#مرور_خاطرات
با کلیک روی هر لینک، به مطلب مربوطه منتقل خواهید شد
🌸 شهیدی که امروز سالگرد شهادت ایشان میباشد:
▪️[شهیدزکریازندهدل]
🌼 محتوایی که پیرامون شهید زکریا زندهدل در کانال وجود دارد
▪️[حقوقشروسهقسمتکرد]
▪️[خریدبهنفعفروشنده]
__________________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_زندهدل #شهدای_مرکزی #شهیدزندهدل #خاکریز_خاطرات
#خاکریزخاطرات ۱۴۵
🔸تو هم اینجوری هوایِ رفیقات رو داری؟
#متن_خاطره|توی حوزهای که درس میخوندیم، طلبهی جوانی بود که از نظر مالی اوضاعِخوبی نداشت، و به سختی زندگیاش رو میگذروند. وقتی این طلبـه میخواست ازدواج کنه، ابوالفضل به نام خودش و چند طلبهی دیگه از صندوق قرضالحسنه وام گرفت و داد به اون طلبهی نیازمند، تا برای ازدواجش به مشکل برنخوره. حتی بدون اینکه کسی متوجه بشه، تمـام اقساط وام رو هم خودش به تنهایی پرداخت کرد.
👤خاطرهای از زندگی سردار شهید ابوالفضل رفیعی
📚منبع: مجموعه ایثارنامه۲۸ “شهیدرفیعی” صفحه ۱۵
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_رفیعی #بیتفاوت_نبودن #شهدای_خراسانرضوی #شهیدرفیعی #خاکریز_خاطرات #کمک_به_فقرا
#چند_روایت
🔸بُرشهایی از زندگی شهید فخرالدین مهدیبرزی
🌼 #موهامروشانهکن|اهل نمازشب بود و نماز جماعت. همیشه هم توی سنگر قرآن میخوند. وقت نماز موهاش رو شونه کرده، و عطر میزد... قبل از عملیات کربلای ۸ از دور دیدمش، و خیره شدم به موهاش که صاف بود و مرتب. همونجا ازم قول گرفت که اگه شهید شد، موهاشو شونه کنم. توی عملیات بیتالمقدس ۲ شهید شد و دو روز بعد جنازهاش رو آوردند، شونه برداشتم و طبق قرارمون، موهاشو شانه کردم...
🌼 #برایخدا|یه روز از فخرالدین پرسیدم: برادرت کجا شهید شده؟ از سؤالم ناراحت شد؛ چون [اونقدر مخلص بود که] حتی دلش نمیخواست کسی متوجه بشه که جزو خانوادهی شهداست... قبل از عملیات هم به یکی از دوستاش گفت: اگه همهی کارهای ما، حتی غذاخوردنمون هم برای خدا باشه، اونوقت به راه راست هدایت شدهایم...
🌼 #رفیقمتفاوت|توی دوستام کمتر کسی مثل فخرالدین پیدا میشد. یادمه دقایقی قبل از شهادتش، رفتیم کنار چشمهای که نزدیک چادرمون بود. آستینم رو بالا زدم و سرشو با آب چشمه شستم. وقتی داشتم موهاشو با چفیه خشک میکردم، صورتش عین فرشتهها زیبا به نظر میومد. حس کردم رفتنیه. مثل همیشه لبخند قشنگی روی لبهاش بود. آروم شروع کرد به زمزمه کردن:
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم؟!!!...
📖 کلیک کنید: قرائت یک صفحه قرآن تقدیم به شهید
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_مهدیبرزی #شهید_قرآنی #اخلاص #شهدای_تهران #خاکریز_خاطرات
#مرور_خاطرات
با کلیک روی هر لینک، به مطلب مربوطه منتقل خواهید شد
🌸 شهیدی که امروز سالگرد ولادتش میباشد:
▪️[شهیدمحمدابراهیمهمت]
🌼 محتوایی که پیرامون شهید محمدابراهیم همّت در کانال وجود دارد:
▪️[درسبزرگشهیدکاظمیبهشهیدهمت]
▪️[ماجرایزیبایتولد]
▪️[شهیدهمتبهروایتحاجقاسم]
▪️[شهیدهمت:منمتنفرماز...]
▪️[اطلاعاتجالبیازشهیدهمت]
▪️[شهیدهمتومذاکرهباآمریکا]
_______________________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_همت #شهدای_اصفهان #شهیدهمت #خاکریز_خاطرات
#یک_خاطره
🔸خوابی که خیلی زود تعبیر شد...
#متن_خاطره|فخرالدین پیکِ من بود و داشتیم آماده میشدیم برای رفتن به عملیات بیتالمقدس۲... درجهی هوا زمانِ عملیات ۲۰ درجه زیر صفر بود. شبی که مسلح شدیم، خواب شهید علیاکبر کردآبادی رو دیدم. بهم گفت: به فخرالدین بگو فردا شب میاد پیشِ ما... از خواب که بیدار شدم، چیزی به فخرالدین نگفتم؛ ولی میدونستم که شهید میشه... فخرالدین شب زودتر از همه آماده شد و انگار از هیجان روی پای خودش بند نبود... عملیات شروع شد و فخرالدین پشت سر من قرار داشت. ناگهان تیربار عراقیها شروع به شلیک کرد و درگیری شدت گرفت. تیری به پای من خورد و بیحال افتادم. فخرالدین پرسید: چه کار کنیم؟ گفتم: برید جلو... یه دفعه صدای تیر اومد و فخرالدین با صورت افتاد روی زمین و شهید شد... و اینگونه خوابی که دیده بودم خیلی زود تعبیر شد...
👤 خاطرهای از شهید فخرالدین مهدی برزی
📚 منبع: خبرگزاری بینالمللی قرآن
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_مهدیبرزی #رویای_صادقه #شهید_کردآبادی #شهدای_تهران #خاکریز_خاطرات