#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
در کوچه باغها خبری از بهار نیست
بر شاخهها، نشانهای از برگ و بار نیست
هجدههزار نامه برایت نوشتهاند
اما به خط هیچ کدام اعتبار نیست
هر چه نوشتهاند، دروغ است جان من!
در این بلاد، عاشق چشم انتظار نیست
نقشه کشیدهاند برای گلویتان
قتلم عزیز فاطمه پایان کار نیست
قتلم عزیز فاطمه آغاز ماجراست
برگرد از این مسیر، دلم را قرار نیست
در وا نمیکنند روی میهمان خویش
انگار قحطی است! کسی سفرهدار نیست
ای باغبان گ! عطش به کمینت نشسته است
جای شکوفههای تو این خارزار نیست
از آب هم مضایقه دارند کوفیان
بر تشنهکام دادن آب افتخار نیست
میترسم از خیانت این کوفهی خراب
در راه یاریات قدمش استوار نیست
از یاد برده است وفای به عهد را !
برگرد که مقید قول و قرار نیست
بعد از علی چه بر سر این شهر رفته است؟!
برگرد که غریبکشی ننگ و عار نیست
✍ #وحید_قاسمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
کوفه دیگر خانهی مردانِ مرد انگار نیست
کوچ کرده مردی و این شهر، شهرِ یار نیست
کوفه اکنون بندهی زور و زر و تزویر شد
کوفه دیگر کوفهی تسلیمِ محضِ یار نیست
کوفه، مردستان شمشیر و شجاعت بود، حیف
آه در این شهر، جز «طوعه» کسی عیّار نیست
سایهی رعب و خیانت میدود در کوچهها
یک پناه امن، حتی سایهی دیوار نیست
نابرادرها یکایک در هراس از گرگ وَهم،
یوسفی هست و خریداری در این بازار نیست
زخم شمشیر خیانت را ببین بر پشت من
سرفرازم، زخم سرباز تو ذلتبار نیست
مستی دنبالهداری یافتم از گیسویت
آه از مستی چه گویم؟ یک رگم هشیار نیست
بر روی دارالاماره چشم من دنبال توست
هیچ حسی بهتر از این وعدهی دیدار نیست...
✍ #سیدمهدی_حسینی_رکن_آبادی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
شانههای زخمیاش را هیچكس باور نداشت
بار غربت را كسی از روی دوشش برنداشت
در نگاهش كوفهكوفه غربت و دلواپسی
عابر دلخسته جز تنهاییاش یاور نداشت
بامهای خانههای مردم بیعتفروش
وقت استقبال از او جز سنگ و خاكستر نداشت
میچكید از مشکهاشان جرعهجرعه تشنگی
نخلهاشان میوهای جز نیزه و خنجر نداشت
سنگها کی در پی شَقّ القمر بودند؟ آه
نسبتی نزدیک اگر این ماه با حیدر نداشت
روی گلگون و لب پر خون و چشمان كبود
سرگذشتی بین نامردان از این بهتر نداشت
سر سپردن در مسیر سربلندی سیرهاش
جز شهادت آرزوی دیگری در سر نداشت
✍ #یوسف_رحیمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
سیر و سلوک من شده آواره بودن
بی چاره بودن با وجود چاره بودن
هر کس کسی دارد ولیکن من ندارم
کاری به جز زانو بغل کردن ندارم
من دوست دارم کوچهگرد شب شدن را
شب تا سحر دلواپس زینب شدن را
رفتند اما یک نفر دور و برم بود
آن یک نفر هم سایهی پشت سرم بود
گشتم ولی این شهر پروانه ندارد
انگار جز طوعه کسی خانه ندارد
این شهر بی درد است، یک زن اهل درد است
طوعه پناهم داد، خیلی طوعه مرد است
چه مردم نامهربانی داشت کوفه
ای کاش ده تا مثل هانی داشت کوفه
در کوفه دیگر حرمت مهمان شکسته
این چند روزه آنقدر دندان شکسته
اینجا وفا دارد، وفاهای دروغی
بازار هم دارد، چه بازار شلوغی!
بازار، دنبال وفا رفتم، جفا داشت
اما خدا را شکر دیدم بوریا داشت
از بام نه از چشمشان افتادم آخر
دیدی چه کاری دست زینب دادم آخر؟!
مانند قربانی تنم را می کشیدند
دست مرا بستند و از پا میکشیدند
میخواستم خونم به پای رب بریزد
گل در مسیر محمل زینب بریزد
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
قسمت این بود تا که در کوفه
تو علمدار پرچمش باشی
اصلاً آنجا تو را فرستاده
تا سفیر محرمش باشی
کوفه دارد دروغ می گوید
مردم کوفه اهل نیرنگند
اولش دست میدهند و سپس
همهی شهر با تو میجنگند
عهد و پیمان کوفیان، مسلم!
مثل قوم یهود میشکند
دل نبندی به مردم این شهر
بیعت کوفه زود میشکند
جمعیت آمده است و مسجد پُر
به جماعت نماز بر پا کن
مطمئن نیستم به این مردم
نیتت را بیا فرادا کن
همهی شهر را بگردی نیست
یک نفر مردِ مرد در کوفه
جز خودت که غریب ماندی، نیست
هیچ کس کوچهگرد در کوفه
مثل هانی یکی دو تا شاید
دیگران برق سکه را دیدند
به بهای سرت طمع کردند
آمدند و تمام جنگیدند
اولین روضهخوان خودت هستی
داری از بوی سیب میخوانی
روی دارالاماره هم بروی
از امام غریب میخوانی
✍ #محسن_ناصحی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
روی تو را به چشم دل، از سر دار دیدهام
جانب مکه پر زند، جان به لب رسیدهام
حرمت جان شکستهام، در دل خون نشستهام
تا که به دست بستهام، ناز غمت کشیدهام
دیده به شعله دوختم، لحظه به لحظه سوختم
هستی خود فروختم، عشق تو را خریدهام
تن به قضا سپردهام، منّت تیغ بردهام
بلکه تو خندهای کنی پایِ سرِ بریدهام
تا بزنم ز زخم تن، بوسه به خاک مقدمت
کوچه به کوچه میرود، جسم به خون طپیدهام
از سر بام بر زمین چون تن خود نیفکنم
من که ز خاک کوچهها بوی تو را شنیدهام
هست امیدم از درت، بعد تو نزد خواهرت
شود کنیز دخترت، دختر داغدیدهام
از تو جدا نزیستم، پیش رویت گریستم
من سر دار نیستم، نزد تو آرمیدهام
✍ #غلامرضا_سازگار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
اگرچه بر سر دارم، ،میا به کوفه حسین
هنوز زمزمه دارم، میا به کوفه حسین
سلام من به تو ای آفتاب هستیبخش
چراغ محفل تارم، میا به کوفه حسین
نوشتهام که بیایی، ولی به صفحهی خاک
به اشک خود بنگارم، میا به کوفه حسین
میان کوفه غریبانه میزنم فریاد
امید و صبر و قرارم، میا به کوفه حسین
به سنگساری مهمان به کوفه میکوشند
امام آینهدارم، میا به کوفه حسین
دراین دیار، به سرنیزه لاله میچینند
گل همیشه بهارم، میا به کوفه حسین
برای آن که نگردی تو بی علی اکبر
دمادم است شعارم، میا به کوفه حسین
نشسته حرمله درانتظار اصغر تو
ببین که واهمه دارم، میا به کوفه حسین
پیام آخر مسلم برای تو این است
گذشته کار زکارم، میا به کوفه حسین
به گریه گفت «وفایی» زمسلم بن عقیل
به درد و غصه دچارم، میا به کوفه حسین
✍ #سیدهاشم_وفایی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
ترسم این نیست سفیر تو سر دار رود!
ترسم این است رقیه سر بازار رود
کوهی از سنگ، سر بام ببینی چه کنم !؟
دخترت را ملأ عام ببینی چه کنم !؟
ترسم این است به دل کینه تلنبار کنند
خواهرت را دم دروازه گرفتار کنند
راضیام از تن من جامه به غارت ببرند
راضیام دختر من را به اسارت ببرند
راضیام طعنه به من عالم و آدم بزند
راضیام حرمله با تیر به چشمم بزند
در عوض، مجلس اغیار نیاید زینب
بین انظار به اجبار نیاید زینب
من خجالت زدهام بابت فردا، ای داد
جگرم سوخت! جگر گوشهی زهرا ، ای داد
جگرم سوخت جگر گوشهی زهرا! برگرد
بابت کشتن تو آمده فتوا، برگرد
چه بلاها که سر نامهبرت آوردند !
یادم آمد چه به روز پدرت آوردند
من نوشتم که بیایی، همه تقصیر من است
تشنگی پسر فاطمه تقصیر من است
مادرت فاطمه گیرم که مرا هم بخشید
من خودم را سر آن نامه نخواهم بخشید
چه بگویم! که در این بُغض سخن میماند
تن عریان تو بی غسل و کفن میماند..
✍ #وحید_قاسمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
روی تو را به چشم دل، از سر دار دیدهام
جانب مکه پر زند، جان به لب رسیدهام
حرمت جان شکستهام، در دل خون نشستهام
تا که به دست بستهام، ناز غمت کشیدهام
دیده به شعله دوختم، لحظه به لحظه سوختم
هستی خود فروختم، عشق تو را خریدهام
تن به قضا سپردهام، منّت تیغ بردهام
بلکه تو خندهای کنی پایِ سرِ بریدهام
تا بزنم ز زخم تن، بوسه به خاک مقدمت
کوچه به کوچه میرود، جسم به خون طپیدهام
از سر بام بر زمین چون تن خود نیفکنم
من که ز خاک کوچهها بوی تو را شنیدهام
هست امیدم از درت، بعد تو نزد خواهرت
شود کنیز دخترت، دختر داغدیدهام
از تو جدا نزیستم، پیش رویت گریستم
من سر دار نیستم، نزد تو آرمیدهام
✍ #غلامرضا_سازگار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
بر سر بام گرفتار به صد شیون و آه
میفرستم چه سلامی به اباعبدلله
دست بر سینه شدم رو به بیابانم من
تو کجای سفری حیف نمیدانم من
این لب پاره فقط ذکر تو گفتهست زیاد
من گرفتار توأم! کور شود ابن زیاد!
کوفه شهر پدرت بود ولی حالا نیست
غیر بغض علی از چهرهشان پیدا نیست
کوفیان روی مسافر همه در میبندند
رسم دارند که خنجر به کمر میبندند
غم نبینی! دوسه روز است فقط غم دیدم
ظهر در دور و برم حرمله را هم دیدم
کاش تا گودی گودال به زورم ببرند
سر من را ببرند و به تنورم ببرند
کاش پیراهن من غارت دشمن باشد
خیزران جای لبت روی لب من باشد
دور تا دور من زار غریبه مانده
از محبین تو یک ام حبیبه مانده
نیست جای گذر از کوچه و معبر اصلاً
زن و بچه طرف کوفه نیاور اصلاً
کاش در کوفه حمیده بشود قربانی
تا کند از حرمت زود بلاگردانی...
✍️ #سیدپوریا_هاشمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
ای که از کوفه معشوقه ما میگذری
خون من ریخته در گامبهگامش، نظری!
مسلم از پا شده آویز قناره بدنش...
فطرس امروز ببر سمت نگارم خبری
شاه در کوه و کمر! من وسط شهر، غریب!
آه از آن دربدری، وای ازین در بدری...
چند دندان مرا سنگ شکسته آری!
عاشق آن است ز معشوق بگیرد اثری
بدنم زیر لگد مانده ترحم نکنید...
با سم اسب بکوبید مرا دهنفری
گونهام خرد شد از بام زمین افتادم
گریهام هست برآن گونهی سرخ دگری
با تن بیرمقم بر تو سلامی کردم
به فدای سر تو، ای که میان سفری
حاضرم دختر من را به کنیزی ببرند
تا که از دختر تو دفع شود هر خطری
کاش میشد بدنم را همه آتش بزنند
تا نگیرد به پر چادر زینب شرری
✍️ #سیدپوریا_هاشمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
کوفه پُر است از مردم نامَرد، برگرد
تا غنچهی سُرخت نگشته زرد، برگرد
در بینِ بازار کسادِ حقپرستی
باطل... بساطِ فتنه را گسترد، برگرد
سنگِ محک آوردم و در کوفه غیر از
یک پیرزن دیگر ندیدم مرد... برگرد
از نعلهای تازه و سرنیزه، پیداست
آهنگران... بازارشان گُل کرد، برگرد
میترسم از تکرارِ آن کاری که فتنه
بر روزگارِ مادرت آورد... برگرد
اینجا، سلامِ گرگهایش بیطمع نیست
نامآشنای کوچههای درد! برگرد
دلگرمی اهل زمین! اینجا نیا که
از بیوفایی میشوی دلسرد، برگرد
منزلبهمنزل، کو به کو، تنهای تنها
حالا شدم یک عابرِ شب گرد، برگرد
ای آفتاب! این ذرهی ناچیزِ کویت
تا پَرکشد بر دامنت چون گرد، برگرد
مولا! نگاهی کن به سمتِ برج کوفه
با التماس چشم من، برگرد، برگرد
✍️ #منصوره_محمدی_مزینان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net