eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.7هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
402 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
دیشب کنار شمع از بال‌وپرم گفتم او می‌چکید و من هم از چشم ترم گفتم هر دفعه پرسیدند کارت چیست در روضه؟ مانند بابا در جوابش "نوکرم" گفتم تا تحت قبه کاملاً مشغول تو باشم حاجات را به کفشداری حرم گفتم در خواستگاری اولین حرفی که مطرح شد از عشق دیرینم به تو، به همسرم گفتم جای شمارا هیچ‌کس در دل نمی‌گیرد و الله این را با تمام باورم گفتم :: گفتم چگونه زجر زجرش داده بعد از تو هر بار که از دخترت به دخترم گفتم از خشکی لب‌ها و ذبحت با لب‌تشنه امروز چندین دفعه به چشم ترم گفتم ✍️سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
طفلی که بار محنت ایّام برده بود در عین خردسالگی‌اش سالخورده بود چون غنچه‌ای که در وسط آتش اوفتد اعضای پیکرش همه در هم فشرده بود سر زخم و شانه زخم و کمر زخم و چهره زخم از زخم ها تمام وجودش فسرده بود از بس که زخم داشت، شبانگاه وقت خواب جای ستاره زخم تنش را شمرده بود بر صورتش که برده شباهت به فاطمه ردّی کبود داشت! مگر ارث برده بود؟ مُردم ازین مصیبت و جا داشت حین غسل غساله گر ز غصه‌ی آن طفل مُرده بود دانی چه بود علت جان دادنش "یتیم" وقتی به سینه، راس پدر را فشرده بود... ... می‌خواست بر لبان پدر بوسه بسپرد جان را به جای بوسه بر آن لب سپرده بود ارزان لبانِ‌تشنه مپندار بوسه زد! بوسیدنش به قیمتِ جان، آب خورده بود ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مرغ باغ ملکوتم که شکسته‌ست پرم ریخته دست زمان خاک یتیمی به سرم چه فراقی و چه داغی که ندیده چشمم، در همین فاصله از زندگی مختصرم چند روزی‌‌ست که از حال دلم بی خبری چند روزی‌ست که از حال سرت بی خبرم شانه‌ی سنگ شده جایِ سر دختر تو جایِ آغوش تو ای کوه‌ترین مرد حرم کاش می‌شد که دوباره به مدینه برویم تا که انگشتری از شهر برایت بخرم کفتر جلد سر و دوش عمویم بودم حال با حرمله و شمر و سنان همسفرم سیلی و هلهله کم بود که با زخم زبان هر کسی زد نمک طعنه به زخم جگرم گر‌ چه گیسو و سرم سوخت ولی شکر خدا معجر سوخته‌ای هست ببندم به سرم کاش می‌شد که نخی از گل پیراهن تو با خودم محض تبرک به مدینه ببرم آبرو بود که از کاخ ستم می‌بردم با همین اسلحه‌ی اشک و همین چشم ترم دست و پا گیر‌ شدم، مرحمتی کن بِبَرم که در این قافله با تاول پا دردسرم بین زهرا و رقیه چه شباهت‌هایی‌ست! کشته‌ی سیلیِ بعد از غم داغ پدرم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
انتقامش را گرفت این‌گونه با اعجازِ آه آهِ او شد خطبۀ او، روز دشمن شد سیاه قصۀ کرب‌وبلا را دختری تغییر داد کاخ‌ها ویرانه شد، ویرانه‌اش شد بارگاه چادرش دست نوازش بر سر صحرا کشید سبز شد خارِ مغیلان و فدک شد هر گیاه دختر این قوم، تکلیف حجابش روشن است چادرِ او تار و پودی دارد از خورشید و ماه دختر اِنّا فَتَحنا اشک می‌ریزد ولی گریه‌های او ندارد رنگ زاری هیچ‌گاه بر سرش می‌ریخت خاک از بام‌ها، می‌سوختند دخترانِ زنده در گور عرب از این گناه بین طوفان، غنچه و گل سر در آغوش هم‌اند او به زینب یا که زینب می‌بَرَد بر او پناه تا شود زهرا، فقط یک کارِ باقی مانده داشت شانه زد بر آن پریشانِ تنور و قتلگاه چون زبانش بند می‌آمد خجالت می‌کشید با سرِ بابا سخن می‌گفت، اما با نگاه آه بابا! پا به پایت سوختم، خوردم زمین رنگ گیسویم دلیل و زخم پهلویم گواه ماند داغِ نالۀ من بر دل دشمن، فقط خیزران وقتی که خوردی زیر لب می‌گفتم آه جنگ پایان یافت بعد از تو چهل منزل ولی عمه می‌جنگید با دستان بسته، بی‌سلاح اربعین من نیستم از او سراغم را نگیر این امانت دار را شرمنده‌تر از این مخواه بعد از این هرجا که رفتی با تو می‌آیم پدر پای من زخمی‌ست اما روبه‌راهم روبه‌راه... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تو را آورده‌ام اینجا که مهمان خودم باشی شب آخر روی زلف پریشان خودم باشی من از تاریکی شب‌‎های این ویرانه می‌ترسم تو را آورده‌ام خورشید تابان خودم باشی پدر نزدیک بود امشب کنیز خانه‌ای باشم به تو حق می‌دهم پاره گریبان خودم باشی اگر چه عمه دلتنگ است، امّا عمه هم راضی‌ست که تو این چند ساعت را به دامان خودم باشی ازین پنجاه سال تو سه سالش قسمت ما شد یک امشب را نمی‌خواهی پدر جان خودم باشی؟! سرت افتاد و دستی از محاسن‌ها بلندت کرد بیا خب میهمان کنج ویران خودم باشی سرت را وقت قرآن خواندنت بر طشت کوبیدند تو باید بعد ازین قاری قرآن خودم باشی کنار تو که از انگشتر و خلخال صحبت کرد؟! فقط می‌خواستم امشب پریشان خودم باشی :: اگر چه این لبی که ریخته بوسیدنش سخت است تقلّا می‌کنم یک بوسه مهمان خودم باشی ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بابا خوش‌آمدی دیر آمدی به دیدنم اما خوش‌آمدی اینجا خرابه است ای‌خاکی! ای‌مسافر صحرا! خوش‌آمدی ویران‌نشین شدم مهمان من! برای تماشا خوش‌آمدی تنهاترین من حالا به دیدن من تنها خوش‌آمدی! هرچند بی‌سری اما مشخص است سراپا، خوش‌آمدی در دشت دیدمش پس در مقام زائر زهرا خوش‌آمدی بغضم امان نداد حرفی دگر بگویمت، الّا؛ "خوش‌آمدی" :: بی‌ما چه می‌کنی؟ بابای من به نیزه‌ی اعدا چه می‌کنی؟ ای ماه شام تار! در آسمان روشن نی‌ها چه می‌کنی؟ اصغر که رفتنی‌ست بهر دوجرعه آب تمنا چه می‌کنی؟ با گریه کعبه گفت: یابن‌الحرم به دِیْر و کلیسا چه می‌کنی؟ چوب است پاسخت بر روی نیزه‌ها مگر آوا چه می‌کنی؟ ای تشنه‌لب! بگو با داغ تشنه‌رفتن سقّا چه می‌کنی؟ حالا به هوش باش گفتی که دخترم تو بگو تا چه می‌کنی! :: تا زجر می‌کشم هی فکر می‌کنم که چرا زجر می‌کشم؟ از کاروان جدا از اهل کاروان که جدا زجر می‌کشم در شام و کوفه نه! بعد از تو -آه- در همه‌جا زجر می‌کشم از صبح تا به شب یا زخم می‌شمارم و یا زجر می‌کشم بالا نمی‌رود دستم، اگر که‌وقت دعا زجر می‌کشم از ترس کعب‌ نی آهسته و بدون صدا زجر می‌کشم این کل روضه است: چون زجر می‌کشید مرا، زجر می‌کشم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چنان از غم دوری افسرده بودم که از داغِ تو سخت پژمرده بودم سپر گر نمی‌کرد عمه خودش را همان عصر روز دهم مُرده بودم فقط خون دل بود و اشک دو دیده غذایی اگر هم که من خورده بودم گرسنه نخفتم شبی در اسارت که هر شب پدرجان، کتک خورده بودم حسابش ز دستم برون گشته آخر که من اینقدَر زخم نشمرده بودم حلالم کن امشب اگر شکوه کردم دلم تنگِ تو بود، آزرده بودم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دردهایی کشیده‌ام که مپرس "زهرِ هجری چشیده‌ام که مپرس" اصلا از حال خسته‌ام که نگو از دلِ رنج دیده‌ام که مپرس از هراس عدو پدر آنقدر در بیابان دویده‌ام که مپرس با زبانِ کنایه از دشمن حرف‌هایی شنیده‌ام که مپرس اضطرابِ بدون وصفی داشت دلِ در خون تپیده‌ام که مپرس آنقَدَر تشنه‌ی پریدن بود جانِ بر لب رسیده‌ام که مپرس از هیاهوی باد و سایه‌ی زجر زجرهایی کشیده‌ام که مپرس خواب دیدم شبی، برای شما خاتمی را خریده‌ام که مپرس آه بابا شبیه مادرِ تو آنچنان قد خمیده‌ام که مپرس ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آخر کمی بخواب! چرا گریه می‌کنی؟ با سینۀ کباب چرا گریه می‌کنی؟ با ناله نبض تو چقَدَر کُند می‌زند با بغض در گلو نفست تُند می‌زند آه ای رقیه! جان من آرام گریه کن آهسته درسکوت دل شام گریه کن با گریه‌های خویش قیامت بپا مکن با ناله اینقدر پدرت را صدا مکن ای وای من که محشرکبری شروع شد بار دگر قیامت عظما شروع شد آرام شو ز گریه و شیون، رقیه جان بابا رسیده با سر بی تن، رقیه جان روپوش را زچهرۀ بابا تو پس بزن جانت به لب رسیده! شمرده نفس بزن از گریه‌های خویش به بابا سخن بگو از آنچه دیده‌ای تو به صحرا سخن بگو یکدم به سیل اشک روانت امان مده رخسارۀ کبود به بابا نشان مده بوسه زدی به لعل لب، از جا بلند شو دیگر بس است دیدن بابا، بلندشو عمه چرا صدای تو دیگر نمی‌رسد؟ غمناله‌ات به گوش من آخر نمی‌رسد؟ عطر گلی شنیدی و بی‌هوش گشته‌ای حرفی نمی‌زنی و تو خاموش گشته‌ای در گوش باب خویش چه گفتی که پر زدی ما را گذاشتی و تو ساز سفر زدی پرپر شدی و طاقت هجران نداشتی بر روی داغ‌های دلم غم گذاشتی بگذار تا بگریم و کوته سخن کنم این نیمه‌شب برای تو فکر کفن کنم بر دوش اهل بیت، سه ساله بلند شد خاموش شد «وفایی» و ناله بلند شد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آسمانت سرخ اما آسمان من کبود بعد تو بابای خوبم آسمان آبی نبود من تو را می‌خواستم دیدم تو با سر آمدی آمدی جانم به قربانت ولی دیگر چه سود داغ سنگین تو قد کوچک من را شکست بعد تو یا در رکوعم دائماً یا در سجود فکر کردم بعد تو من را مدینه می‌برند نامسلمانان مرا بردند بازار یهود از شتر وقتی که افتادم سؤالی داشتم: آه! بابای من از مرکب چطور آمد فرود با عمو عباس می‌گویم چه آمد بر سرم شاید اخمی کرد از نیزه به شمر بی‌وجود ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شبیه مادرم دیگه نمی‌شه هیچکس اما تو نشون دادی به بابات جلوه‌ی اُمّ‌ابیهاتو صدام‌ کردی و آخرسر، کنارت اومدم با سر می‌بینی کار دنیامو، می‌بینی کار دنیاتو نباید با طبق من رو جلو روت پرت می‌کردن نمی‌خواستم ببینی اینجوری تعبیر رؤیاتو چرا چشماتو بستی پس؟ منم بابا.. نگاهم کن خجالت می‌کشی از من؟ غریبم من مگه با تو؟ بیا بازی کنیم بابا، بیا زخمامونو بشمار ببین من بیشتر زخمی شدم توو این سفر یا تو اگه لب‌هام پُر از زخمه، اگه خشک و ترک خورده‌ست تحمل کن یه کم بابا، ببوسم تاول پاتو تو هم گوشواره‌هات گم شد، منم انگشترم گم شد گوشات زخمه، خدا رو شکر، ندیدی دست باباتو خبر دارم شبا از درد پاهات دیر می‌خوابی سرِشب دونه دونه بچه‌ها خوابیدن الا تو می‌دونم که دلت تنگه، می‌دونم که بغل می‌خوای نبین رفتم پیش راهِب، نمی‌گیره کسی جاتو منو محکم بغل کردی، میترسی باز تنها شی نترس جایی نمیرم یا، برم می‌رم فقط با تو ✍سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تو هستی باغبان و من گل نیلوفرم بابا هنوزم تو پدر جان‌ منی، من دخترم بابا طَبَق "بیت" و سر تو "کعبه" و من گرم اعمالم نشسته من طوافم را به جا می‌آورم بابا چه آمد بر سر چشمم، سرت را تار می‌بینم به سختی باز و بسته می‌شود چشم ترم بابا مرا هم ای پدر مانند زهرا با لگد کشتند چگونه درد پهلو را تحمل آورم بابا سه ساله طفلم اما از خدایم مرگ می‌خواهم ببین ناز اجل با قیمت جان می‌خرم بابا قدم برداشتن‌هایم به مثل مادرت باشد به مثل پیرها محتاج دیوار و درم بابا ز بس دیرآمدی ای قبله، رو به قبله‌ام کردند به روی ماه تو باشد نگاه آخرم بابا بُوَد پیدا ز رگ‌هایت سرت را بد جدا کردند خبر دارم ولی هرگز نیاید باورم بابا ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e