#امام_حسین_ع_مناجات
#امام_باقر_ع_شهادت
اگرچه در نظرت آنچه نیست، ظاهر ماست
سیاهجامۀ سوگت لباس فاخر ماست
سلام میدهم و دلخوشم که فرمودید
هرآنکه در دل خود یاد ماست، زائر ماست
تویی که نام غریبت خودش به تنهایی
اثرگذارترین روضۀ منابر ماست
بگو چگونه نگویم که دوستت دارم
که این حدیث شریف از امام باقر ماست:
«خبر کنید کسی را که دوستش دارید»*
خدا کند برسد، این پیام آخِر ماست
مرا که در سفر آخرت امیدی نیست
مگر به اینکه بگویید: او مسافر ماست
اگرچه درخورتان شعر، ناسرودنی است
بگو به لطف خود: این روسیاه، شاعر ماست
✍ #مصطفی_تبریزی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* در روایت است که مردی از مسجد گذر کرد، در حالی که امام باقر و امام صادق(علیهماالسلام) نیز در مسجد نشسته بودند. یکی از اصحاب امام باقر(علیهالسلام) گفت: به خدا قسم من این شخص را دوست میدارم. امام فرمود: «اَلا فَأَعْلِمْه فَاِنَّهُ اَبْقی لِلْمَوَدَّهِ وَ خیرٌ فی الأُلفه؛ پس به او خبر بده، چرا که این خبردادن، هم مودّت و دوستی را پایدارتر میکند، هم در ایجاد الفت، خوب است». (بحارالأنوار، ج۷۱، ص۱۸۱)
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_باقر_ع_شهادت
گرچه آتش به دل شعلهورم افتاده
شرر زهر ستم بر جگرم افتاده
یادم از کرب وبلا آمد و یک بار دگر
انقلابی به دل شعلهورم افتاده
آه از آن گلشن خونین که به چشمم دیدم
گل پرپر، همه جا دور و برم افتاده
ثمری از شجر طیبه هستم؛ امّا
آتشی بر همهی برگ و برم افتاده
از تن جّد غریبم چه بگویم، وقتی
به سوی قتلگه او گذرم افتاده
کودکی بودم و دیدم که به پیش نظرم
غل و زنجیر به پای پدرم افتاده
از همانروز که خورشید به نی جلوه نمود
سایهای از غم و محنت به سرم افتاده
دیدهام از اثر ضربت سنگ بیداد
ز روی نی سر شمس و قمرم افتاده
عمهی کوچک من پیش نگاهم جان داد
درد این بار گران بر کمرم افتاده
آه دیگر ز فلک پیک شهادت آمد
زین خبر اشک ز چشم پسرم افتاده
ای «وفایی» همه جا در غم ما گریه کنید
لختههای دلم از چشم ترم افتاده
✍ #سیدهاشم_وفایی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_باقر_ع_شهادت
در بهار زندگی، رنگ خزان را دیدهای
هر چه را مقتل روایت کرده آن را دیدهای
سوز زهر آتش به جانت زد ولی در کودکی
تشنهلب سوزانترین روز جهان را دیدهای
روز عاشورا میان خندههای کوفیان
ناله پیری به بالین جوان را دیدهای
در تمام عمر اگر میسوختی مثل رباب
روی دوش حرمله تیر و کمان را دیدهای
در میان خیمهها وقت غروب آفتاب
لحظه لحظه اضطراب عمهجان را دیدهای
خاک عالم بر سرم در زیر سم اسبها
جسمِ عریانِ بزرگِ خاندان را دیدهای
از درون خیمههایی که در آتش سوختند
گوشواره بردن غارتگران را دیدهای
وقتی از زخم زبان کوفیان راحت شدی
تازه بعدش شامیان بد دهان را دیدهای
در کنار عمهجان، در مجلس نامحرمان
بر لب قاری، هجوم خیزران را دیدهای
داغهایی که شمردم شمهای از داغ توست
هر چه را مقتل روایت کرده آن را دیدهای
✍ #علی_ذوالقدر
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_باقر_ع_مدح_و_شهادت
شب دنیا اگر که تاریک است
چارهای نیست جز ستاره شدن
از دل صومعه به لطف امام
راه باز است تا زُراره شدن
راه را هر زمان که گم کردی
از دلیلی در آن مسیر بپرس
او دلش روشن است میبیند
قصه را از ابابصیر بپرس
قصهی آنکه خواست تا شیعه
نرود سمت مقصدی دیگر
آری آری جهان دگرگون شد
با حضور محمدی دیگر
پدر علم بود و زادهی زهد
چشمهایش طلوع پیغمبر
فخر خلقت محمَّد بن علی
مرد میدان دین اباجَعفر
جمع نور حسین بود و حسن
روی منبر شبیه حیدر بود
اولین بانی حدیث و کلام
قلمش ذوالفقار دیگر بود
از مدینه به کربلا وا شد
با حضورش تمام پنجرهها
بغض، یک عمر در گلویش بود
خسته بود از هجوم خاطرهها
از همان کودکی به خود میگفت
کربلا را ادامه خواهم داد
روضه میخواند اول هر درس
یاد آن خاطرات میافتاد
یاد روزی که جدّ تشنه لبش
بین گودال دست و پا میزد
او که سنی نداشت، در خیمه
عمه جان را فقط صدا میزد
دید هر دم به روی نی سرها...
دید در بین ناقه خواهرها...
دید خلخالها و زیورها....
دید زخم است گوش دخترها...
ناگهان پیر میشود هر کس
اول کودکی اسیر شود
جان سالم به در نخواهد برد
هر که با زجر هممسیر شود
بارها با سه ساله در صحرا
مثل گلهای تشنه پژمُردند
دستهاشان میان یک زنجیر
پیش هم تازیانه میخوردند
میدویدند در دل صحرا
روضهخوانِ عزای هم بودند
بارها جای هم کتک خوردند
زخمی ماجرای هم بودند
✍ #مجید_تال
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_باقر_ع_مدح_و_شهادت
باقرالعلم! به علم تو بشر محتاج است
هفت ذی الحجه برای تو شب معراج است
موسم حج شده، داغت به دل حُجّاج است
حج خودش نیز عزادار امیر الحاج است
نطق من لال شد از داغ تو، خاموش شدهست
کعبه اینبار برای تو سیهپوش شدهست
دم آخر پسرت را که زیارت کردی
باز از کرببلا نقل روایت کردی
روضه خواندی خودت و شرح مصیبت کردی
گریه کردی سپس اینگونه وصیت کردی
دوست دارم پسرم راوی یک غم باشی
بعد من بانی غمخانهی جدّم باشی
پسرم! کرببلا بودم و دیدم چه گذشت
وسط حرملهها بودم و دیدم چه گذشت
پهن کردند عبا، بودم و دیدم چه گذشت
پا به پای اسرا بودم و دیدم چه گذشت
دیدم و این همه پیش غم زینب کم بود
عمّهی ما وسط آن همه نامحرم بود
آه! میسوزد از آن واقعه هر شب جگرم
آنقدر داغ بزرگ است که خم شد کمرم
داد زد جدّ غریبم که خدایا پسرم
داد زد اکبر از آن سو که خدایا پدرم
ضجّهی وا پسرم وا پسرم یادم هست
با چه حالی پسرم را ببرم یادم هست
یاد دارم که رباب آمد و از پا افتاد
بین گهواره علی اصغرش از نا افتاد
ماهی تشنهلبی بر لب دریا افتاد
روی دست پدر اصغر به تقلّا افتاد
با همان تیر، همه اهل حرم را کشتند
جدّمان را ته گودال، نه ! اینجا کشتند
خیمه میسوخت، دل من پسرم! بیش از آن
شعلهور مانده، ببین شعلهورم بیش از آن
خیمه تب داشت ولیکن پدرم بیش از آن
موی من سوخت در آتش، جگرم بیش از آن
پسرم! روز و شبم در تب این غم سر شد
عمر من سوخت در این آتش و خاکستر شد
پسرم! سینهام از داغ کباب است هنوز
پسرم! غصهی من غصهی آب است هنوز
پسرم! داغ دلم داغ رباب است هنوز
پسرم روضهام از بزم شراب است هنوز
زخم اگر تازه و تر این همه بر تن مانده
اثر داغ رقیهست که با من مانده
✍ #محسن_ناصحی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#امام_باقر_ع_شهادت
ز طفلی آه غم از دل کشیدی
به جان خود غم عالم خریدی
ز کوی کربلا تا شام و کوفه
تو با طفلان، سر بر نیزه دیدی
✍ #سیدهاشم_وفایی
↳ @dobeity_robaey
#امام_باقر_ع_شهادت
نذر امام محمد باقر (ع) که زیارت عاشورا را به علقمه آموخت.
خطبهها بغضهای کودکیات
قصه را باز هم روایت کن
کربلا گوشهگوشه نینامه است
یکسر از نینوا حکایت کن
پنجمین خطبهخوان آتش و خون!
پدر و مادرم فدایت باد
واژهها را به قتلگاه ببر
شعر گمراه را هدایت کن
علقمه روبرویت آماده است
با دواتی مرکب از خوناب
چشم در چشم؛ التماس دعا!
همه را راهی زیارت کن
خط به خط شعر، خطبۀ خون است
شاعر! این خطبه اوج مضمون است
گر چه رنج قوافیات باقیست
نظم نینامه را رعایت کن
بغض ماندهست در گلوی امام
بنشین باز روبهروی امام
علقمه! از زیارتت بنویس
باز هم خطبه را روایت کن
✍ #علی_اصغر_شیری
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_باقر_ع_شهادت
آه از کوفهی بی شرم و حیا... واویلا
شام صد مرتبه شد کرببلا... واویلا
هر قدم سنگ، پذیرای سر بابا بود
کوچه در کوچه بلا بود بلا... واویلا
داغ زنجیر که بر گردن بابا بستند
زخم آن آمده تا گردن ما... واویلا
آی نامرد! پدر را زدهای ما را هم
آی بی شرم و حیا!... عمه چرا... واویلا
شرم کن شرم... رقیه چه گناهی دارد؟
جان زهرا نزن این فاطمه را... واویلا
قصهی فاطمه و سیلی و آن در بس نیست؟
غارت خیمه و پیراهن و معجر بس نیست ؟
اول شام، به اسماء خدا سنگ زدند
به سر سرخ غریب الغربا سنگ زدند
در دروازه ساعات، زنان با شادی
به سر پاک تمام شهدا سنگ زدند
از خدایم طلب مرگ نمودم صد بار
در همان کوچه که بر عمهی ما سنگ زدند
به امیدی که خداوند غنیشان سازد
به سر پاک عمویم، فقرا سنگ زدند
قصد قربت به لب آورده و با حال وضو
درِ مسجد – چه بگویم- علما سنگ زدند
مادر و عمه و بابا سپر من بودند
وقتی از بام به سمت اسرا سنگ زدند
با رقیه همه جا ضجه کنان ناله کنان
گریه کردیم ولی... باز به ما سنگ زدند
شامیان بغض علی در دلشان بود چقدر
نرسیدند اگر کرببلا ... سنگ زدند
یکنفر آه... نپرسید چرا سنگ زدید
یکنفر نیز... نمیگفت چرا سنگ زدند
نزده هیچکسی زخم چنین تا حالا
بر دل و پیکرهی دین مبین تا حالا
✍ #ایوب_پرندآور
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_باقر_ع_شهادت
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
روضه میخوانم از زبان کسی
که خودش داغ کربلا دیده
در حوالیِ قتلگاه حسین
خولی و شمر بی حیا دیده
باقرالعلم اینچنین فرمود:
جدّ ما را به پنج حربه زدند
لشکری با تمام بی رحمی
به غریبی هزار ضربه زدند
یک نفر با هجوم شمشیرش
عدهای با هزار سر نیزه
بر تنش زخم بی شماره نشست
تیر بر تیر، نیزه در نیزه
یوسف افتاد بین صدها گرگ
پنجههایی پلید چنگش زد
آنکه بی تیر بود و بی نیزه
از همان راه دور سنگش زد
یوسف افتاد بی رمق در خاک
پیش چشم اله و محبوبش
بی حیایی رسید و با کینه
زد به زخم حسین با چوبش
دادِ زینب بلند شد اینجا:
پسر مادر مرا نزنید
تن صد چاک و بی دفاعش را
دیگر اینگونه با عصا نزنید
✍️ #مجتبی_شکریان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_باقر_ع_شهادت
هر غصه در برابرت از غصه آب شد
از بس که داغهای دلت بیحساب شد
عمری دم از مصیبت کرب و بلا زدی
قلبت برای زینب کبری کباب شد
همبازی رقیه کمی از سفر بگو
از آن سفر که شرح غمش صد کتاب شد
از آن سفر که هیچ کسی آب خوش نخورد
از آن سفر که خون به دل آفتاب شد
تیری که پهلوان علی را ز پا نشاند
با افتخار قسمت طفل رباب شد
لشکر که رفت، شمر سر حوصله رسید
دیدی چه با سر پسر بوتراب شد
آه از دمی که زینب کبری به شام رفت
وای از دمی که وارد بزم شراب شد
اما عقیله خواند چنان خطبهای کزان
کاخ یزید روی سر او خراب شد
✍ #محمود_یوسفی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#خروج_کاروان_سیدالشهدا_ع_از_مکه_به_سوی_کربلا
جان بر لب ما آمد و جان از بر ما رفت
برخیز! ببین کعبۀ جان، سوی منا رفت
«دور از رخ او، دمبهدم از دیدۀ زمزم
سیلاب سرشک آمد و طوفان بلا رفت»
با روح الامین از غم آن ماه بگویید
نور جبلالنور، بگو روح حرا رفت
با حِجر بگویید ز سوز غم هجران
از درد بمیریم که از دست دوا رفت
«احرام چه بندیم چو آن قبله نه اینجاست
در سعی چه کوشیم چو از مروه صفا رفت»
در جامۀ احرام مگر تیغ نبستند؟
گفتند ز چه «آبروی مکه، کجا رفت؟»
میرفت که ره گم نشود -رهروِ عاشق!-
میپرسی اگر کعبۀ عشاق چرا رفت
از «کرب» و «بلا» در ره جانان چه هراسیست؟
او کعبۀ جان بود و سوی «کربوبلا» رفت
هر کس که نشد همسفرش در سفر عشق
یکعمر خطا رفت، خطا رفت، خطا رفت
«گفتی که وصالش به دعا باز توان یافت
برخیز که عمرت همه در کار دعا رفت»
برخیز که امسال ز حج باز نمانی
برخیز ببین کعبۀ جان سوی منا رفت
✍ #یوسف_رحیمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e