eitaa logo
خاکریز خاطرات شهیدان
6.7هزار دنبال‌کننده
840 عکس
319 ویدیو
13 فایل
✅️ان‌شاءالله هر روز خاطراتی از شهدا [بصورت عکس‌نوشته‌های گرافیکی و...] تقدیمتون میشه 💢هرگونه استفاده #غیرتجاری از عکس‌نوشته‌ها به نیت ترویج فرهنگ شهدا،موجب خشنودی و رضایت ماست ♻️با تبلیغ کانال؛در ثواب نشر فرهنگ شهدا شریک شوید ا🆔️پشتیبان: @gomnam65i
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸عیسی از بچگی، بزرگمرد بود... با خواندن این دو خاطره‌، به بزرگی شهید پی ببرید 🌼 |دوران دبستان بخاطر ادب، نجابت، هوش و ذكاوت سرشارش، همیشه مورد علاقه و توجه ویژه‌ی آموزگارانش بود. يه روز كه از مدرسه برگشت، چهره كودكانه‌اش رو ناراحت و غمگين ديدم. پرسيدم: چی شده عیسی؟ سرش رو انداخت پایین و گفت: معلمی دارم كه منو خيلی دوست داره و هميشه جلوی هم‌كلاسیام ازم تعريف می‌کنه... گفتم: خب اين كه چيز بدی نيست... با همون شرم كودكانه‌اش رو کرد به من و گفت: آخه اونا هم دوست و همكلاسیم هستند و وقتی معلم از من جلوی اونا تعریف می‌كنه، حتما ناراحت میشن. دوست ندارم بخاطر من كسی ناراحت بشه... اینو گفت و بدون اينكه منتظر جواب من بمونه، از خونه زد بیرون، تا گريه‌اش رو نبينم. 🌼 |بخاطر خدمتِ همسرم مجبور شدیم از روستا به تهران نقل مکان کنیم. چون به عيسی دلبستگی عجیبی داشتم، او هم با اصرار ما به تهران اومد. هم شد همدمِ خواهرش توی غربت، و هم توی کارهای خونه بهم کمکم می‌کرد. یه روز كه توی آشپزخونه استكان‌ها رو می‌شُست، سينی از دستش افتاد و همه‌‌ی استکان‌ها شكست. من هم ناراحت شدم و باهاش تندی کردم؛ اما عیسی هیچی نگفت... فردای اون رو با كمال تعجب ديدم كه مثل همون استكانهای شكسته شده، توی جاظرفی آشپزخونه قرار داره... بعد فهمیدم عیسی نتونسته ناراحتی منو تحمل کنه؛ قلکش رو شکسته، و با پولش به تعداد استكان‌هایی که شكسته شده، برام استكان خريده... 📚منبع: خبرگزاری دفاع مقدس به نقل از خواهر شهید @khakriz1_ir
۱۳۸ 🔸با خواندنِ این خاطره، از مدلِ انفاق شهید خدری شگفت‌زده خواهید شد... |خیلی کم اتفاق می‌افتاد که حقوقِ ماهانه‌ش رو بیاره خونه. به محض اینکه از سپاه حقوق می‌گرفت، می‌رفت سراغِ فقرا و همه‌ش رو بینِ اونا تقسیم می‌کرد. اونقدر به انفاق علاقمند بود که از وسایلِ مورد نیازش هم می‌گذشت. یه موتور داشت که عصای دستش بود. یه روز دیدم داره پیاده برمی‌گرده خونه. ازش پرسیدم: موتورت کجاست؟ خندید و گفت: بنده خدایی برا رفت و آمدِ خانواده‌اش وسیله‌ نداشت؛ موتورم رو دادم بهش... 👤خاطره‌ای از زندگی سردار شهید عیسی خِدری 📚 منبع: بنیاد حفظ آثار و ارزش‌های دفاع مقدس؛ به نقل از پدر شهید 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اطلاعات جالبی پیرامون شهید محمدابراهیم همّت فرماندهی که بر دلها حکومت می‌کرد 🔸۱۷ اسفند؛ سالروز شهادت محمدابراهیم همّت گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢مطالبی که از قبل؛ پیرامون شهید همت در کانال وجود دارد: ◾️□ طرح‌گرافیکی|توصیه‌ی شهید کاظمی به شهید همت؛ که همه‌ی بچه‌های انقلابی باید بخوانند [اینجا بخوانید] ◾️□ طرح‌گرافیکی|پوستر معرفی شهید همت [اینجا ببینید] ◾️□ کلیپ|ماجرای تولد شهید همت و عنایت حضرت زهرا (س) به روایت حاج حسین یکتا [اینجا بخوانید] ◾️□ کلیپ|شهید همت به روایت شهید حاج‌قاسم سلیمانی [اینجا بخوانید] ◾️□ چراغ‌راه|شهید همت: من متنفرم از انسانهای... [اینجا بخوانید] ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
6.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پیشگویی جالب شهید همت پیرامون مذاکره با آمریکا اگر جمهوری اسلامی روزی بر سر میز مذاکره بنشیند، صد در صد شکست خواهد خورد 🔸۱۷ اسفند؛ سالروز شهادت حاج‌ابراهیم همت گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸بُرش‌هایی از زندگی شهید حجت‌الله رحیمی 🌼 |روز تولد امام‌زمان عج بدنیا اومد و اسمش رو گذاشتیم حجت‌الله. بزرگ که شد مداحی هم می‌کرد. می‌گفت: چون روز تولد آقا بدنیا اومدم و مداح شدم، کاش اسمم رو مهدی میذاشتین... دانشجوی رشته‌ی کامپیوتر بود و ۶ روز مونده به جشن‌ تولدِ ۲۲ سالگی‌اش شهید شد... 🌼 |عاشقِ شهادت بود و مدام می‌گفت: دعا کنید شهید بشم... حتی وقتی بهش پیشنهاد ازدواج دادم، گفت: مامان! من که شهید میشم، دیگه زن بگیرم برا چی؟! ... اتاقش رو کرده بود پُر از عکس شهدا، سر درش هم نوشته بود: شهید حجت‌ رحیمی... 🌼 |رفیقاش بهش می‌گفتند شهید همتِ نسل سوم... خودشم می‌خندید و می‌گفت: مامان! من شبیه شهید همت هستم.‌.. یه روز بعد از سالگردِ شهادت شهید همت هم به شهادت رسید. حاج‌ابراهیم همت ۱۷ اسفند؛ حجت‌الله ۱۸ اسفند... 🌼 |ساعت ۸ صبح ۱۸ اسفند سال ۹۰؛ جلوی پادگان دژ خرمشهر، توی لباسِ خادمی شهدا داشت اتوبوس‌های راهیان‌نور رو راهنمایی می‌کرد برا رفتن به سمت یادمان اروند، که اتوبوسی بهش می‌خوره و از روی پیکرش رد میشه‌‌. پهلوش شکست مثل مادرش حضرت زهرا (س) و به آرزوش که شهادت بود، رسید..‌ 🌼 |شب جمعه‌ای بعد از اینکه توی دعای کمیل خیلی بی‌تابی کردم، حجت‌الله به خوابم اومد. خندید و گفت: مادر! چرا ناراحتید؟ خداوند به وعده‌اش عمل کرد. مادر! خداوند پرونده‌ی شهادت من رو سال ۶۵ امضا کرده.... بعد از این خواب دیگه آروم و سبک شده بودم... @khakriz1_ir