eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
46.6هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
395 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
يک نظر بر خواهر خود از وفا كن ياحسين التفاتی بر من غم‌مبتلا كن ياحسين تكيه بر نيزه زدی، كشتی مرا با غُربتت كمتر اصحاب شهيدت را صدا كن ياحسين دو بلاگردان حضور حضرتت آورده‌ام اين دو گـُل را راهی دشت بلاكن ياحسين ديشب از درگاه حق، فيض شهادت خواستند بهر خواهر زاده‌گان خود دعا كن ياحسين كودك ششماهه‌ی خود را مبر سوی منا اين دو اسماعيل را اوّل فدا كن ياحسين تاكه عطرآگين شود گلزار سبز زينبت اين دو گل را در منای خود رها كن ياحسين جان زهرا دست رد بر خواهرت زينب مزن با نگاهی حاجتم را خود روا كن ياحسين با قبول هديه‌های بوستان خواهرت حق مادربودن من را ادا كن ياحسين قافله سالار زينب! اين دوپرچمدار را همسفر باخود به روب نيزه‌ها كن ياحسين تا«وفایی» كسب فيض از مكتب ايمان كند با چنين مكتب تو او را آشنا كن يا حسين ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
می‌رود سمت برادر، به تنش تب دارد دو پسر دارد و یک زمزمه بر لب دارد به فدای سر تو ! هرچه که دارم این است چه کنم؟ هست همین هرچه که زینب دارد ارث زینب قد خم بود، قسم داد و گرفت إذن خود را هم از آن قدّ مورّب دارد پسرش رفت به میدان و شغالان دیدند شیر این بیشه عجب باد به غبغب دارد رفت و فریاد برآورد برادر ! بشتاب تیغ ورّاث علی از دو طرف لب دارد حق همین است که قربانی اکبر بشویم زینب است این که دو فرزند مؤدب دارد از یمین می‌روم، از سمت یسارش با تو دشمن معرکه یک روزِ معذّب دارد بد به دل راه مده مطمئناً پیروزیم مادر ماست که در خیمه، مرتّب دارد: زیر لب زمزمه‌ی ناد علی می‌خواند دارد از هیبت اولاد علی می‌خواند تکیه دادند به هم هردو برادر اینبار هر دو در مرکز این دایره و چون پرگار دور خود ساخته‌اند از سر دشمن کوهی تنِ بی سر چقدر ماند و در این انبوهی خُدعه زد دشمن بی عُرضه و ترسو ای وای بارش تیر شد آغاز ز هر سو ای وای :: ناگهان هردو برادر به کمین افتادند زیر باران جفا هر دو زمین افتادند بدن هر دو پر از تیر، به هم دوخته شد چشم هر دو پسرِ شیر به هم دوخته شد اول از ترس در آن حال رهاشان کردند بعد با تیغه‌ی شمشیر جداشان کردند این طرف، حادثه از چشمِ زنی دور افتاد آن طرف در وسط خیمه دلی شور افتاد گَرد، خوابید و شد آن واقعه پیدا کم کم چشم مادر نگران شد به پسرها کم کم عاقبت واقعه، شد آنچه که زینب می‌خواست نذر من گشت اَدا ! شکر، حسینم برجاست :: پسرانم به فدای سر تو، غم نخوری هر دو قربان علی اکبر تو، غم نخوری پسرانم که بماند ! خودِ زینب هم هست جان من نذر علی اصغر تو، غم نخوری تو سفارش شده‌ی مادرِمانی، قَسمت می‌دهم جان من و مادر تو، غم نخوری هرچه غم مال من و قول بده تا آخر هرچه غم خورد اگر خواهر تو، غم نخوری… ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
زنی به وسعت پنجاه سال غصه و غم پر از اراده و همت، مصمم و محکم زنی به هیبت شیر خدا و شمشیرش که در برابر ظلم ایستاده مستحکم زنی به عصمت زهرا، زنی به لحن علی علی و فاطمه انگار هر دو تا با هم صلابت علوی، استقامت زهرا وفا و مهر و شجاعت، ملاطفت توأم علیمه، صابره، معصومه، زینت مولا عزیزه، محترمه، همچو فاطمه اعظم به غیر فاطمه و جده‌اش خدیجه رواست زنان دهر کنیز درش شوند از دم دگر چه جای تعجب که بر در حرمش ستاده باشند آسیه، هاجر و مریم مرا چه قدر که مدحش کنم مگر جبریل مکاتبت کند از او دو خط به لوح و قلم نه من که قدرت مدحش ندارم از لالی زبان دهر بُوَد در ثنای او اَبکَم کسی که عالمه‌ی بی معلمه باشد به جاه و شوکت و شأنش نمی‌رسد عقلم فهیمه‌ای که ندارد مفهمه نزدش تمام مجتهدانند طفل لایعلم گذاشت پشت سر آن تندباد حادثه را ولی نیفتاد از روی دوش او پرچم اگر نبود به دوشش علم، تن اسلام چه بود غیر ستونی سراسرش اَثلَم؟ تمام سلسله‌ی انبیا است مدیونش ابوالبشر آدم تا ابوالاُمَم خاتم شهید معجر اویند اکبر و اصغر رهین همت اویند عالم و آدم اسیر نیست، اسارت صلاح زینب بود ندیده چشم جهان، بانویی چنین افخم نگاه کردم و دیدم فتاوی همه را در عشق از همه اعلام زینب است اعلم هدایت است کلامش چنان کلام الله چه جای شک که بود لِلَّتی هِیَ اَقوَم به خاک گشت مبدل تمام کاخ یزید گذاشت پای در این راه آنچنان مُبرم به شرط هجرت با پادشاه مُلک بلا کنار سفره‌ی عقدش به شوی گفته نعم خلیله است اگر طفل می‌برد به منا وگرنه نیست از او مادری به دهر اَرحَم خدای را همه دم شاکرم که روز ازل به خاکساری درگاه او شدم ملزم به یاد روضه‌ی جانگاه او خدای نعیم! چنانچه گریه نکردم فرودم آر نقم ببین چه گریه کنانی به پاش می‌ریزند یکی فرات، یکی دجله و آن یکی زمزم ولی نه بسکه عظیم است داغ این بستان فرات و دجله و زمزم نیند جز شبنم فرات و دجله‌ای از چشم‌های خود دارم به این امید که روزی شوم نَمی از یَم به حشر نیز لباس عزای زینب را عوض نمی‌کنم آری به بُرد ابریشم به محضرش چوکنم خاک، تن به استشهاد نمی‌رسند به گَردم تمام عَدْن و ارَم رکاب داشت رکابی به استقامت عرش به روی زانوی عباس می‌گذاشت قدم به سوگ نام بلندش بلند گریه کنید که راه مرثیه را باز می‌کند کم کم رواست چشم عوالم بر او کند گریه که گریه کرده برایش پیمبر اکرم زیاد گریه کنید آنقدر که سیل شود که نیست روضه‌ی او جای گریه‌ی نم نم شنیده‌ام که به بزم شراب برده شده‌ست بمیرد ای کاش از این مصیبتش عالم به آستین لباسی که مندرس شده بود گرفته بود رخ از چشم‌های نامحرم تمام راه به دستش طناب بود و به پا نداشت کفش مناسب به غیر زخم و ورم عنان مرکب او دست غیر افتاده است همیشه ماتم و مبهوت از چنین ماتم چه دست داد به زینب که عصر عاشورا رسید بر تن بی سر ولی به قامت خم ز فرط ضربه به حنجر نمی‌شود فهمید که زیر هست صدای بریده‌ات یا بَم شکسته است و به تاراج رفته و مسموم سراسر بدن از سُم، تمام قلب از سَم هزار نیزه و شمشیر و سنگ و تیر و عصا شدند در بدن پاره پاره‌ات مدغم چه کس برید سرت را در آن شلوغی‌ها برای زینب کبری‌ست همچنان مبهم هزار چشم اگر همزمان نگاه کنند نمی‌رسند به تشخیص این تن درهم هزار زخم دهن باز در یکی پیکر افاقه کی کند اینگونه زخم را مرهم قلم شکست در این بیت و با تمام وجود به جای زینب کبری نوشت حضرت غم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
با جان و دل آورده اگر آورده‌ست خورشید، دو تا قرص قمر آورده‌ست این دختر زهراست که حیدر شده است در معرکه شمشیر دو سر آورده‌ست ✍ @dobeity_robaey
یارب تو جدا ز دست غیرم فرما مجذوب حسین چون زهیرم فرما در بند گناهم و اسیر نفسم حُرّم کن و عاقبت به خیرم فرما@hosseinieh_net@dobeity_robaey
آن حور که در کوچه شکستند پرش را آن خانه که آتش زده بودند درش را آن مرد که شمشیر به هم ریخت سرش را چشمان حسن دید و شنیدم خبرش را پس داد پس از این همه ماتم جگرش را از محرمِ نامحرم خود جان و تنش سوخت تن شعله کشید و همه‌ی پیرهنش سوخت تا دید برادر که دو چشم حسنش سوخت فرمود که "لا یوم کیومک" ...دهنش سوخت پس گفت به او علت چشمان ترش را شد قصه همان داغ که دیدند و شنیدیم آن درد که بر شانه کشیدند و شنیدیم در شعله‌ی غم تشنه دویدند و شنیدیم بر آینه شمشیر کشیدند و شنیدیم بخشید علی از تن خود بیشترش را مولای زمان خسته و بی تاب و توان شد قاسم به عمو زل زد و قلبش نگران شد چون تیر که بی‌‌طاقت از آغوش کمان شد دانست که هنگام سپر کردن جان شد تغییر ندادند نظرها نظرش را مشغول غزل خوانی و دلداده و سرمست شمشیر به رقص آمد و افتاد سر و دست پس در دل لشگر زد و پرسید کسی هست با دیدن او هر که رجز خواند دهان بست آورد به یاد همه رزم پدرش را بگذار نپرسم چه شده در دل میدان بگذار نخوانم نشود خیمه هراسان بگذار نگویم که حسین است پریشان شیر حسنش مانده و انبوه شغالان رد می‌شوم از آنچه به هم ریخت سرش را رد می‌شوم و می‌رسم آنجا که علمدار هی تیر پس از تیر سپس تیر ...و تکرار: هی تیر پس از تیر سپس نیزه‌ی بسیار... بی دست زمین خورده و در خنده‌ی اغیار سکان سماوات گرفته کمرش را رد می‌شوم و می‌رسم آنجا که شتابان شمشیر به دستند همه‌ نامه نویسان آشوب شد و همهمه دور و بر مهمان سوغات برای همه آورده به میدان دست و سر و پا و تن ایثارگرش را ناگاه دل کودک بی تاب خبر شد در چشم ترش کُون و مکان زیر و زبر شد وا کرد دو تا دست و هم آغوش خطر شد با دست به جنگ آمد و با دست سپر شد تقدیم عمو کرد تمام جگرش را آن حور نظر کرد تن بی کفنی را سلطان زمین خورده‌ی دور از وطنی را در خاک بلا یوسف بی پیرهنی را بی سر تن سادات حسینی حسنی را آن حور که در کوچه شکستند پرش را پس دید که بر نیزه نشاندند سرش را با ناله‌ی جانسوز صدا زد پسرش را ای کاش کسی آب بریزد جگرش را پایان بدهد منتقم او سفرش را باید که بیارند به زودی خبرش را... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
کاش می‌شد که فارغ از این حسرت دیرینه باشیم یه محرم شب پنجم کاش می‌شد مدینه باشیم بشینیم دم بقیعو تا سحر روضه بخونیم زیر لب پیش پدر کاش از پسر روضه بخونیم اگه ما حسینی هستیم کرم امام حسن بود کاشکی امشب روضمون توو حرم امام حسن بود گفتم از حرم دلم سوخت آقامون حرم نداره دور قبرش توو محرم پرچم و علم نداره :: داشت نگاه میکردش از تل ته گودال چه‌خبر بود؟ عمو گیر افتاده تنها مثل زهرا پشت در بود دست عمه رو رها کرد پا برهنه زد به جنجال از تو جمعیت به سختی خودشو رسوند به گودال صد دفعه آدم تو روضش می‌میره و زنده میشه اینجا جاییه كه ارباب از حسن شرمنده میشه ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شب پنجم که می رسد از راه روضه را غرق آه باید خواند از یتیم حسن که می‌گوییم روضه‌ی قتلگاه باید خواند روز آخر نیامده است اما روضه رفته است داخل گودال مثل مرغی که بال او کنده است حسنی‌زاده می‌زند پر و بال لحظه‌ی آخر است و این میدان گرچه مرد نبرد می‌خواهد حسنی زاده! پیش عمه بمان بعد از این، خیمه مرد می‌خواهد حیف از آن دست، حیف از آن بازو دست خود را به تیغ نسپاری پیش زینب بمان که بعد عمو علم و مشک را تو برداری پیش زینب بمان که می‌ترسم روضه‌ی پشت در شود تکرار مادرم بازوی کبودی داشت دست خود را به تیغ‌ها نسپار شیر اگر بچه، باز هم شیر است آن شغال زبون نفهمیده اینکه دست تو را ز تن انداخت دست عباس دیده ترسیده ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
عمه تا دیر نشده بذار برم مثل تو دلواپسم خیلی براش انگاری دیگه نفس نمی‌کشه حرمله ببین چیکار کرده باهاش ! عمه جانِ مادرت بذار برم تا به دادِ زخم پهلوش برسم سنگای بدی زدن، می‌خوام برم به جراحتای ابروش برسم عمه خواهش می‌کنم بذار برم شبیه خودت حالم خیلی بده تنها نیستم اونجا غصه مُ نخور مادرت هم توی گودال اومده واسه تشنگیش می‌خوام توو قتلگاه عکس قطره‌های بارون بکشم هی تقلا می‌کنه ! بذار برم ! از گلوش نیزه رو بیرون بکشم اگه دیر برم بازم یتیم می‌شم ! بیشتر از عمو، پدر بوده برام وقتی سایه‌ش نباشه رویِ سرم دنیا رو یه لحظه حتی نمی‌خوام خیلی بَر خورده به غیرتم، ببین اهل کوفه چی آوردن به سرش ! عمه جان اگه به موقع نرسم زیر چکمه‌های شمرِ پیکرش فدای چشات بشم گریه نکن تو هوامو خیلی داشتی همیشه به جون بابام قسم اگه برم عمو از دست تو دلخور نمی‌شه سن و سالمو نبین ! نمی‌ذارم خولی و سنان بیان دور و برت اگه دیگه ندیدیم همدیگه رو حواست خیلی باشه به معجرت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ما سائلان هر شب دربار عبدالله نان می‌خوریم از سفره‌ی پربار عبدالله مانند بابای کریمش دست و دلباز است ضرب المثل شد رأفت بسیار عبدالله دستان او عطر امام مجتبی دارد ارث حسن شد گرمی بازار عبدالله در یک شب عمرش ره صد ساله را طی کرد از بس خردمندانه بود افکار عبدالله امشب بیا با من بگو وای از دل زینب آتش به جان عمه زد اصرار عبدالله سوی شهادت می‌دوید از جانب خیمه حکمت نهفته در دل رفتار عبدالله از " لااُفارِق عَمّیِ" او می‌توان فهمید حُسن توجه بود در گفتار عبدالله می‌رفت در گودال دستش را سپر سازد قیمت ندارد این همه ایثار عبدالله زیر سر تیر و کمان حرمله‌ها بود کلی گره افتاد اگر در کار عبدالله :: در راه دین، راه خدا، راه عمو جانش جان داد، جان بچه‌های ما به قربانش دستی که آویزان شود از پوست می‌لرزد ما را مدینه می‌برد با دست لرزانش دست حسین بن علی با زحمت بسیار خون لخته‌ها را می‌گرفت از روی دندانش وقتی در آغوش امام عصر خود جان داد نقش تبسم بود بر لب‌های عطشانش روی تن غرق به خونش راه افتادند تکبیر گویان دشمنانِ نامسلمانش پیش نگاه اهل خیمه عصر عاشورا می‌رفت زیر سم مرکب جسم عریانش روشن کند مانند ماهی از سر نیزه شب‌های تار نجمه را چشم درخشانش ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در یازده بهارم، تنها حسین گفتم یاد حسن که کردم، یک یاحسین‌ گفتم عمه نوازشم کرد، زیرا حسین گفتم به تو عمو نگفتم، بابا حسین گفتم! باید همه بدانند، در زیر دین هستم عبداللهم ولی من، عبدالحسین هستم مانند قاسم عزمِ کشته شدن که دارم در رگ‌رگ وجودم، خون حسن که دارم گیرم زره ندارم! یک پیرهن که دارم! جای کلاه‌خودم، عمامه من که دارم بگذار من بیایم تا راه حل بسازم مثل حسن بجنگم صدها جمل بسازم بی اکبر و ابالفضل، دور تو بود خلوت گفتی بمان به خیمه، گفتم عمو اطاعت عمه مراقبم بود، با صد هزار زحمت تنها زدی به میدان، آخر چقدر غربت! دیدم به‌قصد قتلت، لشکر به راه افتاد تا پیکر شریفت، در قتلگاه افتاد بر پیکرت کشیدم، با گریه پیکرم‌ را دادم نشان به عالم، آن روی دیگرم را نذر سر تو کردم، دستان لاغرم را بازو شکست و دیدم‌ بازوی مادرم را شکر خدا که من هم، پای تو جان سپردم دیدی که من دلیرم! دیدی به درد خوردم! ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e