eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.3هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
408 ویدیو
29 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
زود بر انگشتر صحرا نگین انداختند چون عقیق سرخ خود را بر زمین انداختند مثل بارانی که مشتاق است خاک تشنه را از فراز ناقه‌ها خود را چنین انداختند پس به یاد اکبر و عباس روی قبرها خویشتن را از یسار و از یمین انداختند روی قبر کوچک عباس جای مادرش خویش را با ذکر یا ام‌البنین انداختند خاک را بر سر زدند و سر به خاک آنقدر که روی پیشانی دشتِ تشنه چین انداختند اربعین شد که پس از نام رقیّه در کتب اکثر مقتل‌نویسان نقطه‌چین انداختند... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
همسفر با موج‌های بی قرار جاده‌ام من برای دل به دریایت زدن آماده‌ام از همان روزی که راهت را نشانم داده‌ای بی خیال جاده‌های پیش پا افتاده‌ام زخم و تاول کی حریف شوق و ذوقم می‌شود؟! من به چشمم قول دیدار حرم را داده‌ام عاشقانه مثل راهِ از نجف تا کربلا می‌رسد روزی به تو این قلب صاف و ساده‌ام بارها بوسیده پای خسته‌ام را در مسیر جاده هم سرخوش شده با حس فوق العاده‌ام ناگهان عطر اجابت در قنوتم می‌وزد در حرم وا می‌شود وقتی دلِ سجاده‌ام... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
جز گنبدت هر آنچه که تابید را ببخش از پشت کوه آمده، خورشید را ببخش در راهِ استخاره حرم سمتِ ما دوید آوارگانِ جاده‌ی تردید را ببخش با یک نسیم، لرزه به ایمان‌مان نشست باغ پُرادعای پُر از بید را ببخش در این کویر، ثانیه‌ها پیر می‌شوند از عمرمان ادامه‌ی تبعید را ببخش شرط قبولی از غمِ گودال، مردن است شرمنده‌ایم، این همه تجدید را ببخش باران، عصاره‌ی عرقِ شرمِ آب‌هاست ابری که دیر آمد و بارید را ببخش ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ندارم از غم، آن حالت که گویم حالت خود را پریشان‌تر شوم چون یاد آرم حسرت خود را تو سرّاللّهی و آگاهی از حالم؛ ولی خواهم بیان سازم ز سوز دل، حدیث محنت خود را به کویت از پی تجدیدِ دیدار آمدم اینک پذیرا شو، برادر! زائرین تربت خود را حسین! ای میزبانِ خلق، ما هستیم مهمانت دریغ از ما مفرما رحمتِ بی منّت خود را به عنوان اسارت رفته و آزاد می‌آیم به دست آوردم آخر عجز دشمن، عزّت خود را به شام و کوفه رفتم، خطبه خواندم، بازگشتم من به نیکی داده‌ام انجام، مأموریت خود را به هر منزل تو با ما هم قدم بودی ولی آخر چرا در خانه‌ی خولی نبردی عترت خود را؟ نبینی تا به رخسارم نشان درد و حرمان را بپوشم در نقاب اشک خونین، صورت خود را اگر پرسی ز من حال رقیه دخترِ زارت به آهی جان گداز ابراز دارم خجلت خود را غم مرگ رقیه دخترت یکباره پیرم کرد از این ماتم هلالی کرده‌ام من قامت خود را نیاوردم به کف در این سفر من دُرّ پیروزی ندادم تا ز کف آن گوهر پُر قیمت خود را "مؤید" گاه گاهی بر غم من اشک می‌ریزد به جان من مگیر از او نگاه رحمت خود را ✍مرحوم‌ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
من نیمه جان زِ داغ تو در این سفر شدم یک اربعین گذشته و من پیرتر شدم من آب رفته‌ام! تو مرا می‌شناسی‌ام؟ من زینبم! اگر چه کمی مختصر شدم آن زینبم که بی تو نکردم شبی سحر چون شمع، آب، بی تو به شام و سحر شدم سنگین‌ترین مصیبتم این بود بعدِ تو با قاتلانِ سنگْ‌دلت همسفر شدم از کوچه‌های شام چه گویم برای تو؟ آماجِ سنگ و طعنه‌ی هر رهگذر شدم هر جا که تازیانه به اطفال می‌زدند با یادِ مادرم تَنِشان را سِپر شدم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
...من در پی هر کودک تنها دویدم بعد از تو یک روزِ خوش از دنیا ندیدم آتشْ پرستار تن سجاد بود و ... کار همه اهل حرم فریاد بود و ... از دردِ کعب نی، یکی فریاد می‌زد او سوی مقتل می‌دوید و داد می‌زد دستی به رخسار سه‌ساله قاب گردید سیلی به گوش کودکانت باب گردید دیدم سکینه رو به سوی علقمه داشت "بنگر عموجان حال ما را" زمزمه داشت بار غمت بر شانه‌ها تا شام بردم سنگ از عدوی مرتضی، از بام خوردم بزم شراب و خیزران و رأس در طشت طفل سه‌ساله و خرابه، یادِ آن دشت یک یادگارت در خرابه ماندْ، بی من اما به زودی در کنارش می‌رسم من درکوفه هم برحال ما رحمی نکردند بر آل پاک مصطفی رحمی نکردند محزون شدم اما اسیر غم نگشتم غم روی غم دیدم ولیکن خم نگشتم من هرچه دیدم غیر زیبایی ندیدم از قتلگاه تو به عرش حقّ رسیدم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مجنون‌ترين آواره‌ی روي زمينم آواره‌ی كرب و بلا در اربعينم ديگر نخواهم داشت در دل آرزويی امروز اگر مهدی زهرا را ببينم آقا كجاي شهر هستي تا بيايم قدری به پای روضه‌های تو نشينم با گريه كردن بر غريبی تو آقا امروز كامل می‌شود اركان دينم اي كاش مي‌شد تا كه همچون جاده من نيز از خاك پايت هرقدم بوسه بچينم اي وای كه از راه آمد اربعين و از غصه‌ی زينب نمردم، شرمگينم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
با سری بر نی، دلی پُر خون، سفر آغاز شد این سفر با کوله‌باری مختصر آغاز شد کربلا اما برای زینب از این پیش‌تر از شکاف فرق خونین پدر آغاز شد کربلا شاید که با تیری به تابوت حسن کربلا شاید که با خون جگر آغاز شد خیمه‌ای که سوخت، زینب را به حیرت وا نداشت کربلا از شعله‌های پشت در آغاز شد کربلا را دیده‌ای از چشم زینب؟ معجزه‌ست! وَه! چه اعجازی که با شقّ‌القمر آغاز شد اربعین، زینب مجال گریه بر این داغ یافت پس محرم تازه در ماه صفر آغاز شد کربلا با داغ هفتاد و دو تَن پایان گرفت کربلای دیگری با یک نفر آغاز شد... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
12.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎 🔅تابیدن آفتاب بر زائر حسین علیه السلام گناهان را از بین می برد 🔅 ✨امام صادق علیه‌السلام: أَنَّ زَائِرَهُ لَیَخْرُجُ مِنْ رَحْلِهِ فَمَا یَقَعُ فَیْئُه عَلَى شَیْ‏ءٍ إِلَّا دَعَا لَهُ، فَإِذَا وَقَعَتِ الشَّمْسُ عَلَیْهِ، أَکَلَتْ ذُنُوبَهُ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَب‏. وَ مَا تُبْقِی الشَّمْسُ عَلَیْهِ مِنْ‏ ذُنُوبِهِ شَیْئاً، فَیَنْصَرِفُ وَ مَا عَلَیْهِ ذَنْب‏ 🚩 زائرِ حسین علیه السلام وقتى به قصد زیارت از خانه‏‌اش خارج می‌شود، سایه‏‌اش بر چیزى نمی‌افتد، مگر اینکه آن چیز برایش دعا می‌کند و هنگامى که آفتاب بر او بتابد، گناهانش را از بین می‌برد، همان‌طور که آتش هیزم را از بین می‌برد. و چیزی از گناهانش باقی نمی‌ماند، و با این حال که گناهی بر او نیست، باز می‌گردد. 📚 کامل الزیارات، صفحه ۲۷۹ ↳ @hosseinieh_net
سلام ای‌سواره‌ها سلام ای‌پیاده‌ها سلام ای‌عمودها، موکب بین جاده‌ها سلام ای ارادت دهاتیان و ساده‌ها سلام‌ بی‌امان ما، به آستان اربعین درود بی‌کران ما به زائران اربعین خاک اگر به دیده و خار اگر به پا رود خوش‌است حال زائری که سوی کربلا رود چنان شهید هر قدم به دیدن خدا رود بوی بهشت می‌وزد ز کربلای تو حسین می‌شنوند زائران فقط صدای تو حسین توشه راه زائران چیست؟! غم حسین‌جان نیست به دوش‌های‌شان جز علم حسین‌جان زمزمه‌ی لبانشان فقط دم حسین‌جان به هر کجا که زائران قصد مقام می‌کنند ملائکه به خاک آن سرا سلام می‌کنند در این مسیر زائران به اذن مادر حسین قدم زدند هر قدم بیاد خواهر حسین سینه زدند یک‌به‌یک بیاد پیکر حسین قبیله‌ای که توشه‌اش پر از شکسته بالی است به کربلا روان ولی جای رقیه خالی است بعد هزار سال هم جوش‌و‌خروش می‌رسد صدای زنگ اشتران باز بگوش می‌رسد قبیله‌ات -حسین‌جان- سیاه‌پوش می‌رسد عزا، عزاست باز هم هیئت و دسته آمده بلند‌شو حسین‌من، زینب خسته آمده سفر بسر رسیده و وقت خطر گذشته‌است خواهر سنگ‌خورده‌ات ز شکوه در گذشته‌است بزم شراب‌دیده را آب ز سر گذشته‌است من از تمام پنج‌تن ببین پر از نشانه‌ام بیاد زخم‌های تو کبودِ تازیانه‌ام پاره‌جگر شدی تو از داغ علی‌اکبرت خون به‌جگر شدیم با داغ علی‌اصغرت پشت حرم شکست با رفتن آب‌آورت کنار نهر علقمه عجب غمی درست شد شکست قامت تو و عمود خیمه سست شد نیزه‌نشین شدی و ما اسیر دست قافله روح تو رفت عرش و ما کنار شمر و حرمله شهر‌به‌شهر دورمان خصم تو کرد هلهله کجا نرفت دخترت، چه‌ها ندید خواهرت چوب زدند بر لبت، سنگ زدند بر سرت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای ماه من! سؤال نکن اخترت چه شد بابای داغدیده! مگو دخترت چه شد آنقدر پیر گشته که نشناسی‌اش دگر حق می‌دهم سوال کنی خواهرت چه شد حسرت برم به کهنه حصیرِ داهاتیان آه ای جدا جدا شده! با پیکرت چه شد؟ پایین پا علی و روی سینه‌ات علی‌ست از من بپرس با علی دیگرت چه شد سر را زدم به چوبه‌ی محمل که در عزات با خون سر حدیث کنم با سرت چه شد اوضاع ما چو حنجر تو نامرتب است شیب الخضیب! با گلوی پرپرت چه شد؟ بر روی نیزه چشم علمدار بسته بود ای نور دیده! دیده ی آب آورت چه شد؟ لیلا هنوز یاد عبا گریه می‌کند یادش نمی‌رود که تن اکبرت چه شد ما هر چه می‌کشیم بلای سقیفه است دیوار و در چه کرده! بگو مادرت چه شد؟ ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
باز اشکم به دیده می‌آید «بوى گل‌هاى چیده می‌آید» باز از دور، بانگ قافله‌اى که به مقصد رسیده می‌آید اربعین آمد و ز شام بلا زینبِ داغ‌دیده می‌آید زائرى بر زیارت قبرى خار در پا خَلیده می‌آید بر مزارِ پدر، پریشان‌حال پسری غم رسیده می‌آید دخترى کز شکنجه‌ها رَسته چون غزال رَمیده می‌آید مادرى بر کنار قبرِ پسر رنگش از رخ پریده می‌آید خواهرت یا حسین! از ره دور با هزاران پدیده می‌آید با سرت هم‌سفر، قدم به قدم صحنه‌ها آفریده می‌آید نخل بارآور قیام تو را به بیان پروریده می‌آید تار و پود ستم به تیغ زبان آنکه از هم دریده می‌آید سربلند است از شکستِ یزید گر چه قامت خمیده می‌آید بود قصدش کمالِ نهضت تو نِک به مقصد رسیده می‌آید با زبان قلم "مؤید" گفت: باز اشکم به دیده می‌آید ✍مرحوم 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e