#خاطره
🔸دو برادر که در کنار هم سوختند؛ اما سربند یازهرای آنها سالم ماند... شهیدان مصطفی و مرتضی نعمتیجم به روایت مادر
🌼 #توصیهی_جالبِ_مادر|پایِ سفرهی آخرین ناهاری که با بچهها خوردیم، برگشتم به مصطفی و مرتضی گفتم: یه وقت عراقیها الکی الکی شما رو نکشندها. جلوی تیرشون نباشید، اول شما بکشیدشون...
🌼 #تحققِتوصیهیمادر|بعد از شهادت مصطفی و مرتضی همرزماشون تعریف میکردند که پسرهام فيلمای خوبی از عمليات فتحالمبين تهيه کرده بودند. ظاهراً تعدادی از رزمندهها به اسارتِ بعثیها در اومده بودند، اما همون زمان امداد غیبی به دادشون میرسه و طوفانِ گرد و غبار رخ میده، و فرار میکنن. میگن مصطفی و مرتضی اين شرايط رو ضبط کرده بودند... حتی میگن پسرام تعداد زيادی اسير و غنيمت میگيرند؛ اما در حالیکه از خط دور میشدند، بعثیها ماشينشون رو با آرپیجی میزنن. متاسفانه به خاطر انفجار ماشین و سلاحهای غنیمتی ، هم پیکر دو پسرم میسوزه، هم فیلمهایی که ضبط کرده بودند؛ اما سربند یازهراشون نمیسوزه...
📚منبع: گفتگوی مادر شهیدان نعمتیجم با خبرگزاری فارس
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_نعمتیجم #شهدای_هنر #شهدای_تهران #مزار_بهشتزهرا
#مرور_خاطرات
با کلیک روی هر لینک، به مطلب مربوطه منتقل خواهید شد
🌸 شهیدی که امروز سالگرد شهادت ایشان میباشد:
▪️[شهیدحسینمعزغلامی]
🌼 محتوایی که پیرامون شهید حسین معزغلامی در کانال وجود دارد:
■[کلیپکوتاهیازخاطراتشهیدمعزغلامی]
_________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_معزغلامی #شهدای_مدافعحرم #شهدای_تهران #شهیدمعزغلامی #خاکریز_خاطرات #مزار_بهشتزهرا
#چندخاطره
🔸دو خاطرهی ناب؛ از دو برادرِ شهید...
🌼 شهید مصطفی نعمتیجم
#متن_خاطره|یه بار مصطفی بهم گفت: مامان! میدونی زمانی که امام حسین (ع) در کربلا بودند، چه فرمودند؟! گفتم: فرمودند: «هل من ناصر ینصرنی» بعد پسرم گفت: هدف ایشون آیندگان هم بوده؛ الان جبهه رفتنِ ما همون یاری کردنِ امام حسینه (ع) ...
🌼 شهید مرتضی نعمتیجم
#متن_خاطره|مرتضی قبل از رفتن به جبهه، خودکاری که توی جیبش بود رو بیرون آورد و گفت: مامان! این خودکار مال جهاده و بیتالماله. فراموش کردم تحویل بدم؛ زحمت تحویلش به جهاد با شما... منم رفتم و خودکار رو به جهاد پس دادم.
📚منبع: گفتگوی مادر شهیدان نعمتیجم با خبرگزاری فارس
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_نعمتیجم #بیت_المال #جهاد #شهدای_تهران #شهیدنعمتیجم #خاکریز_خاطرات #مزار_بهشتزهرا
.
🔸شهیدی که حضرت زهرا(س) او را در آغوش کشید و برایش نام انتخاب کرد
خاطراتی از زندگی شهید ابوالفضل پاکداد
🌼 #رویای_صادقه|بعد از تولد پسرم خواب دیدم حضرت زهرا(س) و امام حسین(ع) به منزلمون اومدند. حضرت زهرا(س) فرزندم رو در آغوش گرفت، صورتش رو بوسید و فرمود: اسم این کودک رو ابوالفضل بگذارید.
🌼 #مبارز|از نوجوونی اهل مبارزه بود. کلاس دوم راهنمایی، با رفیقاش توی مدرسه تزئینات مربوط به تولد شاه رو پاره کرد. شهربانی پدرش رو خواست و ازش تعهد گرفت؛ ابوالفضل رو هم از مدرسه اخراج، و اون سال مردودش کردند.
🌼 #تکلیفگرا|بعداز پیروزی انقلاب، با شروع درگیریهای کردستان، رفت پاسدار شد. وقتی مخالفت رفیقاش برا شرکت در میدانِ جهاد رو دید، ساعتها وقت گذاشت و براشون استدلال آورد. بهشون گفت: اگه تا الان با قلم و در عرصهی فرهنگی مبارزه میکردیم، امروز تکلیف فرق کرده و باید در کنار تعلیم و تربیت، عملاً وارد مبارزه بشیم.
🌼 #اخلاق|یه مدت توی زندان کار میکرد و با زندانیان سیاسی سروکار داشت. اونقد باهاشون خوشبرخورد بود که برخی از زندانیها شیفتهش شدند. توی یکی از یادداشتهاش نوشته بود: فلانی با اسلحه یکی از زندانیها رو کتک زد، منم باهاش برخورد کردم. خلاصه جوری دلسوزانه با زندانیها برخورد کرد که بعد از شهادتش اونا هم واسش گریه کردند.
🌼 #پاسدار|خطر ترور وجود داشت، اما توی شهر با لباس سپاه میچرخید. میگفت: لباس سپاه کفن منه. میگفت: یه پاسدار بیش از ۱۱ماه زنده نمیمونه. جالبه دقیقا ۱۱ماه بعد از ورود به سپاه شهید شد.
📚منبع: بنیاد حفظ آثار زنجان
@khakriz1_ir
#شهید_پاکداد #شهدای_زنجان #مزار_گلزارزنجان
#مرور_خاطرات
با کلیک روی هر لینک، به مطلب مربوطه منتقل خواهید شد
🌸 شهیدی که امروز سالگرد شهادت ایشان میباشد:
▪️[شهیدهدایتاللهطیب]
🌼 محتوایی که پیرامون شهید هدایتالله طیب در کانال وجود دارد
▪️[ازفلوریدا،تاموگر...چمرانِکهکیلویه]
▪️[پوسترکلامِنابشهید]
__________________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_طیب #شهدای_کهگیلویه #شهیدطیب #خاکریز_خاطرات
#خاکریزخاطرات ۱۴۳
🔸عروسی در بهشت...
#متن_خاطره|علیاکبر در دوران حیاتش گاهی شوخی میکرد و میگفت: من میخوام با یه دختر تهرانی ازدواج کنم. تا اینکه رفت و شهید شد... چند ماه بعد از شهادت خوابش رو دیدم. خواب دیدم مراسم ازدواجش داره برگزار میشه. بهش گفتم: علیاکبر! با دختر تهرانی ازدواج کردی؟ گفت: نه! پرسیدم: توی بهشت ازدواج کردی؟ لبخندی زد و گفت: بله! و اینجا بود که فهمیدیم علیاکبر توی بهشت داماد شده...
👤 خاطرهای از زندگی شهید علیاکبر حسنبیگی
📚 منبع: پایگاه اینترنتی لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیهالسلام؛ به نقل از همسرِ برادرِ شهید
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_حسنبیگی #ازدواج #شهدای_تهران #شهیدحسنبیگی #خاکریز_خاطرات #مزار_بهشتزهرا