eitaa logo
خاکریز خاطرات شهیدان
6.4هزار دنبال‌کننده
726 عکس
235 ویدیو
12 فایل
سلام ✅️ان‌شاءالله هر روز خاطراتی از شهدا [بصورت عکس‌نوشته‌های گرافیکی] تقدیمتون میشه 💢هرگونه استفاده #غیرتجاری از عکس‌نوشته‌ها به نیت ترویج فرهنگ شهدا،موجب خشنودی و رضایت ماست ♻️با تبلیغ کانال؛در ثواب نشر فرهنگ شهدا شریک شوید ا🆔️پشتیبان: @gomnam65i
مشاهده در ایتا
دانلود
💢دانشجویی که از کودکی نخبه بود؛ و مورد تمجید آقای قرائتی قرار گرفت... چند خاطره از شهید سیدسعید وطن‌پور 🌼|توی هشت ماهگی زبون باز کرد و با گفتنِ جمله‌ی"طوطو رفت" باعث تعجب ما شد. از یکسال و نُه ماهگی هم کامل و بدون اشتباه حرف می‌زد... 🌼|پنج‌سال و نیمه بود که رفت دبستان. کلاس سوم هم آیت الکرسی رو حفظ کرد. گفتم: ممکنه بابت حفظ قرآن بهت جایزه ندن؛ گفت: مهم نیست؛ همین که حفظ شدم جایزه‌ی منه... 🌼|شب نیمه‌شعبان اهواز بودیم و رفتیم جشن. سعید اونجا بهم گفت: من می‌خواهم سخنرانی کنم و به این افراد بفهمونم که امام زمان (عج) زنده هستند و ما باید مواظب اعمال و رفتار خود باشیم... 🌼|در سخنرانی کردن عین آقای قرائتی بود و در حضور ایشون سخنرانی کرده بود. آقای قرائتی گفته بود: این آقا سعید خود قرائتی است. یکی از دوستانش هم بهش گفته بود: من قلم استاد مطهری رو در دستان شما می بینم. 🌼|خیلی اخلاق و رفتار کریمانه‌ای داشت. رفت از پیرمردی که جوراب پشمی می‌فروخت؛ خرید کرد. گفتم: مامان! شما که احتیاج به خریدن این جوراب‌ها نداشتی. گفت: می دونم مامان! ولی می‌خواستم این آقا انگیزه‌ای برای کارش پیدا کنه. 🌼|خیلی به این مسئله اهمیت می داد که اگر کاری برای دیگران مى‌تونه انجام بده؛ دریغ نکنه. همیشه دنبال دارو و درمان دیگران بود. از پول تو جیبی‌هایی که بهش داده بودیم، به یک مرکزی کمک کرد... 📚 منبع:کنگره شهدای دانشجو ‌‌‌‌____ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
13.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥شهیدآقابابایی؛ طراح بزرگترین عملیات چریکی دنیا؛ بدون دادنِ حتی یک تلفات را بهتر بشناسیم شهیدی که حاج‌قاسم سلیمانی از او الگو گرفت 🔸پنجم شهریور؛ سالگرد شهادت فرمانده شهید اکبر آقابابایی گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
🔸بُرش‌هایی از زندگی جوان‌ترین رایزن فرهنگی نظام؛ شهید صادق گنجی 🌼 |بچه‌دار نمیشد و غصه‌دار بود. یه روز تنها و ناراحت توی خونه دراز کشیده بود که پلکاش روی هم رفت. يه مرد سبزپوش رو دید که دو نانِ محلی به دست؛ سمتش اومد و گفت: مرضيه! چرا اينقدر گريه می‌كنی؟بيا این دو تا نون رو از من بگير. مرضیه رفت نون‌ها رو گرفت و پرسید: آقا شما که هستید؟ فرمود: من علی بن ابيطالب(ع) هستم. کمی بعد از این خواب، صادق متولد شد. 🌼 |اهل برازجان بوشهر بودند، اما بخاطر شغل پدر، توی فسای فارس سکونت داشتند که صادق بدنیا اومد. پدر اسمشو گذاشت اردشیر. ولی بعدها که طلبه شد، به پیشنهاد استاد اخلاقش، اسمش شد صادق. 🌼 |هميشه می‌گفت: دنيا سرای فانیه، ولی از همين سرای فانی بايد درست استفاده كرد. نابغه بود به تمام معنا. وقتی رایزن فرهنگی ما در پاکستان شد، خیلی زود زبان اردو رو یاد گرفت. با همه هم ارتباط می‌گرفت؛ هنرمند، ادیب، سیاسیون، شیعه، سنی و... اونقدر محبوب شد که آوازه‌ش تا هندوستان رفت 🌼 |توی یکی از سخنرانیاش گفت: مدارک مهمی از بعضی گروه‌های انحرافی دارم که وقتی برگردم ایران افشا می‌کنم... جریانات سعودی انگلیسی هم سرمایه‌گذاری کرده بودند روی تفرقه بین شیعه و سنی. اما صادق با روشنگریاش همه رو خنثی، و بین مسلمین وحدت ایجاد می‌کرد. شاید علت اینکه روز تودیع و اتمام ماموریتش در پاکستان ترور شد، این باشه که می‌ترسیدند صادق روزی مسئول مهمی در ایران بشه و نقشه‌هاشون رو نقش برآب کنه... 🔸۲۸ آذر؛ سالروز شهادت صادق گنجی گرامی‌باد _ @khakriz1_ir
🔸شهید استواری؛ مدیری با اخلاقِ خاص 🌼 |خان‌میرزا عشایرزاده‌ای که هم توی علم سرآمد بود و شد دانشجوی دندونپزشکی؛ و هم توی ورزش فوتبالیست و دونده‌ی حرفه‌ای بود، و رسید به جایی که برا مسابقات آسیایی دومیدانی به تیم ملی دعوت شد، اما بخاطر جو مختلط قبل از انقلاب، نرفت. 🌼 |رئیس‌ تربیت‌بدنی مرودشت بود. سرِ برج نشده، مقداری پول به من و یکی از همکارام که دستش تنگ بود می‌داد و می‌گفت: میدونم حقوق شما کفاف زندگیتون رو نمیده. هیچوقت هم ازمون پس نمی‌گرفت. 🌼 |صبحها که میومد اداره، اول وضو می‌گرفت و پشت میزش می‌نشست، یه سوره قرآن از حفظ می‌خوند و می‌گفت: اگه مراجعه‌کننده‌ای داریم بفرستید داخل... هر وقت هم بیکار میشد چهار زانو می‌نشست روی زمین و با صوت قرآن می‌خوند و اشک می‌ریخت. 🌼 |وقتی جلسه داشتیم، می‌گفت: لازم نیست هم آب بیاری، هم شربت، هم چایی؛ یکیش بسه. این پول که دست ماست بیت‌الماله؛ هزار کار واجب‌تر میشه باهاش انجام داد... گاهی که میوه یا شیرینی می‌گرفتیم، اگه با پول شخصی‌مون خریده یودیم، میخورد؛ اما اگه با پول بیت‌المال بود، لب نمی‌زد. 🌼 |قبل از انقلاب دعوت شد به مسابقات آسیایی، بخاطر جو مختلطش نرفت... بورسیه علمی شد برا درس خوندن توی اروپا، گفت: میترسم برم و توی جو اونجا بلغزم، و نرفت. مدیر تربیت بدنی هم که شد، اگه مراجعه‌کننده‌ خانوم داشت، تا آخر سرش کاملاً پایین بود، حتی یه بار نیم ساعت با دختر عموش حرف میزد، اما چون سرش پایین بود، نشناخته بودش. 📚منبع: کتاب "راز یک پروانه" @khakriz1_ir