمُردند دست‌هاشان میان یک زنجیر پیش هم تازیانه می‌خوردند می‌دویدند در دل صحرا روضه‌خوانِ عزای هم بودند بارها جای هم کتک خوردند زخمی ماجرای هم بودند ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
باقرالعلم! به علم تو بشر محتاج است هفت ذی الحجه برای تو شب معراج است موسم حج شده، داغت به دل حُجّاج است حج خودش نیز عزادار امیر الحاج است نطق من لال شد از داغ تو، خاموش شده‌ست کعبه اینبار برای تو سیه‌پوش شده‌ست دم آخر پسرت را که زیارت کردی باز از کرببلا نقل روایت کردی روضه خواندی خودت و شرح مصیبت کردی گریه کردی سپس اینگونه وصیت کردی دوست دارم پسرم راوی یک غم باشی بعد من بانی غمخانه‌ی جدّم باشی پسرم! کرببلا بودم و دیدم چه گذشت وسط حرمله‌ها بودم و‌ دیدم چه گذشت پهن کردند عبا، بودم و دیدم چه گذشت پا به پای اسرا بودم و دیدم چه گذشت دیدم و این همه پیش غم زینب کم بود عمّه‌ی ما وسط آن همه نامحرم بود آه! می‌سوزد از آن واقعه هر شب جگرم آنقدر داغ بزرگ است که خم شد کمرم داد زد جدّ غریبم که خدایا پسرم داد زد اکبر از آن سو که خدایا پدرم ضجّه‌‌ی وا پسرم وا پسرم یادم هست با چه حالی پسرم را ببرم یادم هست یاد دارم که رباب آمد و از پا افتاد بین گهواره علی اصغرش از نا افتاد ماهی تشنه‌لبی بر لب دریا افتاد روی دست پدر اصغر به تقلّا افتاد با همان تیر، همه اهل حرم را کشتند جدّمان را ته گودال، نه ! اینجا کشتند خیمه می‌سوخت، دل من پسرم! بیش از آن شعله‌ور مانده، ببین شعله‌ورم بیش از آن خیمه تب داشت ولیکن پدرم بیش از آن موی من سوخت در آتش، جگرم بیش از آن پسرم! روز و شبم در تب این غم سر شد عمر من سوخت در این آتش و‌ خاکستر شد پسرم! سینه‌ام از داغ کباب است هنوز پسرم! غصه‌ی من غصه‌ی آب است هنوز پسرم! داغ دلم داغ رباب است هنوز پسرم روضه‌ام از بزم شراب است هنوز زخم‌ اگر تازه و تر این همه بر تن مانده اثر داغ رقیه‌ست که با من مانده ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ز طفلی آه غم از دل کشیدی به جان خود غم عالم خریدی ز کوی کربلا تا شام و کوفه تو با طفلان، سر بر نیزه دیدی@dobeity_robaey
نذر امام محمد باقر (ع) که زیارت عاشورا را به علقمه آموخت. خطبه‌ها بغض‌های کودکی‌ات قصه را باز هم روایت کن کربلا گوشه‌گوشه نی‌نامه است یکسر از نینوا حکایت کن پنجمین خطبه‌خوان آتش و خون! پدر و مادرم فدایت باد واژه‌ها را به قتلگاه ببر شعر گمراه را هدایت کن علقمه روبرویت آماده است با دواتی مرکب از خوناب چشم در چشم؛ التماس دعا! همه را راهی زیارت کن خط به خط شعر، خطبۀ خون است شاعر! این خطبه اوج مضمون است گر چه رنج قوافی‌ات باقی‌ست نظم نی‌نامه را رعایت کن بغض مانده‌ست در گلوی امام بنشین باز روبه‌روی امام علقمه! از زیارتت بنویس باز هم خطبه را روایت کن ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آه از کوفه‌ی بی شرم و حیا... واویلا شام صد مرتبه شد کرببلا... واویلا هر قدم سنگ، پذیرای سر بابا بود کوچه در کوچه بلا بود بلا... واویلا داغ زنجیر که بر گردن بابا بستند زخم آن آمده تا گردن ما... واویلا آی نامرد! پدر را زده‌ای ما را هم آی بی شرم و حیا!... عمه چرا... واویلا شرم کن شرم... رقیه چه گناهی دارد؟ جان زهرا نزن این فاطمه را... واویلا قصه‌ی فاطمه و سیلی و آن در بس نیست؟ غارت خیمه و پیراهن و معجر بس نیست ؟ اول شام، به اسماء خدا سنگ زدند به سر سرخ غریب الغربا سنگ زدند در دروازه ساعات، زنان با شادی به سر پاک تمام شهدا سنگ زدند از خدایم طلب مرگ نمودم صد بار در همان کوچه که بر عمه‌ی ما سنگ زدند به امیدی که خداوند غنی‌شان سازد به سر پاک عمویم، فقرا سنگ زدند قصد قربت به لب آورده و با حال وضو درِ مسجد – چه بگویم- علما سنگ زدند مادر و عمه و بابا سپر من بودند وقتی از بام به سمت اسرا سنگ زدند با رقیه همه جا ضجه کنان ناله کنان گریه کردیم ولی... باز به ما سنگ زدند شامیان بغض علی در دلشان بود چقدر نرسیدند اگر کرببلا ... سنگ زدند یکنفر آه... نپرسید چرا سنگ زدید یکنفر نیز... نمی‌گفت چرا سنگ زدند نزده هیچکسی زخم چنین تا حالا بر دل و پیکره‌ی دین مبین تا حالا ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
روضه می‌خوانم از زبان کسی که خودش داغ کربلا دیده در حوالیِ قتلگاه حسین خولی و شمر بی حیا دیده باقرالعلم اینچنین فرمود: جدّ ما را به پنج حربه زدند لشکری با تمام بی رحمی به غریبی هزار ضربه زدند یک نفر با هجوم شمشیرش عده‌ای با هزار سر نیزه بر تنش زخم بی شماره نشست تیر بر تیر، نیزه در نیزه یوسف افتاد بین صدها گرگ پنجه‌هایی پلید چنگش زد آنکه بی تیر بود و بی نیزه از همان راه دور سنگش زد یوسف افتاد بی رمق در خاک پیش چشم اله و محبوبش بی حیایی رسید و با کینه زد به زخم حسین با چوبش دادِ زینب بلند شد اینجا: پسر مادر مرا نزنید تن صد چاک و بی دفاعش را دیگر اینگونه با عصا نزنید ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هر غصه در برابرت از غصه آب شد از بس که داغ‌های دلت بی‌حساب شد عمری دم از مصیبت کرب و بلا زدی قلبت برای زینب کبری کباب شد هم‌بازی رقیه کمی از سفر بگو از آن سفر که شرح غمش صد کتاب شد از آن سفر که هیچ کسی آب خوش نخورد از آن سفر که خون به دل آفتاب شد تیری که پهلوان علی را ز پا نشاند با افتخار قسمت طفل رباب شد لشکر که رفت، شمر سر حوصله رسید دیدی چه با سر پسر بوتراب شد آه از دمی که زینب کبری به شام رفت وای از دمی که وارد بزم شراب شد اما عقیله خواند چنان خطبه‌ای کزان کاخ یزید روی سر او خراب شد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جان بر لب ما آمد و جان از بر ما رفت برخیز! ببین کعبۀ جان، سوی منا رفت «دور از رخ او، دم‌به‌دم از دیدۀ زمزم سیلاب سرشک آمد و طوفان بلا رفت» با روح الامین از غم آن ماه بگویید نور جبل‌النور، بگو روح حرا رفت با حِجر بگویید ز سوز غم هجران از درد بمیریم که از دست دوا رفت «احرام چه بندیم چو آن قبله نه این‌جاست در سعی چه کوشیم چو از مروه صفا رفت» در جامۀ احرام مگر تیغ نبستند؟ گفتند ز چه «آبروی مکه، کجا رفت؟» می‌رفت که ره گم نشود -رهروِ عاشق!- می‌پرسی اگر کعبۀ عشاق چرا رفت از «کرب» و «بلا» در ره جانان چه هراسی‌ست؟ او کعبۀ جان بود و سوی «کرب‌وبلا» رفت هر کس که نشد همسفرش در سفر عشق یک‌عمر خطا رفت، خطا رفت، خطا رفت «گفتی که وصالش به دعا باز توان یافت برخیز که عمرت همه در کار دعا رفت» برخیز که امسال ز حج باز نمانی برخیز ببین کعبۀ جان سوی منا رفت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شيعيان! ديگر هواى نينوا دارد حسين روى دل با كاروان كربلا دارد حسين از حريم كعبۀ جدّش به اشكى شُست دست مروه پشت سر نهاد امّا صفا دارد حسين مى‌برد در كربلا هفتاد و دو ذبح عظيم بيش از اينها حرمت كوى منا دارد حسين... او وفاى عهد را با سر كند سودا ولى خون به دل از كوفيان بی‌وفا دارد حسين... آب را با دشمنان تشنه قسمت مى‌كند عزّت و آزادگى بين تا كجا دارد حسين... دست آخر كز همه بيگانه شد، ديدم هنوز با دم خنجر نگاهى آشنا دارد حسين شمر گويد گوش كردم تا چه خواهد از خدا جاى نفرين هم به لب ديدم دعا دارد حسين اشک خونين، گو بيا بنشين به چشم «شهريار» كاندرين گوشه عزايى بى‌ريا دارد حسين ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خوشا آن‌کس که امشب در کنار کعبه جا دارد به سر شور و به دل نور و به لب ذکر خدا دارد همه در مکّه جمع و کاروانی خارج از مکّه، ره صحرا گرفته، کیست این، عزم کجا دارد امیر کاروان، فرزند زهرا با جوانانش برای حجّ خون عزم دیار کربلا دارد... ذبیح اکبر این کاروان باشد علی‌اصغر که حلقی تشنه اما تشنۀ تیر بلا دارد... حسین بن علی حجّی رود یاران که در این حج چهل منزل به روی نیزه‌ها سعی صفا دارد چو حاجی می‌شود محرم بپوشد حلّه‌ای بر تن عزیز فاطمه بر تن لباس از بوریا دارد تنش در موج خون افتاده با خواهر سخن گوید سرش ذکر خدا از نیزه تا تشت طلا دارد... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e