eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.3هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
408 ویدیو
29 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
کجا یعقوب دیده، خوابِ هجرانی که من دیدم کجا یوسف شنیده، وصفِ زندانی که من دیدم زمین در روزگارِ نوح، شد سیراب از باران ولی دریایی از خون شد به طوفانی که من دیدم هم اسماعیل‌ها سر را به تیغ امتحان دادند هم ابراهیم‌ها، در عیدِ قربانی که من دیدم زمین از خونِ خاتم‌بخشی‌اش شد تربتِ اعلا عقیقِ سرخ شد خاکِ سلیمانی که من دیدم سرِ خورشید بر نِی، شمعِ بزمِ ماتمِ خود بود قیامت چیست؟ جز شامِ غریبانی که من دیدم تمام آیه‌ها شد "کاف و ها و یا و عین و صاد" میان قاریان شد پخش، قرآنی که من دیدم برادر، جای من شمشیر خورد و من غمِ ناموس هزاران ارباًاربا داشت میدانی که من دیدم نگاهِ حرمله هر بار پُر بود از هزاران تیر عموجانم ندیده تیربارانی که من دیدم مسلمان نشنود کافر نبیند خوابِ این غم را سر و تشت و شراب و چوب و دندانی که من دیدم و پرچم‌ها از آن روزی که باد از نیزه‌اش رد شد پریشانند، از زلف پریشانی که من دیدم... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
قِسمت این بود بال و پر نزنی مَرد بیمار خیمه‌ها باشی حکمت این بود روی نی نروی راوی رنج نینوا باشی چقدر گریه کردی آقاجان! مژه‌هایت به زحمت افتادند قمری قطعه قطعه را دیدی ناله‌هایت به لکنت افتادند سر بریدند پیش چشمانت دشتی از لاله و اقاقی را پس گرفتید از یزید آخر عَلَم با شکوه ساقی را ؟ کربلا خاطرات تلخی داشت ساربان را نمی‌بری از یاد تا قیام قیامت آقا جان خیزران را نمی‌بری از یاد خون این باغ ، گردنِ پاییز یاس همرنگ ارغوان می‌شد چه خبر بود دورِ تشت طلا عمه‌ات داشت نصفِ جان می‌شد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
نشستم یه گوشه با حال خراب شدم نی که از غم حکایت کنم گلومو گرفته یه بغض غریب می‌خوام قصه‌ای رو روایت کنم ابوحمزه میگه که وارد شدم توی خونه‌ی سیدالساجدین دیدم آسمون چشاش ابریه بازم خیسه سجاده روی زمین تحمل نکردم به حرف اومدم با یه حالی گفتم که جونم فدات چهل ساله که حال و روزت اینه چقد گریه آخه فدای چشات شده زخم پلکات بمیرم برات چقد گریه آخه گل فاطمه شهادت که ارث تبار شماست شهادت که ارث بنی هاشمه مگه حمزه کشته نشد تو اُحُد مگه سجده‌گاهِ علی خون نشد نیفتاد زهرا مگه پشت در مگه مجتبی تیر بارون نشد رسید اینجا تا حرف، دیدم امام هنوزم دلش انگاری کربلاست صدا زد ابوحمزه رحمت به تو شهادت همیشه تو تقدیر ماست ولی می‌دونی تا که یادم میاد میگم کاش عمرم به فردا نبود شهادت آره ارث ما طایفه‌ست اسارت ولی ارث ماها نبود ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از گلستان لاله‌های پرپرم آید به یاد از نیستان داغ‌های خاطرم آید به یاد با دل خود هر زمانی را که خلوت می‌کنم در اسارت زآن چه آمد بر سرم آید به یاد سال‌ها از ماجرای کربلا بگذشت و باز هر نظر آن صحنه‌ی حزن‌آورم آید به یاد هرکجا آب است آتش می‌زند بر جان من چون نوای آب آب خواهرم آید به یاد هر جوانی را که می‌بینم به یاد کربلا گاهی از قاسم گهی از اکبرم آید به یاد چون که بینم شیرخواری در کنار مادرش از رباب و گریه‌های اصغرم آید به یاد می‌شوم از آتش شرم و محن چون شمع آب چون زحال عمّه‌ی غم‌پرورم آید به یاد من که برجسم پدر از بوریا کردم کفن روز و شب زان جسم از جان بهترم آید به یاد حنجر خونین او بوسیدم و کردم وداع وایِ دل، چون آن وداع آخرم آید به یاد چون که بینم کودکی سرگرم بازی با گلی سرگذشت خواهر کوچکترم آید به یاد از هجوم درد و غم در آن سفر داغی هنوز - از نظر نارفته، داغ دیگرم آید به یاد ✍ مرحوم 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
من، آن گلم که خفته به خون باغبان من نه گل، نه غنچه مانده، به باغ خزان من مرغ بهشت وحی‌ام و از جور روزگار ویرانه‌های شام شده آشیان من هفتاد داغ دارم و در سوز آفتاب هجده سر بریده شده سایبان من زن‌های شام خنده به ناموس من زدند این بود احترام من و خاندان من زنجیرها به زخم تن من گریستند دشمن نکرد رحم به اشک روان من افتاد روى خاک به سنگ یهودیان از روى نی سر پدر مهربان من شام بلا و طشت طلا و سر حسین گردید قاتل پدرم، میزبان من من سخت ناله می‌زدم، او چوب خیزران من تن به مرگ دادم و او سوخت جان من «میثم» خدا جزات دهد در عزای ما کز نظم تو عیان شده سوز نهان من ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
گفتند کی؟ ناله کردی، الشام الشام الشام افروخت در خاطراتت، تحقیر و دشنام، الشام شد ننگ، شد عقده نامش، شرمنده دیوار و بامش در ذهن هفت آسمان ماند، این نام ناکام، الشام شهری که هر کوچه دردی، شهری که هر گوشه داغی شهری که اهلش شکستند، دل‌های ایتام، الشام در سینه‌ات درد ای مرد، دستان تو سرد ای مرد آتش شد اما نگاهت، آرام آرام، الشام.. الشام شهر شکسته، الشام با دست بسته با چوب‌ها پله پله، لرزید هر گام، الشام گفتی «انا ابن المِنا» وای، گفتی «انا ابن الصفا» وای هر جمله تیری سه پر بر، کفری بد اندام، الشام هرچند از خون وضویت، هرچند سر روبرویت رسوا شد اسلام کافر، یا کفر اسلام، الشام هرچند زخمی که خوردی، تا غسل و تابوت بردی هرگز ز یادت نبرده‌ست، تکرار ایام، الشام نام آور آسمانی، برجاست از تو نشانی بعد از تو بسیار دیده است، سرباز گمنام، الشام می‌آید آن صبح آن صبح، می‌آید آن مرد آن مرد گرد مزار شهامت، می‌بندد احرام، الشام الشام الشام ناله، الشام بغضی سه ساله گفتند نی، ناله کردی، الشام الشام الشام ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
پیش چشمم تو را سر بریدند دست‌هایم ولی بی‌رمق بود بر زبانم در آن لحظه جاری قل اعوذ برب الفلق بود گفتی «آیا کسی یار من نیست؟» قفل بر دست و دندان من بود لحظه‌ای تب امانم نمی‌داد بی‌تو آن خیمه زندان من بود کاش می‌شد که من هم بیایم در سپاهت علمدار باشم کاش تقدیرم از من نمی‌خواست تا که در خیمه بیمار باشم... ماندم و تا ابد دادم از کف طاقت و تاب، بعد از اباالفضل ماندم و ماند کابوس یک عمر خوردن آب، بعد از اباالفضل ماندم و بغض سنگین زینب تا ابد حلقه زد بر گلویم ماندم و دیدم افتاد بر خاک قاسم آن یادگار عمویم گفتم ای کاش کابوس باشد گفتم این صحنه شاید خیالی‌ست یادم از طفل شش‌ماهه آمد یادم آمد که گهواره خالی‌ست پیش چشمم تو را سر بریدند دست‌هایم ولی بی رمق بود بر زبانم در آن لحظه جاری قل اعوذ برب الفلق بود ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
راوی نوشته است غروبی غریب بود سرها به نیزه رفت... طلوعی عجیب بود راوی نوشته است که آتش زبانه زد در خیمه‌گاه گشت و فقط تازیانه زد زن‌ها و بچه‌ها که گناهی نداشتند جز بوته‌های خار پناهی نداشتند هر کس دوید از طرفی بین خار و خس خاکستری ز خیمه به‌جا مانده بود و بس پیچیده بود در دل آن دشت آهشان آتش شبیه شمر شد و بست راهشان آتش شبیه دست سوی گوشواره رفت آن‌گاه سمت غارت یک گاهواره رفت راوی نوشته است که در شعله‌های تب می‌سوختی و نام پدر داشتی به لب افتاد تا بر آن تن گلگون نگاه تو می‌گشت قتلگاه پدر قتلگاه تو.. آری بمان که هستی عالم به هست توست ای دست‌بسته! حکم رهایی به دست توست وقت است تا شروع شود کربلای تو آتش زند به کاخ ستم خطبه‌های تو راوی نوشته است که آن جسم چاک چاک در آفتاب ماند دو روزی به روی خاک ای کربلا ببین که می‌آید به سوی تو! صاحب‌عزا کنون شده مهمان کوی تو تو سجده‌گاه عشقی و سجاد می‌رسد گویا پی تفحص اجساد می‌رسد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
همان وقتی که خنجر از تن خورشید سر می‌خواست امامت از دل آتش چنان ققنوس برمی‌خاست علی باشی و در میدان نجنگی، داغ از این بدتر؟ خدا او را به بزم عشق‌بازی شعله‌ور می‌خواست علی در خونِ خود پرپر، علی با تیرِ در حنجر علی از شعله سوزان‌تر، علی بودن هنر می‌خواست نباید شعلۀ این ماجرا یک لحظه بنشیند عبایش سوخت در آتش که آتش بال و پر می‌خواست به پاهای کبوتر نامه‌ای از جنس زنجیر است که فریاد بلند تشنگان، پیغامبر می‌خواست مصیبت تازه بعداز کربلا آغاز شد یعنی به غیر از خونِ تن، دشمن از او خون جگر می‌خواست امامت را زنی با جان و دل می‌برد آهسته که زینب بود، اگر او زیر دست و پا سپر می‌خواست پدر لب‌تشنه جان داد و گذشت اما تمام عمر صدای شرشر باران چه از جان پسر می‌خواست غریب است آنچنان کعبه میان آشنایانش که استعلام حقانیتش را از حجر می‌خواست ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به ما تنها اهانت می‌شد ای کاش و جسارت نه! شهادت بود ارث خاندان ما، اسارت نه! نوامیس رسول‌الله در آن خیمه‌ها بودند به آتش می‌سپردم خیمه را، اما به غارت نه! «قَتَلْتُم عِترَتی وَ اِنْتَهَکْتُم حُرمَتی» یعنی* که آیا روضه‌ای هم هست بیش از این عبارت؟ نه! اگرچه آیه‌ی تطهیر بر روی زمین افتاد ولی ای کاش با دستان مشتی بی‌طهارت نه! به دیدار کریم ابن کریمی رفت در گودال نیامد شمر هم با دست خالی از زیارت، نه! دریغا! کشتن یک‌طفل با تیر سه‌پر در جنگ دل سنگ و مرام ننگ می‌خواهد، مهارت نه! به رزمی نابرابر آبروی خویش را بردند کسی دیده به این اندازه در جنگی خسارت؟ نه! به نرخ گندم ری میوه‌ی قلب نبی را کشت به ابن سعد سودی می‌رسد از این تجارت؟ نه! سرافرازی نصیب سربلندان سر نی شد به دشمن‌ها رسید آیا نصیبی جز حقارت؟ نه! به سمت شهر پیغمبر که آمد کاروان ما بشیر از ما خبر می‌برد، اما با بشارت نه...! حسین‌بن‌علی شمع همیشه روشن دل‌هاست به سعی دشمنان خاموش می‌شد این حرارت؟ نه! به لب آوای؛ "اَینَ‌المُنتقِم؟" دارد جهان بی‌تو که دارد اشتیاق دیدنت را، انتظارت نه! ✍ *فرازی از : بِاَیَّةِ عَیْنِ تَنْظُرُونَ اِلى رَسُولِ اللهِ(ص) یَقُولُ لَکُمْ: «قَتَلْتُمْ عِتْرَتِی وَ انْتَهَکْتُمْ حُرْمَتِی فَلَسْتُمْ مِنْ اُمَّتِی!» به کدام چشم به روی پیغمبر (ص) نظر می‌افکنید وقتی به شما می‌گوید: عترت مرا کشتید و حرمت مرا شکستید، پس، از امت من نیستید! 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در تمام عمر، از ناله نوایی داشتم در دل غرق نوايم، نينوایی داشتم سينه‌ام از داغ گل‌ها، پاره پاره بود و باز در ميان سينه‌ی خود كربلایی داشتم بار سنگين غمت، كرده كمانم ای پدر بعد تو، هردم به جان، تير بلایی داشتم روزهایی كه سرت، ای كعبه‌ام بر نيزه بود بر نماز عشق خود قبله‌نمایی داشتم زير زنجير گران با ياد زخم پيكرت روی ناقه، گريه‌های بی صدایی داشتم در ميان سنگ‌های شاميان از بام‌ها بهر حال عمه‌ام، بر لب دعایی داشتم برتن صدچاك و عريان تو ناله می‌زدم هر زمان در پيش چشمم بوريایی داشتم من به ياد كام عطشان تو ای روح حيات در كنار آب‌ها، بزم عزایی داشتم صد هزاران چون «وفایی» در عزايم سوختند در دل هر عاشقی، محنت سرایی داشتم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دریا به دیده‌ی تر من گریه می‌کند آتش به سوز حنجر من گریه می‌کند سنگی که می‌زنند به فرقم ز روی بام بر زخم تازه‌ی سر من گریه می‌کند از حلقه‌های سلسله خون می‌چکد چو اشک زنجیر هم به پیکر من گریه می‌کند ریزد سرشک دیده‌ی اکبر به نوک نی اینجا به من برادر من گریه می‌کند وقتی زدند خنده به اشکم زنان شام دیدم سه ساله خواهر من گریه می‌کند رأس حسین بر همه سر می‌زند ولی چون می‌رسد برابر من گریه می‌کند زن‌های شام هلهله و خنده می‌کنند جایی که جدّ اطهر من گریه می‌کند... ✍  📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e