eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
46.6هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
395 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
دنیاست که بیت الحزن فاطمه است چون آینه غرق محن فاطمه است گر شیعه به سختی نفس از سینه کشد امشب شب پرپر شدن فاطمه است@dobeity_robaey
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀تقدیم به که کشورمان را با حضور خود منوّر کردند... به سیل اشک می‌شوییم راه کاروان‌ها را هنوز از جبهه می‌آرند تابوت جوان‌ها را امان از این‌چنین سوزی که در داغ عزیزان است امان از این‌چنین داغی که می‌بُرّد امان‌ها را.. به دنبال جوان خوش قد و بالای خود بودیم غریبانه ولی بردیم با خود استخوان‌ها را اگر دریا نمی‌گنجد به کوزه، با چه اعجازی میان چفیه پیچیدند جسم پهلوان‌ها را؟ خبر دادند یوسف‌ها به کنعان باز می‌گردند ندانستیم با تابوت می‌آرند آن‌ها را به روی شانۀ لرزان مردم یک به یک رفتند خدا از شانۀ مردم نگیرد این تکان‌ها را ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
با یاد شمع شب‌های تار می‌آید خبر آمد که یار می‌آید عطر گمنامی شهیدان از کوچه‌ی انتظار می‌آید مجلس مادر است و آقامان از کنار مزار می‌آید مادر از دست داده‌ها! امروز گریه کردن به کار می‌آید از همان خانه‌ای که می‌سوزد مهدی داغدار می‌آید نزنی حرفی از در و دیوار چون به قلبش فشار می‌آید جلوی بانویی که حامله است چه کسی با هوار می‌آید؟ فضه دیده چطور در این باغ روی گل، پای خار می‌آید زینب از درد مادرش جان داد دختر اینگونه بار می‌آید من بمیرم که هرچه چادر را... می تکانَد... غبار می‌آید * * گفت ای بازوی کبود شده: وارث ذوالفقار می‌آید ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تقدیم به پدر و مادر هر لالۀ پرپر به وطن برمی‌گشت انگار که جانِ من به تن برمی‌گشت یعقوب شده دو چشم اشک‌افشانم ای کاش دگر یوسف من برمی‌گشت ✍ @hosseinieh_net@dobeity_robaey
تقدیم به فاطمی چِقَدْر از دل خاک آسمان درآوردیم چقدر از تنِ این مُرده جان درآوردیم چقدر سورۀ ایمان و آیۀ امید چقدر معجزۀ جاودان درآوردیم اگرچه در پی نام و نشانه‌ها رفتیم هزارها بدن بی‌نشان درآوردیم هزار پیر محاسن‌سفیدِ دریادل هزار سرو رشیدِ جوان درآوردیم چقدر لالۀ گلگون، چقدر چشمۀ خون چقدر زمزم رود روان درآوردیم چقدر قلۀ خوابیده در دل صحرا برای عزت ایرانمان درآوردیم گذشت جنگ و ز خیلِ بسیجیان از خاک هزار مشعله، صد کاروان درآوردیم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
🌷تشییع از شبنم اشک گونه‌هامان تر بود تشییع جنازۀ گلی پرپر بود از منبر دست‌ها که بالا می‌رفت در صحن حسینیۀ دل، محشر بود@hosseinieh_net@dobeity_robaey
🥀 مادری کرده برای بی‌پلاکان شهید قبر این گمنام‌ها پایینِ پایِ فاطمه‌ست@hosseinieh_net
تقدیم به می‌آیم از راهی که لبریز سفرهاست پرواز در پرواز، ردّ بال و پرهاست از معبری که غرق باور غرق شور است از سنگری که چشمۀ جاری نور است از نیمه‌شب‌های مناجات و عبادت از لحظه‌های روشن قبل از شهادت شب‌های جمعه ذکر یا قدّوس یا نور معراج اشک و بندگی پرواز تا نور سربند یازهرا، سلوکی آسمانی یعنی شکوه عاشقی در بی نشانی هر صبح جمعه ندبه‌های بیقراری دلتنگی و بی‌تابی و چشم‌انتظاری می‌آیم از راهی که لبریز سفرهاست پرواز در پرواز، ردّ بال و پرهاست پرواز خونین کبوترهای زائر هفت آسمان بود و پرستوی مهاجر یا لیتنا کنّا معک، تعبیر می‌شد اوج رشادت، فتح خون تحریر می‌شد میعاد مردان بدون ادعا بود تفسیر سرخ کلّ أرضٍ کربلا بود مردان میدان و جوانان حسینی یعنی علی‌اکبرترین‌های خمینی مردان دریادل، دلیران حماسه در چشم‌هاشان عاشقی می‌شد خلاصه چشمی که از شیدایی و احساس می‌گفت دستی که از بی‌دستی عباس می‌گفت یک دشت لبریز از شقایق‌های پرپر صد کاروان قاسم، محمد، عون، اکبر میدان مین و لاله‌های بی سری که... فریادهای یا حسین از حنجری که... مثل غروب و آسمان، خیسِ شفق بود در خون تپید اما پر از فریاد حق بود می‌آیم از راهی که لبریز سفرهاست پرواز در پرواز، ردّ بال و پرهاست می‌آیم اما با دلی در خون نشسته می‌آیم اما بال‌های من شکسته آتش زده بر جانم امشب درد و داغی دارم دل لبریز اندوه فراقی گنجینه‌های آسمانی زیر خاک‌اند اینجا تمام لاله‌هایش بی‌پلاک‌اند «در خاطرم شد زنده یاد فاطمیون ياد شلمچه یاد فکه یاد مجنون» ياد شهیدانی که در شب‌های غربت این‌گونه می‌خواندند با اندوه و حسرت: «یا فاطمه من عقدهٔ دل وا نکردم گشتم ولی قبر تو را پیدا نکردم»... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
صدای گریه خواب از دیده‌ی همسایه‌ها برده همان‌هایی که مادر نامشان را در دعا برده همیشه نام این و آن در آغاز دعا گفته همیشه نام اهل خانه را در انتها برده نماز فاطمه باری‌ست روی دوش این عالم همان باری که روی شانه‌هایش مرتضی برده نماز فاطمه اشکی‌ست که هر قطره‌ی آن را به قصد فخر، جبرائیل تا عرش خدا برده نماز فاطمه رودی‌ست جاری در دل دنیا که هرجا رفته گویی چشمه‌ی آب بقا برده نماز فاطمه وقتی به حیدر اقتدا کرده، دل از محراب و رکن و کعبه و سعی و صفا برده بلال! آهسته رد کن اشهد ان محمد را اذان تو قرار از مادر غمگین ما برده اذان گفتی نفهمیدی چه کردی با دل زهرا نفهمیدی اذان تو دل ما را کجا برده اذان می‌گفتی و رد می‌شد از اینجا عزیزی که سلامش سال‌ها از خانه‌ی ما غصه را برده کدامین خانه؟ آری خانه‌ای که صبح و شب هر روز ملائک خاک فرشش را به قصد توتیا برده کدامین فرش؟ آری پوستین پینه داری که غبارش را مسیحا بابت دارو دوا برده من از این خانه می‌گویم که هر کس حاجت خود را درِ این خانه آورده‌ست بی چون و چرا برده درِ این خانه را عمری ملائک سجده آوردند درِ این خانه را یک روز شیطان زیر پا برده نه تنها آدمی، آتش هم از این در نشد نومید همان آتش که عمری آبروی اشقیا برده همان آتش که هُرمش تا جهان باقی‌ست در عالم نقاب از روی زشت کینه و جور و جفا برده همان آتش که کوهی مثل حیدر در دلش دارد همان آتش که رنگ از صورت آل عبا برده همان آتش که دستی شد میان کوچه ناغافل که نور از چشم حیران امام مجتبی برده :: گرفت از پشت در این شعله‌ را دستان ناپاکی غروبی سرخ، آتش را به دشت کربلا برده :: در آن شب ماه با دست خدا در خاک پنهان شد شب قدری که تقدیر جهان را در خفا برده ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خانه‌ای که ثمر از ساقی کوثر دارد آنچنان سوخت که گفتند: مگر در دارد؟ با لگد باز مکن درب جنان را که گلش در بغل شيشه‌ای از یاس معطر دارد آنچنان صاعقه افتاده به جان گل که باغبان در بغلش غنچه‌ی پرپر دارد از بلندای تب شعله‌ی آتش پیدا است نه فقط بغض احد، کینه‌ی خیبر دارد حسن از غصه‌ی آن کوچه نپاشید اگر دلخوشی داشت که این غمکده مادر دارد پر زد از خاک غریبانه شبانه از بس خاطری از همه‌ی شهر مکدر دارد مادری که به جهان منزلتی برتر از ساره و آسیه و مریم و هاجر دارد فاطمه حیدر و حیدر همه‌اش فاطمه است کی دو این نور خدا معنی دیگر دارد؟! فاطمه پای علی سوخت که ثابت بکند مرتضی فاطمه و فاطمه حیدر دارد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
افتاده از پا، از غم افتادنش بود، جان داد آنکه شاهد جان دادنش بود آتش زده بر هستی‌اش داغ جوانی فریاد زد اسماء بریز آب روانی شرمندگی را در نگاه حیدر آورد... این غسل، یک فتاح را از پا در آورد دست علی باز است، این اوج محن بود حالا به دست فاطمه بند کفن بود امشب شکسته دیدمت نخل امیدم غسلت نفسگیر است ای گیسو سپیدم درد و دل من مختصر باشد عزیزم غسال، کی خود محتضر باشد عزیزم! محروم کردی مرتضی را از وجودت... دق دادی‌ام امروز با روی کبودت... امشب کسی مانند من بی بال و پر نیست مستأصلم من، دفن کار یک نفر نیست ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e